ارتباط با دشمن - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

امام حسين(عليه السلام) شكر صدقه مى داد. پرسيدند چرا شكر؟ فرمود: من شكر را دوست دارم و خداى سبحان مى فرمايد شما هرگز به نيكى نمى رسيد مگر آنكه از آنچه دوست مى داريد انفاق كنيد.(422)

ب ـ تواضع

امام به گروهى از فقيران برخورد، كه روى گليمى نشسته، پاره هاى نان مى خورند، به آنان سلام كرد. آنان حضرت را به خوراك خود دعوت كردند. كنار آنان نشست و فرمود: «اگر خوراك شما صدقه نبود با شما هم خوراك مى شدم» سپس فرمود: برخيزيد تا به منزل برويم. حضرت آنان را (به منزل آورده) خوراك و پوشاك داد و به هر يك از آنان چند درهم عطا كرد.(423) و در روايت ديگر آمده است: آن حضرت در كنار گروهى از بندگان نشست و با آنان طعام خورد و فرمود: «إِنَّ اللهَ لاَ يُحِبُّ الْمُسْتَكْبِرِينَ» و سپس آنان را به منزل خود دعوت كرد.(424)

ج ـ عفو و گذشت

يكى از غلامان حضرت، مرتكب لغزشى شده بود كه امام دستور داد او را ادب كنند. غلام عرض كرد: مولاى من! خداوند تبارك و تعالى مى فرمايد: { ...وَ الْكاظِمِينَ الْغَيْظَ...} امام فرمود: او را رها كنيد كه غيظ خود را فرو بردم. غلام عرض كرد { ...وَ الْعافِينَ عَنِ النّاسِ...} . امام فرمود: تو را بخشيدم. غلام عرض كرد: { ...وَ اللهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ...} . امام فرمود: تو را در راه خدا آزاد كردم و بعد دستور داد كه به او يك جايزه شايسته عنايت كنند.(425)

ارتباط با دشمن


الف ـ سعه صدر و احسان

در برخورد با دشمنان نادان، با سعه صدر، نيكو و سازنده رفتار مى كرد. نمونه اش واكنش در برابر اهانت عصام بن مصطلق به آن حضرت است كه بعد از ناسزاگويى وى به آن حضرت و على(عليه السلام) فرمود:

«... از خداى سبحان براى خودم و تو آمرزش مى خواهم. اگر از ما كمك بخواهى، كمك مى كنيم و اگر از ما بخششى طلب كنى، مى بخشيم و اگر از ما هدايت بجويى، راهنمايى ات مى كنيم.»

عصام مى گويد: چون خوشرفتارى امام حسين(عليه السلام) را ديدم، از كرده خود پشيمان شدم. حضرت به من فرمود: آيا اهل شامى؟ عرض كردم آرى. فرمود:

«خدا ما و شمارا نگه دارد، اكنون بى هيچ بيم و هراسى، حوايج و نيازمندى هايت را نزد ما بياور كه ان شاءالله مرا در بهترين جايگاهِ گمان خود خواهى يافت.»

عصام مى گويد: (از اين رفتار بزرگوارانه امام شرمنده شدم) و از او خداحافظى نمودم در حالى كه بر روى زمين هيچ كس برايم محبوب تر از او و پدرش نبود.(426)

ب ـ شجاعت

دلاورى آن حضرت در مقابله با ظالمان، غير قابل انكار است. مطالعه و دقت در رفتار و نحوه جنگ آن حضرت در روز عاشورا، مثل نظم دادن به لشكر، رعايت اصول نظامى، كندن خندق دور خيمه ها و آتش روشن كردن در آن، نزديك هم بودن خيمه ها، همه نشان از نباختن روحيه، اميد و ثبات فكرى آن حضرت دارد.

راوى مى گويد:

«هرگز شكسته و تنها مانده اى را نديدم كه فرزندان و خاندان و يارانش ركشته باشند و با اين حال، دلدارتر و شجاعتر از حسين(عليه السلام) باشد. چون جنگجويان بر او حمله مى كردند. آنچنان دلاورانه بر ايشان تاخت كه به سانگلّه بز مى رميدند (و با اينكه) سپاه دشمن سى هزار نفر بود (آن جناب)آنچنان به آنها يورش مى برد كه همچون انبوه ملخ ها از هم گسسته و پراكنده مى شدند، باز به جاى اول برگشته مى فرمود: لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ الْعَلِيِّالْعَظِيمِ.»(427)

