شهادت بر فراز دار
عبيدالله، همانطور كه گفته بود، دستور داد دست و پاى او را قطع كرده، دارش زدند. ولى ميثم، اين فدايى ولايت، روى دار هم از آرمانهايش دست بر نداشت و شروع به خواندن احاديث فضايل اهل بيت(عليهم السلام) كرد و مى گفت: «اى مردم، هركس مى خواهد، احاديث امام على(عليه السلام) را بشنود، نزد من بيايد.»مردم دور او را گرفتند و به حرفهاى او گوش مى دادند.(360) به ابن زياد خبر دادند كه ميثم تمّار روى دار، بنى اميّه را رسوا كرد، مأمورى فرستاد تا زبانش را ببرند.(361) مأمور نزد ميثم آمد و گفت: «زبانت را در بياور تا به دستور امير قطع كنم» ميثم جواب داد: مگر عبيدالله گمان نمى كرد، مولايم دروغ مى گويد؟ اين هم زبانم و زبانش را درآورد. مأمور با كمال بى رحمى زبانش را قطع كرد و صورت ميثم از خون خضاب شد.(362)
سرانجام در سومين روزى كه ميثم بالاى دار بود، ملعونى با خنجر شكمش را دريد و او جان به جان آفرين تسليم كرد(363) ميثم به ديدار مولايش نايل گشت و سرانجام ميثم 10 روز قبل از ورود امام حسين(عليه السلام) به عراق (كربلا) 22/ذى الحجه/60هـ . ق. به شهادت رسيد.(364)
پس از شهادت ميثم، عبيدالله اجازه نداد، جنازه اش را از دار پايين آورده، دفن كنند ـ شايد براى عبرت ديگران ـ .
هفت نفر از صنف خرما فروشان كوفه تصميم گرفتند جنازه ميثم را دفن كنند. شب هنگام عده اى از آنان پاسبان ها را مشغول كردند و عده اى ديگر جنازه را ربودند و در كنار نهر آبى در ميان قبيله مراد دفن كردند.(365) فرداى آن روز عبيدالله كه مى ترسيد مزار ميثم محل تجمّع شيعيان شود، عده اى را مأمور كرد جنازه را پيدا كنند ولى هرچه گشتند پيدا نكردند.(366)
مرقد و آستانه ميثم تمّار
مقبره ميثم تمّار تا قرن چهارم هجرى به صورت حرم كوچكى وجود داشت. در قرن چهارم عضدالدوله ديلمى، گنبد مجللى بر قبر ميثم بنا كرد. در قرن سيزده هجرى قمرى، شيخ ملاّ على فرزند ميرزا خليل نجفى آل خليلى (1226ـ 1297هـ . ق.) دومين عمارت را ساخت. سيد عطاءالله رومى (1321م) از مجتهدين بزرگ نجف اشرف، حرم مجلّل و گنبد بزرگى براى ميثم بنا كرده، صحنى در كنار آن تأسيس نمود.
