حركت امام به سوى كربلا
بعد از مرگ معاويه، يزيد خلافت را غصب كرد و از مسلمانان با نيرنگ و زور بيعت گرفت. امام حسين(عليه السلام) از بيعت با او خوددارى كرد. آن حضرت در شامگاه 28 رجب سال 60 هجرى از مدينه خارج و براى اداى مناسك حج به مكه وارد شد. خبر بيعت نكردن و نيز ورود آن حضرت به مكه به گوش مسلمانان، بهويژه مردم كوفه رسيد. آنان نامه هاى بسيارى به امام نوشتند و از آن حضرت درخواست كردند تا به كوفه آمده، زمام امور را به دست گيرد و آنان متعهد شدند تا او را يارى كنند.حضرت، پسر عمو و نماينده خود مسلم بن عقيل را براى آزمايش وفادارى آنان به كوفه فرستاد ولى آنان او را تنها گذاشتند. امام در مكه احساس امنيت نكرد و در روز هشتم ذى حجه، مكه را به طرف عراق ترك كرد و بعد از طى منازل بسيار، در روز پنجشنبه، دوم ماه محرم سال 61 هجرى، به سرزمين كربلا رسيد. سپاه يزيد از شاميان و كوفيان راه را بر او بستند. آن شب پرستان در روز دهم ماه محرم، چنگال بر چهره آفتاب تابناك امامت زدند و خون پاك آن حضرت و 72 يار باوفايش را بر زمين داغ كربلا ريختند، به خيال اينكه شهادت آن حضرت، رفع همه موانع بر سر راه دنياگرايى و دنياپرستى آنان است.
زيارت حسين(عليه السلام)
معصومان(عليهم السلام) بر زيارت، گريه، احيا وبزرگداشت نام حسين(عليه السلام) بسيارتأكيدكرده اند; چه اينكه، عاشورا ومحرّم، مشعلى است فروزان برسر راه تمام آزادىخواهان و حق طلبان و نماد و مظهرى است جاودانه براى ظلم ستيزان و عدالت خواهان،كه هركس اين ارتباط را با تفكّر و تأمل برقرار كند، به اهداف عالى محرّم و عاشورا بيشتر نزديك شده است.
و اما گريه بر حسين(عليه السلام) گريه پيوند و عهد و اعلان آمادگى درونى براى فرمانبرى و اطاعت از آن حضرت است. ريختن اشك، اعلام وفادارى نسبت به اهداف مقدس حسين بن على ابراز پيوند با مكتب و راه اوست. گريه براى حسين(عليه السلام) براى حسينى شدن است; چه اينكه، گريه زبان گوياى دل، احساسات پاك، علايق و تمايلات درونى دوستدار حسين است كه آن حضرت و راه او را با تمام وجود خواستار است.
گريه هم علامت است و هم علت، علامت پيوند است و علّتِ آمادگى بيشتر براى مبارزه با فساد و سببِ اميدوارى است براى رسيدن به هدف و آمادگىِ عاطفى است براى هرگونه فداكارى و ايثار در راه حسين(عليه السلام) . زيارت و گريه، نوعى تبرّى و اعلان انزجار و تنفّر از هرگونه منكر، نفاق، كفر و بدعت است; چرا كه اشك بر سيدالشهدا و شهيدان بزرگ، اشتياق به شهادت را به همراه دارد و خوى حماسه را در وجود انسان زنده مى كند و در جامعه اى كه افراد آن چنين باشند، جايى براى بدعت، كفر، نفاق و هرگونه انحراف نخواهد ماند.
كيفيت زيارت امام حسين(عليه السلام) ، كه در مفاتيح الجنان به تفصيل ذكر شده، داراى ثواب بسيار است; از جمله آنكه، زيارت آن حضرت معادل حج، عمره، جهاد در راه خدا، باعث مغفرت و اجابت دعاها، موجب طول عمر، حفظ بدن از بلاها و زيادى روزى، رفع غم و آمرزش گناهان و... مى شود.(455)
گريه براى حسين(عليه السلام) داراى آثار فردى و اجتماعى بسيارى است كه به چند روايت بسنده مى شود:
1. بخشش گناهان
قالَ الرِّض(عليه السلام) : «فَعَلَى مِثْلِ الْحُسَيْنِ فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ، فَإِنَّ الْبُكَاءَ عَلَيْهِ يَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظَامَ...»;(456) «براى مثل حسين(عليه السلام) بايد گريه كنندگان گريه كنند; چرا كه گريه بر آن حضرت، گناهان بزرگ را محو مى كند.»