ج ـ غيرت دينى

لحظه اى از اصول و مبانى خود در برابر ظالمان و بدعت گذاران كوتاه نيامد تا آنجا كه از مال و جان خود نيز گذشت. در روز عاشورا با صداى بلند فرمود:

«هرگز دست ذلّت (تسليم و بيعت) به شما نخواهم داد و مانند غلامان، اقرار به گناه نمى كنم (چراكه) خداوند و رسول او و اهل ايمان به آن راضى نيستند.»(428)

د ـ جوانمردى

قبل از واقعه كربلا، حرّبن يزيد رياحى با هزار نيروى نظامى راه را بر امام حسين(عليه السلام)كه در مسير كربلا در حركت بود، بست ولى امام حسين(عليه السلام) ملاحظه كرد كه سپاه دشمن از تشنگى سخت در عذاب اند. به جوانان خود فرمان داد، شتاب كنند و به آنها و اسبهايشان آب دهند. على بن طعان محاربى مى گويد:

«من آخرين نفر از سپاه حرّ بودم كه به آنجا رسيدم، تشنگى بر من و مركبم چيره شده بود، چون حسين(عليه السلام) حال عطش من و مركبم را ديد، امر كرد تا شتر خود را بخوابانم، شتر را آب دادم و آن حضرت خود شخصاً با دست مباركش مشك آب را به دهان من گذاشت و سيرابم كرد.»(429)

علم و دانش


گستره علم و آگاهىِ آن حضرت را از رفتارها و گفتارهاى او، كه در قالب كلمات قصار، خطبه ها، پاسخ به پرسش ها و نامه ها آمده است، به خوبى مى توان يافت. همان طور كه در پاسخ پرسشهايى كه پادشاه روم در مورد كهكشان و برخى از مسائل تكوينى ديگر از امام كرد، حضرت ضمن جواب به آنها، به دانش و احاطه فراوان خود نسبت به آيات آفاقى و انفسى چنين اشاره مى فرمايند:

«چيزهايى پرسيدى كه در مقايسه با منتهاى علم من، چونان خسى در گستره ناپيداى دريا هم نيستند.»(430)

اخبار غيبى آن حضرت نيز دليل ديگرى بر فراوانى دانش آن حضرت است. مانند خبر شهادت خود به دست امويان در كربلا، شهادت فرزندان امام حسن(عليه السلام) و امثال آنها. عبدالله بن عباس مى گويد:

«در حضور امام حسين(عليه السلام) نشسته بودم كه عرب باديه نشينى وارد شد و عرض كرد: شترم گم شده است و چيزى جز آن ندارم. تو فرزند پيامبرى، مرا به آن راهنمايى كن. حضرت فرمود: به فلان جا برو، شترت آنجاست و در برابر او شيرى ايستاده است. آن مرد به آن ناحيه رفت و شتر خود را همانگونه كه حضرت فرموده بود يافت.»(431)

بهترين وسيله براى دست يابى به گوشه اى از علوم بى كران آن حضرت، دعاى عرفه است. اين دعا در فرهنگ معصومين(عليهم السلام) ، گذشته از راز و نياز با خداوند و ابراز بندگى و نيازمندى به درگاه الهى، شرح حالى است از ميزان آگاهى نسبت به حقايق هستى و پديدآورنده آنها و ارتباط آنها با يكديگر و با خداوند.

بنابراين، دعا براى دعا كننده، هم ابراز بندگى است و هم اخبار از حقايق و اين از ويژگى هاى معصومين(عليهم السلام) است. دعاى عرفه نيز چنين است كه در آن، حسين(عليه السلام) ميزان علم و آگاهى خود را نسبت به خداوند،اسماء و صفات، ويژگيها و افعال خداوند، ارتباط آنها با خدا، برنامه هاى سعادت بخش در سيرالى الله، مراتب بندگان عارف و... را به نمايش مى گذارد.

در طليعه دعا، كه عرض مى كند: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَيْسَ لِقَضَائِهِ دَافِعٌ وَ لا لِعَطَائِهِ مَانِعٌ وَ لا كَصُنْعِهِ صُنْعُ صَانِع...»; «سپاس خدايى را سزاست كه براى قضايش دافعى نيست و براى عطايش مانعى و هيچ اثرى همچون اثر او نيست»

و يا در اثناى دعا عرض مى كند: «...تُسَبِّحُ لَكَ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الاَْرَضُونَ وَ مَنْ فِيهِنَّ وَ إِنْ مِنْ شَيْء إِلاَّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ...»; «هفت آسمان تسبيح مى گويد و هفت زمين و هر كه در آنهاست نيز تسبيح گويند و همه چيز تسبيح گوى تو هستند.» اين كلمات و كلمات ديگر دعا، همه نشانگر آن است كه امام حسين(عليه السلام) به آن حقايق دست پيدا كرده و از ويژگى هاى آنها آگاه است و اندكى از بسيار، در كلامش موج مى زند.

