كرامات سرداب غيبت - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

كرامات سرداب غيبت

در اين مكان مقدس، عده اى از دلباختگان و شيفتگان حضرت مهدى(عليه السلام) به حضورش شرفياب شده و به حاجات خود رسيده اند. كه به دو نفر از آنها اشاره مى كنيم:

1. آيت الله مرعشى نجفى
وى تشرّف خود در سرداب مقدس سامرا، به حضور حضرت ولى عصر(عليه السلام) را اين گونه تعريف مى كند:

«زمانى كه در سامرا اقامت داشتم، مدتى شبها در سرداب مقدس، بيتوته مى كردم. زمستان بود. در اواخر يكى از آن شبها، كه در سرداب مقدس بودم، ناگهان صداى پايى شنيدم. با آنكه درِ سرداب بسته بود، فوق العاده وحشت كردم كه مبادا يكى از مخالفين شيعه و از دشمنان اهل بيت(عليهم السلام) باشد. شمعى كه با خود داشتم، خاموش شده بود; امّا صدا و لحن نيكويى به گوشم رسيد كه فرمود: سلام عليكم و نام مرا به زبان آورد. من جواب دادم و عرض كردم: شما كى هستيد؟ فرمود:

يك نفر از بنى اعمام شما. عرض كردم: درِ سرداب بسته بود شما از كجا وارد شديد؟ سيّد فرمود: { الله عَلى كُلِّ شَيْء قَدِيرٌ} من عرض كردم: اهل كجا هستيد؟ فرمود: اهل حجاز هستم. سيّد حجازى فرمود: چرا در اين وقت به اينجا آمده اى؟ عرض كردم: حوائجى دارم و به جهت آنها متوسل شده ام. فرمود: جز يك حاجت بقيه حوائج شما برآورده خواهد شد. سپس آن سيد حجازى سفارش هايى كردند;

از جمله تأكيد بر اقامه نماز جماعت، مطالعه فقه، حديث و تفسير، صله رحم، رعايت حقوق استادان و معلمان و تأكيد در مطالعه و حفظ نهج البلاغه و ادعيه صحيفه سجّاديه. پس من از آن سيد حجازى خواستم كه براى من به درگاه الهى دعا كند. پس دستها را به سوى آسمان برداشت و عرض كرد: الهى به حق النبى و آله، اين سيد را موفق به خدمت شرعفرما و حلاوت مناجات خود را به او بچشان و حبّ او را در قلوب مردم جاى ده و او را از شرّ و كيد شياطين مخصوصاً حسد، مصون فرما. در طىّ صحبت، آن


سيّد حجازى قدرى تربت حضرت سيدالشهد(عليه السلام) كه با هيچ چيز مخلوط نشده وبه اندازه چند مثقال بود، به من داد كه مختصرى از آن تربت هنوز نزد من است و يك انگشتر عقيق هم به من داد كه هنوز هم آن را دارم و آثار فراوانى از آن ديده ام. پس از آن ناگهان سيد حجازى ناپديد شد و من آن زمان فهميدم كه آن سيد حجازى، همان امام زمان(عليه السلام) بوده است و متأسفانه در وقت حضور، ندانستم.»(1)

2. سيد محمد مهدى بحرالعلوم
سيد على سبط بحرالعلوم، صاحب كتاب (برهان قاطع در شرح نافع) از سيد مرتضى (خواهر زاده سيد بحرالعلوم) كه در سفر و حضر همراه سيد بود، نقل مى كند:

«در سفر زيارت سامرا، همراه سيد بحرالعلوم بودم، وى در حجره اى تنها مى خوابيد و من در حجره اى كنار حجره وى استراحت مى كردم. هميشه از او مواظبت مى كردم و شب و روز در خدمت او بودم.

شب كه فرا مى رسيد، مردم دور او جمع مى شدند و از علم او استفاده مى كردند. در يكى از شبها متوجه شدم، سيّد حال صحبت كردن با مردم را ندارد و دوست دارد تنها باشد; با هركس صحبت مى كرد اشاره اى مى كرد كه زودتر مجلس را ترك كند. مردم متفرق شدند و كسى جز من باقى نماند. به من هم امر كرد حجره اش را ترك كردم، پس از مدتى در تعجب بودم كه چرا سيد امشب اين رفتار را كرد. مدتى صبر كردم و به حجره سيد رفتم تا از حالش با خبر شوم. ديدم درِ حجره بسته است; از شكاف در نگاه كردم، مشاهده كردم چراغ روشن است ولى كسى در حجره نيست. در جستجوى سيد پرداختم، وارد صحن شريف عسكريين(عليهما السلام) شدم، ديدم قبّه عسكريين(عليهما السلام) بسته است. در اطراف حرم هم اثرى از او نيافتم.