2. درود خد
قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله) : «أَلا وَ صَلَّى اللهُ عَلَى الْباكِينَ عَلَى الْحُسَينِ رَحْمَةً وَ شَفَقَةً»;(457) «آگاه باشيد كه خداوند بر گريه كنندگان براى حسين(عليه السلام) از روى رحمت و مهربانى درود مى فرستد.»
3. طلب مغفرت از ناحيه حسين(عليه السلام)
قالَ الصّادِق(عليه السلام) : «إنَّهُ لَيَرى مَنْ يَبْكِيهِ فَيَسْتَغْفِرُ لَهُ رَحْمَةً لَهُ».(458)
«همانا حسين(عليه السلام)كسى را كه براى او گريه مى كند، مى بيند و به خاطر رحمت بر او برايش استغفار مى كند.»
4. دورى از جهنم
«قال الله سبحانه لموسى(عليه السلام) : «يا مُوسى... وَ اعْلَمْ أَنَّهُ مَنْ بَكَى أَوْ أَبْكى أَو تَبَاكَى، حَرَّمْتُ جَسَدَهُ عَلَى النَّارِ».
«اى موسى، بدان كه هركس براى حسين گريه كند يا بگرياند، يا وانمود به گريه كردن كند، بدنش را بر آتش حرام كردم.»(459)
5. شادمانى در قيامت
قالَ رَسُولُ الله(صلى الله عليه وآله) : «يا فاطِمَةُ كُلُّ عَين باكِيةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ، إِلاّ عَينٌ بَكَتْ عَلى مُصَابِ الْحُسَيْنِ فَإِنَّها { ضاحِكَةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ}(460) بِنَعِيم الْجَنَّةِ».(461)
«اى فاطمه، هر چشمى در روز قيامت گريان است، مگر چشمى كه براى مصيبت حسين(عليه السلام)گريه كرده باشد كه به وسيله نعمتهاى بهشت خندان و شادمان خواهد بود.»
در سايه ابوالفضل(عليه السلام)
طلوع ماه
عباس بن علىّ بن ابى طالب(عليهما السلام) روز چهارم شعبان سال 26 هجرى قمرى، در شهر مدينه، از مادرش فاطمه، معروف به امّ البنين متولد شد.(462) در اين روز امام على(عليه السلام) نوزاد را در آغوش گرفت، اذان و اقامه بر گوشهايش خواند و اسم عمويش عباس بن عبدالمطّلب را براى وى برگزيد. سپس در حالى كه دستها و بازوان نونهال را مى بوسيد، چشمهايش پر از اشك شد و فرمود:«گويا مى بينم كه اين دستها در يوم الطفّ، در كنار شريعه فرات، در راه دفاع از دين خدا، از بدن جدا مى شود.»(463)
عباس، از طرف پدر، به قبيله بنى هاشم گره مى خورد كه سرآمد قبايل عرب و جامع تمام فضايل و مناقب اخلاقى به شمار مى آمدند و از جانب مادر از قبيله «بنى كلاب» بود كه بيشتر شخصيّتهاى آن، در شجاعت، جوانمردى و جنگاورى در ميان عرب زبانزد بودند.(464) پس از شهادت فاطمه زهر(عليها السلام) ، عقيل كه آشنا به تبار عرب بود، اين شير زن را براى برادرش امام على(عليه السلام) انتخاب كرد تا براى آن حضرت فرزندى دلاور، با وفا و با ادب به ارمغان آورد.