معجزات و كرامات


ارتباط ويژه امام حسين(عليه السلام) با پروردگار متعال، موجب احاطه او بر عالم تكوين و اسرار هستى شده بود كه گاه در جهت صلاح امت اسلامى، از سلطه خود بر علل و اسباب، به صورت كرامات و معجزات استفاده مى كرد كه تاريخ نمونه هايى از آنها را ثبت و ضبط كرده است.

سخن گفتن طفل شيرخوار


صفوان بن مهران گويد:

«از امام صادق(عليه السلام) شنيدم كه فرمود: در زمان امام حسين(عليه السلام) دو نفردرباره مادر و فرزندى، با هم كشمكش داشتند، هر كدام مى گفتند: اين از آنِ من است.

در آن هنگام گذرِ امام حسين(عليه السلام) بر آن دو افتاد و پرسيد: درباره چه چيزى به همديگر ناسزا مى گوييد؟ يكى گفت: اين زن از آنِ من است. ديگرى نيز گفت: اين بچه از آن من است. حضرت به اولى فرمود: بنشين و خطاب به آن زن فرمود: اى زن، پيش از آنكه خدا آبرويت را ببرد، واقعيت مطلب را بگو، عرض كرد: اين مرد شوهر من است و اين بچه نيز از آن اوست و آن مرد (دومى) را نمى شناسم. حضرت (خطاب به پسربچه) فرمود: اى كودك، اين زن چه مى گويد؟ به اذن خداى متعال سخن بگو. طفل (به سخن آمد و) گفت: من نه فرزند اين هستم و نه فرزند آن و پدرم چوپانى است كه در فلان قبيله است. حضرت فرمان داد تا زن را عقوبت كنند.

حضرت صادق(عليه السلام) فرمود: پس از آن، ديگر كسى نشنيد كه آن پسربچه (در آن سن) سخن گويد.»(432)

از ميان رفتن تب


زرارة بن اعين مى گويد: امام صادق(عليه السلام) از پدران بزرگوار خود نقل كرده است:

«امام حسين(عليه السلام) به عيادت مريضى تب دار (عبدالله بن شدّاد ليثى) رفت، چون از در وارد شد، تب او زايل شد. عرض كرد: حسين جان! خشنودم از اين كرامات كه به شما عطا شده است. تب از شما مى گريزد! امام فرمود: به خدا سوگند، خداى سبحان هيچ چيزى را نيافريده مگر آنكه فرمانبرى از ما را به آن دستور داده است.»(433)

فعاليتهاى سياسى


امام حسين(عليه السلام) در هيچ يك از مراحل زندگى خود; چه پيش و چه پس از امامتِ خود، نسبت به مسائل سياسى بى تفاوت نبود و همواره به صورت هاى مختلف به انتقاد، افشاگرى و روشن گرى در مورد مفاسد حكّام غاصب مى پرداخت. آن حضرت در زمان امام حسن(عليه السلام) ، تابع آن امام هُمام بود و بنابر شرايط صلح امام حسن(عليه السلام) ، اقدام عملى بر ضدّ معاويه، كه غاصب حكومت و خلافت بود، نكرد ولى در زمان امامت خود كه از سال پنجاهم هجرى آغاز شد و ده سالِ آن همزمان با تداوم غصب خلافت توسط معاويه بود، اقدامات سياسى ويژه و حساب شده اى عليه سياستهاى حكومتى در جهت حفظ اسلام و مسلمانان از انحراف انجام داد.

معاويه، به نام اسلام و خليفه مسلمين، بر جان و مال و عقيده مردم مسلّط شد و به احياى تبعيض هاى نژادى و رقابتهاى قبيله اى پرداخت. به جعل احاديث و تفسير و تأويل آيات قرآن براى وجهه شرعى بخشيدن به حكومت خود اقدام كرد. به ترويج فرقه هاى باطل; نظير جبريه و مرجئه، براى تضعيف مبانى اعتقادى مسلمانان دست زد. مسلمانان را نسبت به مكتب علوى، كه منادى اسلام راستين بودند، بيگانه كرد و اهل بيت را در نظر آنان ظالم جلوه داد و بالاخره افراد مؤثر، متفكّر و متديّن مانند حجربن عدى، عمرو بن حمق خزاعى را به قتل رسانيد.(434)

