سپاه الهى - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

هنگام دستگيرى امام، در حالى كه جامه اى پشمين بر تن داشت، بر روى شن فرش، رو به قبله نشسته و مشغول عبادت بود. پس از بردن امام به قصر، گزارش خانه امام را به متوكل دادند. متوكل كه از اين كار خود، سودى نبرده بود، به فكر ترور شخصيتى امام افتاد و جام شراب را به امام تعارف كرد. امام فرمود:«مرا معذور بدار، سوگند به خدا گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است».متوكّل دست برداشت و گفت پس شعرى بخوان. امام فرمود:«من كمتر شعر مى خوانم»گفت: بايد بخوانى. امام اشعار ذيل را خواند:





  • باتُوا على قُلَلِ الأَجْبال تَحْرِسُهُم
    و اسْتُنْزِلوُا بَعْدَ عِزٍّ عَنْ مَعاقِلِهمْ
    ناداهُم صارخٌ مِن بَعدِ دفنهم
    اَينَ الوُجوهُ الّتى كانتْ مُنَعِّمَه
    فَأفْصَحَ القَبْرُ عَنْهم حينَ سائَلَهُمْ
    قَد طالَ ما أَكَلُوا دَهْراً و ما شَرَبُوا
    فأصبحُوا بَعدَ طُولِ الأكلِ قد اُكلُو(1)



  • غُلْبُ الرّجالِ فَما اَغْنَتْهم القُلَلُ
    فَاَودَعوُا حُفراً، يا بئْسَ ما نَزَلوا
    اَيْنَ الاساوِرُ و التّيجانُ وَ الحُلَلُ
    مِنْ دُونِها تَضْربُ الاَسْتارُ وَ الكِلَلُ
    تِلْكَ الوُجوهُ عَلَيْها الدُّودُ تَنْتَقِلُ
    فأصبحُوا بَعدَ طُولِ الأكلِ قد اُكلُو(1)
    فأصبحُوا بَعدَ طُولِ الأكلِ قد اُكلُو(1)



«بر بلنداى كوهساران، شب را به صبح آوردند، در حالى كه مردان نيرومند از آنان نگهبانى مى كردند.

سرانجام پس از دوران شكوه و عزّت، از جايگاه هاى خويش به زير كشيده شد و در گودال ها (قبرها) نهاده شدند و چه جاى بد و ناپسندى منزل گزيدند.

پس از آنكه به خاك سپرده شدند، فريادگرى فرياد برآورد: كجاست آن دستبندها و تاج ها و زيورآلات و لباس هاى فاخر؟! كجاست آن چهره هاى نازپرورده و پرده نشين؟!

قبر به جاى ايشان پاسخ داد: بر آن چهره ها، هم اكنون كرم ها راه مى روند.

در طول زمان چه بسيار خوردند و آشاميدند ولى هم اكنون پس از آن همه خوردنها، خود خورده شدند.»

[

1. بحارالأنوار، ج50 ، صص211 و 212 ; دهمين خورشيد امامت امام هادى، صص89 و 90
]

اشعار امام بزم خليفه را دگرگون ساخت و حاضران را تحت تأثير عميق قرار داد. حتّى متوكّل به گريه افتاد و ريشش تر شد. جام شراب را بر زمين انداخت و دستور داد بساط را جمع كنند. سپس چهار هزار درهم به امام داد و آن حضرت را با احترام به منزلش بازگرداند.(1)

سپاه الهى


متوكّل براى نشان دادن توان نظامى خود، به نيروهاى رزمى اش، كه بالغ بر نود هزار نفرمى شدند، دستور داد هر كدام توبره اسب خود را پر از خاك قرمز كرده و در يك نقطه خالى كنند و سپس لباس رزم بپوشند و سلاح برگيرند و با بهترين وجه صف آرايى كنند. هنگامى كه دستور اجرا شد و كوه بزرگى از خاك توبره اسبان تشكيل گرديد، امام هادى را احضار كرد و گفت هدف از فراخوانى شما اين است كه سپاهيان مرا تماشا كنيد. امام كه به نيت پليد او پى برده بود، فرمود: آيا مى خواهى من هم سپاهيانم را بر تو عرضه كنم؟

متوكل كه تا كنون سپاهى براى امام نمى شناخت و احتمال چنين سخنى را از امام نمى داد، با ناباورى و تعجب گفت: بله.