فاطمه كلابيه آن روز اگر چه به عنوان همسر، وارد خانه اميرمؤمنان(عليه السلام) شد اما هميشه نسبت به فرزندان آن حضرت خود را خدمتگزار و كنيز مى دانست و سعى و توان خويش را به كار گرفت تا آنان در فراق مادرشان، احساس بى مادرى و يتيمى نكنند. او خود را كنيز فرزندان فاطمه(عليها السلام) مى دانست و چون پسرش عباس به دنيا آمد، حلقه غلامى به گردنش آويخت و او را به گونه اى تربيت كرد تا حسين را مولى و آقاى خود بداند و از خطاب با عنوان برادر از آنان حيا كند. ام البنين براى امام على(عليه السلام) علاوه بر عباس، سه فرزند برومند و شجاع ديگر به نام هاى: عبدالله، جعفر و عثمان به دنيا آورد.(465)
مورّخان نوشتند: روزى كه عباس در دامن پدر بود، امام آستين هاى او را كنار زد و در حال اندوه و گريه از بازوان فرزندش بوسه برداشت. امّ البنين سخت حيرت زده شد و از علت اين كار پرسيد. گويا حضرت در پاسخ فرمود:
«به ياد صحنه هاى غم انگيز كربلا افتادم و به سرنوشت اين داستان گريستم.»
امّ البنين توضيح خواست و امام واقعه كربلا را به تفصيل بيان كرد و سپس خطاب به همسرش فرمود: فرزندت عباس نزد خداى تبارك و تعالى منزلى بس بزرگ خواهد داشت و در عوض اين دستان بريده شده، دو بال به او هديه خواهد شد كه در بهشت پرواز كند و با ملائك همراز شود. امّ البنين وقتى اين خبر را شنيد از سرنوشت دلبندش خرسند شد.(466)
ويژگى هاى ظاهرى
عباس بن على(عليهما السلام) ايام كودكى را پشت سر گذاشت. وقتى به سن جوانى رسيد با «لبابه» دختر عبدالله بن عباس بن عبدالمطّلب ازدواج كرد و از وى صاحب دو فرزند، به نام هاى: فضل و عبدالله شد، به همين سبب آن حضرت به ابوالفضل شهرت يافت.(467)علاوه بر آن، برخى نيز از يك دختر و سه پسر ديگر به اسامى: قاسم، محمد و حسن از همسر دوم وى كه امّ ولد بود، نام مى برند و از اين رو، كنيه ديگرى با عنوان «ابوالقاسم» برايش نقل مى كنند.(468)
ابوالفضل از نظر جسمانى، بسيار خوش اندام، زيبا و تنومند بود و از قدرت بدنىِ زيادى بهره مند بود. در باره قامت بلندِ وى نوشته اند: وقتى بر روى اسب جاى مى گرفت، پاهايش بر زمين كشيده مى شد.(469)
القابى مانند: قمر بنى هاشم، سقّا، باب الحوائج، سپهسالار، علمدار، عبد صالح و طيّار، از جمله لقب هاى مشهور عباس بن على به شمار مى آيند.(470) هر يك حكايت از بُعدى از شخصيت ظاهرى و معنوى او دارند. عباس چهارده ساله بود كه شاهد پيكر خونين و شهادت پدر در مسجد كوفه شد.
در سن 24 سالگى در ماتم شهادت مولى و برادر بزرگش امام حسن مجتبى(عليه السلام) به سوگ نشست و بعد از ده سال كه به سن 35 سالگى پاى مى نهاد، آماده جانفشانى در ركاب مولايش امام حسين(عليه السلام) و نقش آفرينى در واقعه كربلا بود; چنانكه در روز عاشورا شجاعانه وارد ميدان نبرد با دشمنان دين خدا شد و در دفاع از حريم حرم امام حسين(عليه السلام) ، دستانش را از دست داد و در نهايت به درجه رفيع شهادت نايل آمد.
اوصاف معنوى
عباس از نظر ويژگى هاى ظاهرى و جسمى، سرآمد جوانان بنى هاشم بود اما قدرت ظاهرى و جسمىِ تنها، هرگز نمى تواند رمز موفقيت و عامل پيروزى و قهرمانى انسان بر سرِ دو راهى هاى زندگى باشد، بلكه هر انسانى نياز شديد به اوصاف معنوى ديگرى دارد كه بايد قبلاً در محيط خانواده و مراكز آموزشى به تدريج در وجود او شكوفا شود تدر مراحل سرنوشت ساز زندگى به ياريش بشتابد. وقتى در باره شخصيت حضرت ابوالفضل كاوش مى كنيم، اين اوصاف را به وضوح در وجود شريفش مى بينيم. اين شاخص هاى معنوى است كه در شكل گيرى شخصيتِ منحصر به فرد عباس، مهمترين و اساسى ترين نقش را بر عهده داشتند و در واقع قدرت بازو و نيروى جسمانى او را هدايت و فرماندهى كرده اند.
