افسانه ازدواج هاى گوناگون
همان گونه كه آورده ايم، مورّخان و دانشمندان علم رجال شيعى بر اين باورند كه حضرت سكينه تنها با پسر عمويش عبدالله بن حسن ازدواج كرد و پس از شهادت وى در كربلا تا آخر عمر همسرى برنگزيد.(575) با اين حال برخى از مورّخان و محدّثان اهل سنت مى گويند كه سكينه پس از شهادت عبدالله بن حسن، همسران زيادى را برگزيد.
در كربلا
اكنون در اين بخش، صحنه هاى حضور سكينه در كربلا را به نظاره مى نشينيم:
نخستين صحنه اى كه مورّخان از سكينه نام برده اند، مربوط به هنگامه وداع امام حسين(عليه السلام) با اهل حرم است كه حضرت به خيمه آمد و فرمود:
«يا سكينة، يا فاطمة، يا زينب، يا أمّ كلثوم، عليكنّ منّي السّلام!»
سكينه فرياد برآورد: «اى پدر، آيا تن به مرگ داده اى؟!»
امام فرمود: «چگونه چنين نباشد كسى كه نه كمك كننده اى و نه ياورى دارد!»
سكينه به پدر گفت: «ما را به حرم جدمان بازگردان!» امام اين مثل عربى راترنم كرد:
«هَيْهاتَ هَيْهاتَ، لَوْ تُرِكَ القَطا لَيْلاً لَنامَ»; «اگر مرغ قطا را رها مى كردند مى خوابيد.»
اين سخن امام كنايه از اين است كه مجبورش كرده اند به ماندن.
صحنه ديگر پس از شهادت امام حسين(عليه السلام) و آمدن مركب حضرت به خيمه است كه سكينه پس از ديدن ذوالجناح فرياد برآورد و بر پدر گريست و از اجداد طاهرش استغاثه طلبيد.(576)
صحنه ديگر را كفعمى در مصباح از خود حضرت سكينه روايت مى كند كه فرمود:
«هنگامى كه پدرم، حسين(عليه السلام) به شهادت رسيد، به كنار پيكرش رفتم و در آغوشش كشيدم، حالت بيهوشى به من دست داد، در آن حال از حنجر خونين ندايى شنيديم كه مى فرمود:
«شيعيان! هر زمان آب خوشگوارى نوشيديد به ياد من باشيد، هر زمان نام غريب و شهيدى را شنيديد، به ياد من شيون كنيد.
من نواده پيامبرم كه بى گناه مرا كشتند و پس از كشتن به عمد بدنم را زير سم اسبان كوبيدند.
كاش همه در روز عاشورا بوديد و مى ديديد كه چگونه براى كودكم طلب آب كردم و دشمن از دادن آب دريغ ورزيد.
آنها به جاى آب گوارا با تير ستم او را سيراب كردند، وه چه فاجعه غم انگيز و دردناكى است كه بر اثر آن كوه حجون ويران شد;
واى بر آنها كه دل رسول جن و انس را جريحه دار ساختند، شيعيان! در هر زمان هر چه در توان داريد آنان را لعنت كنيد.»
مورّخان نوشته اند كه حضرت سكينه پس از شنيدن اين اشعار، هراسان و گريان از جاى برخاست و سيلى به صورت خود نواخت. در همان حال صداى هاتفى آسمانى را شنيد كه مى گفت:
بكَت الأرضُ و السماءُ عليه
يبكيان المقتولُ في كربلاء
منع الماء و هو عنه قريب
آسمان و زمين بر او گريان
بر شه دشت كربلا گريند
در لب آب با لب تشنه
گريه كن بر شهيد تشنه لبان
بدموعِ غزيرة و دماء
بين غوغاء أُمّة أدعياء
عين ابكي الممنوع شرب الماء(579)
اشك حزن همچو يم بر او ريزان
كه شده كشته زنا زادان
گريه كن بر شهيد تشنه لبان
گريه كن بر شهيد تشنه لبان
مرثيه در سوگ پدر
تعذليه فهم قاطع طرقه
انّ الحسين غداة الطف يرشقه
بكفّ شرّ عبادالله كلّهم
يا اُمّة السوء هاتوا ما احتجاجكم
الويل حلّ بكم اِلاّ بمن لحقه
يا عين فاحتفلي طول الحياة دماً
لا تبكي ولداً و لا أهلا و لا رفقة
فعينه بدموع ذرف غدقة
ريب المنون فما ان يخطي الحدقة
نسل البغايا و جيش المرق الفسقة
غداً وجلكم بالسيف قد صفقة
صيّرتموه لارماح العدي درقة
لا تبكي ولداً و لا أهلا و لا رفقة
لا تبكي ولداً و لا أهلا و لا رفقة
تير حادثه، حسين(عليه السلام) را به هنگام صبح سرزمين كربلا نشانه مى گيرد و از حدقه او به خطا نمى رود.
به دست كسى كه بدترينِ همه بندگان خداست و با نسل زنا كاران و سپاه كسانى كه از دين بيرون آمده اند و تبه كارند. (تير باران مى شود).
اى امتِ تبه كارى و بد كارى، بياييد. فردا چه حجتى خواهيد آورد؟ در حالى كه بيشتر شما او را با شمشير ضربه زده است.