و اما اقدامات سياسى آن حضرت در زمان معاويه عبارت بودند از:

1. انتقاد و افشاگرى
امام حسين(عليه السلام) با خطبه ها و نامه هاى فراوان به معاويه، انزجار خود را نسبت به فعاليتهاى او اعلام كرد و بارها نسبت به بدعت گذارى ها، مفاسد مالى، كشتار شيعيان و بهويژه معرفى يزيد به عنوان وليعهد، به شدت معترض شد و اذهان آزادى خواهان را متوجه انحراف حكومت معاويه كرد. نمونه اش پاسخ نامه آن حضرت به معاويه است كه در آن نوشت:

«افراد ظالمى كه اطراف تو را گرفته اند، داخل در حزب ستمكاران و اعوان شيطان اند. آيا تو حجربن عدى و اصحاب او را كه از اهل عبادت و زهد بودند نكشتى؟ حجر و ياران او براى دفع بدعت و امر به معروف و نهى از منكر قيام كردند و تو از روى ظلم آنان را كشتى. آيا تو قاتل عمرو بن حمق، كه از شدت عبادت پيشانى اش پينه بسته بود، نيستى؟... تو ادعا نكردى كه «زياد» فرزند ابوسفيان است و حال آنكه پيامبر فرمود: «الولد للفراش» و تو او را بر مردم مسلّط ساختى و او بر مسلمانان سخت گرفت و پاى آنان را بريد و آنان را بر شاخه هاى درخت آويخت...

تو اكنون كودكى (يزيد) را براى امارت و حكومت اختيار كرده اى كه همواره شراب مى خورد و با سگ ها بازى مى كند و من مى بينم كه خود را به هلاكت انداختى و دينت را نابود كردى و ملت را خوار ساختى.»(435)

آن حضرت در مدينه، در حضور معاويه نسبت به ولايت عهدى يزيد اعتراض كرد و خطاب به معاويه فرمود:

«آنچه درباره كمالات يزيد و لياقت وى براى اداره امور امّتِ اسلامى گفتى فهميدم. تو يزيد را چنان توصيف كردى كه گويى شخصى را مى خواهى بشناسانى كه زندگى او بر مردم پوشيده است... نه، يزيد آنچنانكه بايد خود را نشان داده و باطن خود را آشكار ساخته است... يزيد چون سگ باز، كبوتر باز و بوالهوسى است كه عمرش را با ساز و آواز و خوشگذرانى سپرى مى كند.»(436)

2. احقاق حق
امام حسين(عليه السلام) در جهت تضيف حكومت معاويه و تقويت بنيه مالى مخالفان حكومت او، گه گاه دست به مصادره اموال عمومى مى زد. در تاريخ آورده اند كه آن حضرت اموالى را كه از يمن براى معاويه مى بردند تصرف كرده و آن را ميان نيازمندان بنى هاشم و ديگران تقسيم نمود سپس به معاويه نوشت:

«از حسين بن على به معاوية بن ابى سفيان. اما بعد، گذر كاروانى بر ما افتاد كه اموال و پوشاك و عنبر و عطرهايى را براى تو مى آورد تا آنها را در خزائن دمشق بسپارى و پس از نوشيدن (وتصرّف) نخستين خود، آنها را به فرزندان پدرت بخورانى. من به آن نياز داشتم و آن را تصرف كردم، والسلام.»(437)

3. تربيت ياران
امام حسين(عليه السلام) از روزهاى نخستين امامت خويش، به تربيت ياران و اصحاب آگاه و امين در جهت حفظ حريم مكتب اسلام پرداخت. آن حضرت در ضمن نامه ها و سخنرانى هاى خود، به آماده سازى افرادش مى پرداخت و هنگامى كه خطابه اى ايراد مى كرد، از حاضران مى خواست تا مطالب را به ديگران برسانند و نيز با بزرگان و صاحبان نفوذ عراق و حجاز در ارتباط بود. عمرو بن عثمان، جاسوس معروف دستگاه اموى در مدينه طى گزارشى به معاويه چنين نوشت:

«چندى است جمعى از مردان عراق با حسين بن على ديدارهاى مرموز دارند، به علاوه خود اطلاع يافته ام كه افراد سرشناس حجاز نيز وقت و بىوقت با وى در تماس هستند. دور نيست كه نتيجه اين گفت و شنودهاى سياسى، بعدها به صورت طوفانى جلوه كند.»(438)

/ 79