شايد به همين سبب بود كه ائمه اطهار(عليهم السلام) وقتى سخن از عمويشان عباس به ميان مى آوردند، چندان عنايت به ويژگى هاى ظاهرى او نكردند بلكه بيشتر به اوصاف معنوى ابوالفضل تأكيد داشتند. در اينجا به چند نمونه از اين اوصاف را از لسان مبارك امام سجّاد و امام صادق(عليهما السلام) مرور مى كنيم:
الف قال على بن الحسين(عليه السلام) : «رحم الله العباس، فلقد آثر و أبلى و فَدى أخاه بنفسه حتّى قطعت يداه فأبدله الله بهما جناحين، يطير بهما مع الملائكة في الجنّة كما جعل لجعفربن أبي طالب و إنّ للعباس عند الله تبارك و تعالى لمنزلة يغبطه بها جميع الشهداء يوم القيامة».(471)
ب ـ قال الصادق(عليه السلام) : «كانَ عَمّنا عَبّاس، نافِذُ الْبَصِيرَةِ، صلب الإيمان، جاهَدَ مَع أبي عَبْدِالله و أبلى بلاءً حسناً و مَضى شهيداً و...»(472)
ج: در زيارتنامه حضرت ابوالفضل كه از قول امام صادق(عليه السلام) روايت شده، تعابيرى بس بلند و والا به كار رفته است. به بخش هايى از آن، كه در توصيف او است بسنده مى كنيم:
«السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَبْدُ الصَّالِحُ الْمُطِيعُ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لاَِمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَالْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلامُ... أَشْهَدُ أَنَّكَ مَضَيْتَ عَلَى مَا مَضَى عَلَيْهِ [ بِهِ ]الْبَدْرِيُّونَ الْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللهِ، الْمُناصِحُونَ لَهُ فِي جِهادِ أَعْدائِهِ، الْمُبَالِغُونَ فِي جِهَادِ نُصْرَةِ أَوْلِيَائِهِ، الذّابُّونَ عَنْ أَحِبّائِهِ...
أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ بَالَغْتَ فِي النَّصِيحَةِ وَ أَعْطَيْتَ غَايَةَ الْمَجْهُودِ...
أَشْهَدُ أَنَّكَ لَمْ تَهِنْ وَ لَمْ تَنْكُلْ وَ أَنَّكَ قَدْ مَضَيْتَ عَلَى بَصِيرَة مِنْ أَمْرِكَ، مُقْتَدِيا بِالصَّالِحِينَ وَ مُتَّبِعا لِلنَّبِيِّينَ...».(473)
د: در زيارت ناحيه مقدسه نيز از زبان مبارك حضرت مهدى(عليه السلام) ، ابوالفضل اين گونه توصيف شده است:
«السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا الْفَضْلِ الْعَبَّاسَ ابْنَ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ، الْمُوَاسِيَ أخاهُ بِنَفْسِهِ، الآخِذ لِغَدِهِ مِن اَمْسِهِ، الفادي له، الواقي الساعي إَلَيهَ بمائة، الْمَقْطُوعَة يَداه».(474)
از مجموع روايات و متون زيارتى، كه در مورد حضرت ابوالفضل(عليه السلام) از ساحت مقدس معصومين(عليهم السلام) صادر شده است، به خوبى استفاده مى شود، كه اين شخصيت بزرگ، داراى اوصاف برجسته انسانى; از جمله
1. ايمان راسخ
2. روشن بينى و تيزهوشى
3. مجاهدت در راه خدا
4. صبر در معصيت
5. ايثارگرى
6. وفا دارى
7. فداكارى و جانبازى
8. عبوديت
9. صلاح و رستگارى
10. فرمانبردارى از خدا و رسول و ائمه(عليهم السلام)
11. خير خواهى امّت
12. دفاع از حريم اولياء الله و... بود و تنها اين اوصاف و فضايل اخلاقى توانست او را به اوج قلّه سر بلندى و سرافرازى برساند و به قدرت بدنى و جسمانى او جهت الهى و عرفانى بدهد و گرنه چه بسيار افراد جنگجويى در لشكر مقابل حضور داشتند كه قدرت بازوى آنها به مراتب از قدرت قمر بنى هاشم بيشتر بود، اما آنها به جاى فضايل اخلاقى به منجلاب رذايل افتادند و به صفت هاى حيوانى و شيطانى آلوده شدند.
