علم و دانش - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

شوّال سال پنجم هجرت، مشركين مكه با همدستى يهوديان مدينه با مردان جنگى و ساز و برگ كامل به سمت اين شهر حركت كردند. اين خطر بزرگ كه با توطئهمنافقين داخل مدينه و گرسنگى و ترس شديد مسلمين قرين شد، سبب تزلزل بسيارى از ياران پيامبر گرديد.

در اين لشكركشىِ بزرگ كه حضور «عمرو بن عبد وَدّ» (شجاع ترين عرب كه به تنهايى با هزار مرد جنگى مقابله مى كرد) جوّ رعب و وحشت را بر مسلمين حاكم كرده بود، تنها و تنها شجاعت على(عليه السلام) به مسلمين روحيه بخشيد و دل رسول الله(صلى الله عليه وآله) را شادمان كرد و آن چيزى جز مقاتله با عمرو نبود. در اين هنگام نبىّ گرامى فرمود:

«بَرَزَ الإِيْمانُ كُلُّهُ إِلىَ الشِّركِ كُلِّهِ»; «همه ايمان با همه شرك روبرو گرديد.»

و پس از كشته شدن عمرو بن عبد وَدّ به دست اميرالمؤمنين(عليها السلام) بنابر نقل متواتر شيعه و سنى، پيامبر فرمود:

«لَضَرْبَةُ عَلِىّ يَومَ الْخَنْدَقِ أَفْضَلُ مِنْ عِبادَةِ الثّقْلَيْن».(115)

«همانا ضربت على(عليه السلام) در روز خندق، از عبادت جن و انس برتر بود.»

13. جنگ خيبر
خيبر، مركز بسيارى از توطئه ها توسط يهوديان بر ضدّ مسلمانان بود; بدين سببدر سال هفتم هجرت، رسول خد(صلى الله عليه وآله) به فكر فتح «خيبر» در دويست كيلومترى مدينه در شمال غرب اين شهر افتاد. اين قلعه پايگاه محكم آنان و متشكل از هفت قلعهتو در تو بود. پيامبر به همراهى 1600 تن از ياران، اين منطقه را محاصره كردند.طولى نكشيد كه لشكرى را به فرماندهى ابوبكر براى فتح خيبر فرستاد. او بدونهيچ گونه پيروزى بازگشت. دفعه دوم، لشكر را به عمر سپردند او نيز كارى از پيش نبرد.پيامبر فرمودند:

«لاَُعْطِيَنَّ الرَّايَةَ غَداً رَجُلاً يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ يُحِبُّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ كَرَّاراً غَيْرَ فَرَّار...»(116)

«فردا پرچم را به مردى مى سپارم كه خدا و رسول را دوست دارد و آنها نيز او را دوست مى دارند. حمله افكنى كه فرار نكند.»

آنگاه فرمود: على كجاست؟ گفتند دچار درد چشم است. پيامبر در حق ايشان دعا كردند و على را به ميدان نبرد فرستادند.(117)

آرى، در اين جنگ بود كه «مرحب خيبرى» قهرمان بزرگ يهود به هلاكت رسيد و در قلعه به دست آن حضرت از جايى كنده شد و قلعه ها يكى پس از ديگرى فتح گرديد. خود اميرالمؤمنين(عليه السلام) در اين مورد فرمود: «وَ اللهُ ما قَلَعْتُ بابَ خَيْبَر بِقُوَّة جِسْمانِيّة وَ لكِنْ بِقُوَّةٌ رَبّانِيّة».(118)

14. ردّ شمس
دانشمندان شيعه و بسيارى از علماى اهل سنّت اين ماجرا را نقل كرده اند كه در سال هفتم هجرت، هنگام عصر، پيامبر، على(عليهما السلام) را به دنبال مأموريتى فرستاد و به دنبال آن، نماز عصر حضرت قضا شد. پيامبر دست به دعا برداشت:

«اللَّهُمَّ إِنَّ عَلِيّاً كَانَ فِي طَاعَتِكَ وَ طَاعَةِ رَسُولِكَ فَارْدُدْ عَلَيْهِ الشَّمْسَ».(119)

«خدايا! او در راه طاعت تو و فرمانبردارى پيغمبرت بوده است. پس خورشيد را براى او باز گردان.»