بدبختى و واى، بر شما فرود آمده است، مگر كسى كه به او ملحق گرديده است و شما او را سپر تيرهاى دشمنان قرار داديد.
پس اى ديده در طول زندگانى با همه پرى، خون گريه كن و بر فرزندان و خانواده و دوستان اشك مريز.»
با كاروان اسيران آل محمد(عليهم السلام)
سكينه دختر امام حسين(عليه السلام) با دلى خونين، به همراه كاروان اسيران آل محمد(عليهم السلام)كربلا را به قصد كوفه و شام ترك كرد. وى همچون ديگر خواهران و دختران حضرت سيد الشهد(عليه السلام) شاهد فاجعه خونين كربلا بود. سكينه تمام وقايع عاشورا را با چشم خويش ديد. صداى «هَلْ مِنْ مُعِين» پدر را مى شنيد كه به آسمان بلند بود.
بانوان حرم رسالت و پرده نشينان خاندان امامت را شاهد بود كه چون خصم بدانديش آتش به خيمه هاشان افكنده بود. اما با اين همه مصيبت و بلا، او ناشكيبايى نورزيد و از جاده تسليم خارج نشد. در طول دوران اسارت، براى رساندن پيام شهيدان و برملا ساختن ماهيتِ حكومت ستم پيشه امويان تلاش كرد. گوشه هايى از اين تلاشهاى وى، در تاريخ منعكس شد كه در زير به آن اشاره مى كنيم:
او در كوفه درباره آشكار ساختن ماهيت پليد امويان و ستمى كه بر پدرش سيد مظلومان رفته بود، از بالاى مركب ابياتى اينگونه سرود:
اِنّ الحسين غداة الطفّ يرشقه
بكفّ شرّ عبادالله كلّهم
نسل البغايا وجيش المرق الفسقة
ريب المنون فما أن يخطىء الحدقة
نسل البغايا وجيش المرق الفسقة
نسل البغايا وجيش المرق الفسقة
روايت شده است كه حضرت سكينه از سهل بن سعد ساعدى، صحابى پيامبر، مى خواهد كه با پرداخت درهم و دينارى از حاملان سر شهيدان درخواست كند كه اندكى سرها را از كاروان اسيران آل محمد(صلى الله عليه وآله) فاصله دهند تا نگاههاى آلوده شاميان به حريم حرم حسينى خيره نگردد.(581)
پس از واقعه
بانوى خاندان عصمت، حضرت سكينه(عليها السلام) ، پس از واقعه عاشورا به همراهزينب(عليها السلام)به مصر مهاجرت كرد. اندكى پس از اقامت در مصر و به دليل رحلتعقيله بنى هاشم،(582) حضرت سكينه در سال 62هـ . ق. به مدينه بازگشت و در سراى برادرش امام ساجدان(عليه السلام)سكنى گزيد و با كسب معارف الهى و درس پاكدامنى، به زندگى خويش ادامه داد.(583)
افسانه پردازان و قلم به دستان كينه توز و مغرض اموى و زبيرى به جهت رويارويى با خاندان و آل على(عليه السلام) و به جهت همگون ساختن آنان با خاندان ناپاك اموى و زبيرى، با دروغ پردازى و افسانه سازى اين برهه از زندگى عفيفه آل بنى هاشم، حضرت سكينه(عليها السلام)را مغشوش و مضطرب جلوه داده اند. همانگونه كه ابن ابى الحديد معتزلى، دانشمند و عالم اهل تسنن گفته است: اين افسانه سازى ها بدان جهت بود تا نگاه مردم را از اهل بيت و نزديكان و بستگان خاندان وحى، باز دارند.(584)
ابو الفرج اصفهانى، نسب شناش زيدى مذهب و اموى تبار، به نقل از يكگروه دروغ پرداز از خاندان زبيرى ها حكاياتى از مجالس موسيقى و نشست وبرخاست حضرت سكينه با برخى آوازه خوانان و شاعران حجاز و عراق را برمى شمارد،كه اين افسانه ها، پندارى بيش نيست و محقّقان شيعى به هيچ روى اين انتساب را نمى پذيرند.(585)
وفات بانو سكينه
سرانجام حضرت سكينه در روز پنجشنبه، پنجم ربيع الاول (117هـ . ق.) در مدينه چشم از جهان فانى فروبست. وفات آن حضرت به هنگام ظهر روى داد. خالدبن عبدالملك، حاكم مدينه دستور داد كه جنازه را نگهدارند تا وى خود را به شهر برساند. جنازه وى تا نماز عشا دفن نشد و مردم دسته دسته بر پيكر او نماز گزاردند. عبدالله نفس زكيه چهار صد دينار عطر و عود خريد و پيرامون سرير حضرت سكينه و در مجمرها گذاشت.
برخى ديگر گفته اند: وى به هنگام انجام عمره، در راه مكه و يا در شهر مكه درگذشت و در همانجا مدفون شد. روايات ديگرى متضمّن فوت آن حضرت در قريه طبريه فلسطين، باب الصغير دمشق و مصر است كه رواياتى ضعيف و غير قابل اعتماد است.(586) (نگارنده جزوه و مقاله مستقلى در نقد اين افسانه اغانى گرايان به رشته تحرير درآورده است. كه اين مختصر را مجال بازگويى آن نيست).