در دو راهى هاى كربلا
شخصيت بارز و كامل ابوالفضل(عليه السلام) كه جامع تمام فضايل و مناقب اخلاقى بود، اين فرصت را به وى داد كه بتواند در وضعيت بسيار حساس و سرنوشت ساز و واقعه عاشورا تصميم صحيح، به جا و به موقع بگيرد و همچنان در صراط مستقيم پايدار بماند. او وقتى آهنگ حركت كاروان امام حسين(عليه السلام) از مدينه به مكه و كربلا را طنين انداز ديد، بى درنگ، جزو اوّلين كسانى بود كه به اين كاروان پيوستند. علاوه، سه تن از برادرانش: عبدالله، جعفر و عثمان را هم با خود به همراه آورد.
پس از آن نيز هر وقت با دو راهى هاى دشوار مواجه گشت، هرگز در حيرت و سر در گمى باقى نماند و تابع هوا و هوس شيطانى و نفس امّاره نشد بلكه در راستاى آرمان هاى مولايش امام حسين(عليه السلام) زود تصميم گرفت و به وظيفه تاريخى خود عمل كرد. در اينجا به چند مورد از اين دو راهى ها اشاره مى شود:
الف ـ جريان امان نامه
وقتى ابن زياد به عمر بن سعد پيام فرستاد كه اگر حسين با يزيد بيعت نكرد، در كشتن او شتاب كن و اين كار را به تأخير نيانداز و نامه را به دست شمربن ذى الجوشن بسپار تا به كربلا آورد، عبدالله بن ابى محل، از قبيله بنى كلاب كه در اين مجلس حاضر بود، بلند شد و براى فرزندان عمه اش امّ البنين از وى درخواست امان نامه كرد، ابن زياد پذيرفت و امان نامه براى فرزندان امّ البنين فرستاد.
(475) چون فرمان حمله به حرم امام حسين به دست پسر سعد رسيد، عصر روز پنجشنبه، نهم محرم، لشكريان كفر آماده جنگ شدند، در اين هنگام شمر به پشت خيمه ها آمد و فرياد برآورد: «أَيْنَ بَنُو أُخْتِنا عَبْدُ اللهِ وَجَعْفَرٌ والعَبّاسُ وَعُثْمانُ؟» امام حسين صداى شمر را شنيد و خطاب به فرزندان امّ البنين فرمود: «أَجيْبُوهُ وَ إِنْ كانَ فاسِقَاً، فَإِنَّهُ بَعْضُ أَخْوالِكُمْ». آنها به شمر گفتند: چكار دارى؟ شمر گفت:
«خواهر زادگانم! شما در امان هستيد، خودتان را به خاطر برادرتان حسين به كشتن ندهيد و به اطاعت يزيد ملزم باشيد.»
در اين هنگام عباس بن على(عليهما السلام) جواب دندان شكنى به او داد و فرمود:
«تَبَّتْ يَداكَ وَبِئْسَ ما جِئْتَنَا بِهِ مِنْ أَمانِكَ يا عَدُوَّ اللهِ، أَتَأْمُرُنا أَنْ نَتْرُكَ أَخانا وَسَيِّدَنَا الحُسَيْنَ بْنَ فاطِمَةَ وَ نَدْخُلَ في طاعَةِ اللُّعَناءِ وَأَوْلادِ اللُّعَناء؟»(476)
و در نقل ديگرى آمده است، حضرت ابوالفضل فرمود:
«لا حاجَةَ لَنا في الأَمانِ، أَمان الله خَيرٌ مِنْ أمان بن سُمَيّة».(477)
شمر سر افكنده و شرمنده و مأيوسانه و خشمگين به طرف لشكر خود بازگشت.
ب ـ حماسه شب عاشورا