در سال 1382هـ . ق. تمام عمارت خراب گشت و توسط حاج محمّد رشاد، حرم باشكوه و زيبايى بنا گرديد.(367)
كراماتاز ميثم تمار كرامات زيادى ديده شده كه به يك نمونه اشاره مى شود:
آيت الله دستغيب نقل مى كند:
«در سال (1388هـ . ق.) هنگام تشرّف به عتبات عاليات، در نجف اشرف، روزى همراه آقاى سيد احمد نجفى خراسانى به زيارت مرقد جناب ميثم مشرف شديم، در آنجا خادمى بود كه خيلى به ما محبت مى كرد و چاى مى آورد. مبلغى پول به او داديم، قبول نكرد و گفت: حق خدمت را خود جناب ميثم به من مى رساند چند سال است كه در اينجا خدمتكار قبر شريف ميثم هستم هر از چندى در خواب گوشه اى از زمين مخروبه كوفه را به من نشان مى دهد و من آنجا را حفر مى كنم، سكه اى مى يابم آن را مى فروشم و تا مدتى با فروش آن زندگى مى كنم. يكى از همان سكه هايى كه پيدا كرده بود، به ما نشان داد. مشاهده كرديم سكه سبز رنگ و از ريال ايرانى كوچكتر بود و به خط كوفى كلمه توحيد بر آن نقش بسته بود.»(368)
در محضر كميل بن زياد
كميل بن زياد نخعى يمانى(369) از ياران امام على و امام حسن(عليهما السلام) است. رجال شناسان او را به صفات «شجاع، زاهد و عابد» ستوده اند. وى از بزرگان تابعين و يكى از هشت عابد و زاهد معروف كوفه در زمان خود بود.(370) از عبرتهاى تاريخ اين است كه برادر او حارث بن زياد شخصى آلوده و از ياران عبيدالله بود; كسى است كه طفلان مسلم را براى گرفتن جايزه، به شهادت رساند.(371)كميل بن زياد در سال اول بعثت و به نقلى در سال 12هـ . ق. متولد شد.(372)
مدافع ولايت
كميل از ياران خاصّ امام على(عليه السلام) است كه در تمام مراحل زندگى، از ولايت آن حضرت دفاع كرد، هنگامى كه اعتراضات مردم كوفه به والى آن ديار و عملكرد عثمان زياد شد، كميل و عمرو بن زراره فرزند قيس نخعى جزو اولين كسانى بودند كه پيشنهاد خلع عثمان و خلافت امام على(عليه السلام) را مطرح كردند. آن دو، مردم را دور خود جمع كرده و در جمع آنها به سخنرانى پرداخته و گفتند:«اى مردم، عثمان در حالى كه حق و باطل را به خوبى از هم تشخيص مى دهد، عمداً آن را پشت سر انداخته و ناديده گرفته است. اشخاص پست و ناشايست را بر جان و مال پاكان و صلحاى شما مسلّط كرده و به آنها قدرت و حكومت داده است... .»(373)
خاطرات كميل
كميل بن زياد به عنوان صاحب سرّ امام على(عليه السلام) شناخته مى شود. در طولمدت معاشرت با مولا، خاطرات زيادى از آن بزرگوار دارد كه به مواردى از آناشاره مى كنيم:
1. جريان مقدس نما
كميل برخى از شبها همراه امام على(عليه السلام) در مسجد كوفه به عبادت مى پرداخت. شبى امام على(عليه السلام) و كميل پس از انجام عبادت از مسجد به طرف منزل حركت كردند، در مسير راه از منزلى، صداى حزينى به گوش رسيد كه كسى آيه { أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ...} را با صوتى بسيار حزين و جانسوز مى خواند، كميل از اين حالت متأثر شد و در ذهن از او تعريف كرد. بدون آنكه سخنى به زبان آورد، مولا اميرالمؤمنين(عليه السلام) متوجه درون او شد و فرمود:
«از زمزمه اين مرد تعجب نكن، او اهل آتش است. خبرش را در آينده به تو خواهم داد.»