در پرتو دعاى امام، يكباره ميان آسمان و زمين و مشرق و مغرب پر از سپاهيان الهى (ملائكه) شد كه همگى غرق در سلاح بودند. متوكل با ديدن آن همه نيروى نظامى از وحشت، مدهوش شد. و چون به خود آمد، امام خطاب با او فرمود: ما در دنيا و مسائل مربوط به آن، با شما به ستيز برنمى خيزيم، ما به امور مربوط به آخرت مشغوليم. بنابراين، از آنچه كه گمان مى كنى، به تو زيانى نخواهد رسيد.(2)

زيارت حرم حسينى


ابوهاشم جعفرى مى گويد: همراه محمدبن حمزه به عيادت امام هادى(عليه السلام) ـ كه بيمار بود ـ رفتيم. امام فرمود: با مال من گروهى را به «حائر حسينى» بفرستيد (تا براى شفاى من
[

1. بحارالأنوار، ج50 ، صص211 و 212 ; اعيان الشيعه، ج2، ص382. بحارالأنوار، ج50 ، ص156 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادى، ص104
]

دعا كنند) ما از نزد امام خارج شديم. محمدبن حمزه گفت: ما را به حرم امام حسين مى فرستد در حالى كه خود او (در شأن و مرتبت) همچون صاحب حرم است! برگشتم و سخن او را با امام در ميان گذاشتم. فرمود: مطلب آنگونه كه او مى پندارد، نيست. خداوند جايگاه هايى دارد كه دوست دارد در آن جايگاه ها عبادت شود و «حائر حسينى» از جمله اين مكانها است.(1)

امام، ضمن اين توصيه ها مى خواست كه اشتياق شيعيان به زيارت امام حسين(عليه السلام)از ميان نرود و فشار حكومت هم آن قدر زياد بود كه براى زيارت اجازه نمى دادند. امام در قالب دعا براى شفاى خود، شيعيان را به اين زيارت مى فرستاد.

داستانى ديگر


ابوهاشم مى گويد: زمانى كه امام هادى(عليه السلام)بيمار بود، نزدش رفتم. فرمود: ابوهاشم! فردى از دوستان ما را به حائر حسينى بفرست تا براى (شفاى) من دعا كند.

بيرون آمدم تا فردى را پيدا كنم به على بن بلال(2) برخوردم. موضوع را با او در ميان گذاشتم و از او خواستم به كربلا رود و براى امام دعا كند.

على شگفت زده شد و گفت: با جان و دل حاضرم ولى به اعتقاد من امام هادى(عليه السلام)برتر از حائر حسينى است; زيرا او در شمار صاحب حرم است و دعاى آن حضرت براى خود بهتر از دعاى من براى اوست.

بازگشتم و آنچه على بن بلال گفته بود، به اطلاع امام رساندم، امام فرمود: رسول خدا برتر از كعبه و حجرالأسود بود. با اين حال، گرد خانه خدا طواف مى كرد و
[

1. ابى القاسم جعفربن محمد قولويه، كامل الزيارات، چاپ نجف اشرف، سال 1356 ق. باب 90، ص273 ; دهمين خورشيد امامت، امام هادى، ص1142. وى از ابوالحسن ثالث و امام حسن عسكرى روايت نقل كرده است. او از اصحاب امام جواد نيز شمرده شده است. در توقيعى كه امام حسن عسكرى براى ابراهيم بن عبدة نوشته، آمده است: اى اسحاق! نامه ما را بر بلالى بخوان. چون او ثقه و امانت دار است و آنچه را كه بر او واجب است، مى شناسد. (معجم رجال الحديث، ج11، صص281 و 282).
]

حجرالأسود را استلام مى نمود. براى خدا در روى زمين بقعه هايى است كه لازم است خداوند در آن بقعه ها خوانده شود و دعاى افراد در اين گونه جاها مستجاب است، و «حائر حسين» از جمله اين بقعه هاست.(1)

زمينه سازى غيبت


امام دهم(عليه السلام)از اوضاع دوران خود و دوران فرزندش امام حسن عسكرى(عليه السلام)به خوبى آگاهى داشت، مى ديد روز به روز بر فشار و اختناق، شديدتر و حساسيت دستگاه خلافت نسبت به امامان شيعه بيشتر مى گردد و همين امر در آينده نزديك تاريخ امامت را در آستانه تحوّلى جديد و بى سابقه; يعنى غيبت امام دوازدهم قرار مى دهد، لذا يكى از محورهاى كارى امام هادى(عليه السلام)آماده ساختن اذهان شيعيان نسبت به غيبت نوه بزرگوارش حضرت مهدى(عج) بود.

در روايتى، عبدالعظيم حسنى، عقايد خود را به امام هادى(عليه السلام)عرضه مى داشت. نام يكايك امامان را برد و چون به امام هادى رسيد درنگ نمود، امام سخن وى را پى گرفت و فرمود:

«پس از من حسن است، پس مردم با جانشين او چگونه خواهند بود؟ عبدالعظيم پرسيد؟ چگونه سرورم؟ فرمود: زيرا او ديده نمى شود و جايز هم نيست نام او برده شود تا زمانى كه قيام كند و زمين را پر از عدل و داد نمايد، همان سان كه از ظلم و جور پر شده است.»(2)

/ 79