1. عادل علوى، قبسات، زندگانى حضرت آيت الله مرعشى نجفى.


وارد صحن سرداب شدم، ديدم درهاى آن باز است. از پله هاى سرداب آهسته، آهسته پايين رفتم به نحوى كه هيچ صدايى از رفتن من به گوش نمى رسيد، سه پله مانده به آخر، صداى همهمه اى شنيدم گويا كسى با ديگرى سخن مى گويد، ناگهان سيد با صداى بلند گفت: سيد مرتضى! چه مى كنى؟ چرا از خانه بيرون آمدى؟ عذر خواهى كرده و به راهم ادامه دادم به سرداب رسيدم و جز سيد كسى را نديدم، دانستم كه او با ارباب خود خلوت كرده بود.»(1)

1. ميرزا حسين طبرسى نورى، نجم الثاقب، ص617


سيّد محمد را بهتر بشناسيم

حضرت امام هادى(عليه السلام) چهار پسر به نام هاى محمد، حسن، جعفر و حسين(1)داشت. و دخترى به نام عليّه(2) سيد محمد، طبق برخى از منابع، حدود سال (228هـ . ق.) متولد شد.(3) بنابر اين قول، سيد محمد فرزند اول امام است. ولى طبق برخى روايات،سيد محمد فرزند دوم و از امام حسن عسكرى(عليه السلام) كوچكتر بود. على بن مهزيار نقل مى كند به امام هادى(عليه السلام) گفتم: « (پناه مى برم به خدا) اگر شما از دنيا برويد، به چه كسىرجوع كنيم؟»

امام فرمود: «عَهْدِي إِلَى اْلأكْبَرِ مِنْ وَلَدِي».(4)

سيد محمد، جليل القدر و عظيم الشأن بوده است; به طورى كه شيعيان خيال مى كردند او امام بعدى است. ياران امام هادى(عليه السلام) نيز درباره امامت وى از امام سؤال مى كردند، على بن عمرو نوفلى مى گويد:

«همراه ابى الحسن(عليهما السلام) ، در حياط منزلشان بوديم كه پسرش محمد از جلوى ما

1. الاصيلى فى انساب الطالبيين، ص158
2. مسند امام هادى، ص78
3. دائرة المعارف تشيّع، ج3، ص410
4. موسوعة كلمات الامام الهادى، پژوهشكده باقر العلوم، ص126


گذشت. گفتم: فدايت شوم! آيا امام ما بعد از شما اين است؟ امام در جواب من فرمود: نه امام شما بعد از من حسن است.»(1)

علاقه امام به سيد محمد

امام هادى(عليه السلام) و فرزندش امام حسن عسكرى(عليه السلام) به محمد بسيار ابراز علاقه مى كردند. به طورى كه امام براى او مجلس ختم برگزار كرد. جمعى از بنى هاشم; از جمله حسن بن حسن افطس نقل كرده اند:

«روز وفات سيد محمد، به خانه امام هادى(عليه السلام) رفتيم، ديديم، در صحن خانه بساط گسترده اند و مردم دور تا دور نشسته اند. جمعيت را تخمين زديم، غير از موالى و ساير مردم 150 نفر از آل ابى طالب، بنى هاشم و قريش حضور داشتند. ناگهان امام حسن(عليه السلام) در حالى كه گريبان خود را در مرگ برادر چاك كرده بود، وارد شد و در كنار پدرش ايستاد، ما حضرت را نمى شناختيم. پس از ساعتى امام هادى(عليه السلام) رو به او كرده، فرمود: يَا بُنَيَّ أَحْدِثْ لِلَّهِ شُكْراً فَقَدْ أَحْدَثَ فِيكَ أَمْراً. امام حسن(عليه السلام) گريه كرد و گفت: اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، اِيّاهُ نَشْكُرُ نِعَمَهُ عَلَيْنا وَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ. پرسيدم او كيست؟ جواب داد: حسن(عليه السلام) فرزند امام على النقى(عليه السلام) ، در آن هنگام 20 ساله به نظر مى رسيد، ما فهميديم كه پس از پدر، او امام است.»(2)

/ 79