كميل از حرف امام متعجب شد. مدت زمانى گذشت تا اينكه جنگ نهروان پيش آمد و همانطور كه امام خبر داده بود، عده زيادى از خوارج كشته شدند. پس از جنگ، امام على(عليه السلام) در حالى كه شمشيرى به دست داشت، كه از آن خون مى چكيد، از ميان سرهاى بريده خوارج مى گذشت; نزد كميل آمد و شمشيرش را روى سر بريده اى گذاشت و فرمود: يا كميل! { أَمَّنْ هُوَ قانِتٌ...} ، كميل فهميد كه اين شخص همان شخصى است كه آن شب با سوز و گداز به راز و نياز مشغول بود، در اين لحظه خود را روى پاهاى امام انداخت و استغفار كرد.(374)
2. گفتگو با مردگان
كميل نقل مى كند:
«همراه على بن ابى طالب از شهر خارج شديم، هنگامى كه به گورستان رسيديم، امام على(عليه السلام) نظرى به قبرستان انداخت و فرمود: «يَا أَهْلَ الْقُبُورِ، يَا أَهْلَ الْبَلاءِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، مَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ؟ فَإِنَّ الْخَبَر عِنْدَنا قَدْ قُسِمَتْ الاَْمْوَالُ و أيتمَتِ اْلأوْلادِ وَ اسْتبدِلَ بِالاْزْواجِ، فَهذا خَبَرٌ عِنْدَنا، فَمَا الْخَبَر عِنْدَكُمْ؟»;«اى اهل قبور، اى اهل بلا، اى اهل وحشت، چه خبرى نزد شماست؟ خبرى كه نزد ماست اين است كه، همانا اموالتان تقسيم شد، فرزندانتان يتيم شدند و همسرانتان ازدواج كردند، اين خبرى است كه نزد ماست، چه خبرى نزد شماست؟ سپس رو به من كرد و فرمود: اى كميل اگر به آنها اذن مى دادند درجواب مى گفتند: {فَاِنَّ خَيْرَ الزّادِ التَّقوى} ،(375) سپس گريه كرد و فرمود: «يا كُمَيل، الْقَبرُ صُنْدُوقُ الْعَمَلِ وَ عِنْدَ الْمَوْتِ يَأْتِيْكَ الْخَبَر»; «اى كميل، قبر صندوق عمل است و هنگام مرگ، ديده مى شود.»(376)
راوى حديث
كميل بن زياد از راويان حديث به شمار مى آيد. او از امام على(عليه السلام) ، خليفه دوم، عبدالله بن مسعود، ابوهريره، عبدالله بن عمر و عثمان روايت نقل مى كند.
برخى از محدثان نيز از كميل روايت مى كنند كه عبارتند از: عباس بن ذريح، عبدالله بن يزيد صهبانى، عبدالرحمن بن عابس، ابواسحاق سبيعى، اعمش، عبدالرحمن ابن زياد.(377)
فرماندار هِيت(378)
در سال 39هـ . ق. كميل بن زياد از طرف اميرالمؤمين(عليه السلام) به فرماندارى شهر هيت منصوب شد. پس از مدتى خبر به وى رسيد كه ياران معاويه به فرماندهى «سفيان بن عوف» قصد يورش به هيت را دارند، به خيال اينكه آنها در «قرقيسا»(379) هستند، بدون اجازه امام على(عليه السلام) 50 نيروى مسلح را براى دفاع در شهر گذاشت و خود و يارانش به طرف آنجا حركت كرد، تا در جنگ پيشدستى كرده باشد. سپاهيان معاويه از فرصت استفاده كرده به هيت حمله كردند و به غارت پرداختند. امام على(عليه السلام) نامه اى به كميل بن زياد نوشت و او را سرزنش كرد.(380)
«پس از ياد خدا و درود! سستى انسان در انجام كارهايى كه بر عهده اوست،و پافشارى در كارى كه از مسؤوليّت او خارج است، نشانه ناتوانى آشكار،و انديشه ويرانگر است. اقدام تو به تاراج مردم «قرقيسا» در مقابلرها كردنِ مرزهايى كه تو را بر آن گمارده بوديم و كسى در آنجا نيست تا آنجا را حفظ كند، و سپاه دشمن را از آن مرزها دور سازد، انديشه اى باطل است. تو در آنجا پلى شده اى كه دشمنان تو از آن بگذرند و بر دوستانت هجوم آورند، نه قدرتى دارى كه در كنار تو نبرد كنند، و نه هيبتى دارى كه از تو بترسند و بگريزند، نه مرزى را مى توانى حفظ كنى، و نه شوكت دشمن را مى توانى درهم بشكنى، نه نيازهاى مردم ديارت را كفايت مى كنى، و نه امام خود را راضى نگهمى دارى.»(381)
كميل از اينكه اسباب ناراحتى امام را فراهم كرده بود، به شدّت رنج مى برد و دنبال فرصتى مى گشت كه ضعفش را جبران كند تا اينكه «شيب بن عامر ازدى» كارگزار امام در «نصيبين» نامه اى به كميل نوشت كه «عبدالرحمان بن غياث» از طرف معاويه براى غارت سرزمين تحت فرمان اميرالمؤمنين، به طرف ما مى آيد، نمى دانم قصد هيت دارد يا نصيبين. كميل تصميم گرفت جلوى مهاجمان را بگيرد، او 600 نفر پياده نظام، براى حفاظت از شهر گمارد و همراه 400 سواره نظام به جنگ مهاجمان رفت و توانست آنها را شكستى سخت دهد. او سپس پيروزمندانه به هيت بازگشت و طى نامه اى خبر پيروزى قاطع خود را براى امام نوشت. امام على(عليه السلام) در جواب نوشت:
«اما بعد، حمد و ستايش از آن خدايى است كه هرگونه بخواهد عمل مى كند. پيروزى را بر هركس كه بخواهد نازل مى كند. پس پروردگارمان نيكو مولا و سرورى است. همانا تو براى مسلمانان خوب عمل كردى و امامت را حمايت كردى در گذشته، حسن ظن من نسبت به تو اين گونه بود، پس تو و گروهى كه همراهت براى جنگ دشمن رفتند، بهترين پاداش را داريد. پاداش صبر كنندگان مجاهد را. پس از اين دقت كن به جنگ نرو(382) و بعد از اين گامى به سوى نبرد بر ندار تا اينكه از من درباره آن اجازه گرفته باشى، خدا ما و تو را از حمايتِ ستمگران حفظ كند. او غالب و پيروز و حكيم است. سلام خدا و رحمت و بركاتش بر تو باد.»(383)
دعاى كميل
دعاى كميل، يادگار امام على(عليه السلام) از دعاهاى معروف و مشهور ميان شيعيان است كه آن را شبهاى جمعه با سوز و گداز قرائت مى كنند. مولاى عارفان اين دعا را كه به دعاى «حضرت خضر» نيز مشهور است، به كميل بن زياد نخعى آموخت. كميل در اين باره مى فرمايد:
«با مولايم در مسجد بصره نشسته بودم، عده اى از اصحاب امام، دور او را گرفته بودند، يكى از اصحاب از امام پرسيد: مراد از فرمايش خداوند كه مى فرمايد: { فِيها يُفْرَقُ كُلُّ أَمْر حَكِيم} ،(384) چيست؟ حضرت فرمود: مراد شب نيمه شعبان است. به آن كسى كه جانم در دست اوست، بنده اى از بندگان خدا نيست مگر اينكه آنچه از نيك و بد بر او جارى مى شود در شب نيمه شعبان تا آخر سال در مثل چنين شبى براى او تقسيم مى گردد و هيچ بنده اى آن شب را احيا نمى دارد و دعاى خضر را نمى خواند مگر اين كه دعاى او مستجاب مى شود.
سپس حضرت به منزل رفت، شبانگاه به خانه مولا رفتم و در را كوبيدم، فرمود: اى كميل، تو را چه مطلبى است؟ جواب دادم: اى اميرالمؤمنين، درباره دعاى خضر آمده ام. حضرت فرمود: بنشين و چون اين دعا را حفظ كردى در هر شب جمعه يا در ماهى يك بار يا سالى يك بار يا در عمرت يك بار، آن را بخوان كه خدا براى تو چاره مى سازد و يارى ات مى كند و روزى ات مى دهد و مغفرت الهى شامل تو مى شود. اى كميل، طول مدت رفاقت تو با ما واجب شد كه خواهش تو را انجام دهيم. سپس فرمود بنويس: «اَللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْء...»(385)