اسما مى گويد: خورشيد را ديدم كه غروب كرد ولى ديدم كه بار ديگر طلوع نمود.(120)

15. شكستن بتها
شكستن بتهاى كعبه، دو مرتبه به دست على(عليه السلام) انجام گرفت; يك مرتبه قبل از هجرت و يك مرتبه در فتح مكه، پس از هجرت.

آرى، على(عليه السلام) بر دوش رسول خد(صلى الله عليه وآله) بالا رفت و كعبه، اين يادگار ابراهيم(عليه السلام) به دست او از لوث بتها پاك گرديد.(121)

16. جنگ حنين
پس از فتح مكه، توطئه اى ديگر برضدّ مسلمانان از جانب مشركان طرح ريزى شد و جنگ «حنين» به وجود آمد. در اين نبرد مسلمانان به علّت كثرت جمعيت دچار غرور شدند و همين امر سبب شكست آنان گرديد و همگى گريختند جز ده نفر كه يكى از آنان اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود.(122)

17. جنگ تبوك
سال نهم هجرت به پيامبر خبر رسيد روميان در صدد حمله به شمال غرب حجازند. رسول خد(صلى الله عليه وآله) با اعلام بسيج عمومى به همراه سى هزار نفر به سوى «تبوك» حركت كردند، ولى از آنجا كه اين سفر در اواخر تابستان و زمان برداشت خرما و خشكسالى و همراه با فاصله زياد بود، جمعى از منافقان از اين حركت سر باز زده، تصميم گرفتند در مدينه بمانند تا با تبليغات سوء و جلسات مخفى، مركز حكومت اسلام را متزلزل سازند. بدين جهت پيامبر(صلى الله عليه وآله) على(عليه السلام) را در مدينه باقى گذاشت. اميرالمؤمنين(صلى الله عليه وآله) به حضرت عرض كرد:

تَخْلِفني مَعَ الْخَوالِفِ؟»; «آيا مرا با متخلّفان به جاى نهادى؟»

پيامبر پاسخ دادند:

«إِنَّ الْمَدِينَةَ لا تَصْلَحُ إِلاّ بِي أَوْ بِكَ»; مدينه جز با حضور من يا تو اصلاح نخواهد شد.»

آنگاه فرمودند:

«أَ ما تَرْضى أَنْ تَكُونَ مِنِّي بِمَنْزِلَةِ هَارُونَ مِنْ مُوسى إِلاّ أَنَّهُ لا نَبِيَّ بَعْدِي؟»(123)

18. مباهله
جمعى از بزرگان نصاراى نجران وارد مدينه شدند و پس از گفتگوى طولانى با پيامبر، حاضر به تسليم در برابر حقيقت نگشتند، از اين جهت، حضرتش به آنها پيشنهاد مباهله ـ نفرين طرفينى ـ داد و آنان نيز پذيرفتند. همه مورّخان نوشته اند در روز موعود، پيامبر همراه اميرالمؤمنين(عليه السلام) فاطمه زهر(عليها السلام) امام حسن و امام حسين(عليهما السلام) از منزل خارج شدند و در جايگاه خود قرار گرفتند. بزرگِ مسيحيان كه اين منظره را ديد، رو به ياران خود كرده، گفت: من چهره هايى مى بينم كه چنانچه دست به دعا بردارند، كوهها از جاى خود كنده مى شوند اگر مايل هستيد ناقوس كليساها به صدا درآيد و مسيحيتى در روى زمين باقى بماند، از اين مباهله خوددارى كنيد. قرآن نيز در سوره آل عمران، اشاره به اين ماجرا نموده از على(عليه السلام) تعبير به «نفس» و جان پيامبر كرده است.(124)

19. حَجّة الوداع
سال دهم هجرت، پيامبر عازم حج شد، در اين سفر، كه همه زنان آن حضرت و جمع زيادى از مهاجران و انصار، همراه ايشان بودند، هنگام بازگشت، در روز جمعه هيجدهم ذى حجه، جبرئيل اين آيه را نازل كرد:

{ يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ} .(125)

و آنگاه پيامبر بعد از نماز ظهر، ضمن خطبه اى، موضوع جانشينى على(عليه السلام) رمطرح كرد و سه مرتبه فرمود: «فَمَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ فَعَلِىٌّ مَوْلاهُ» سپس افزود: «اَلّلهُمَّ والِ مَنْ والاهُ وَ عادِ مَنْ عاداهُ ، وَ أحَبّ مَن أَحَبَّهُ و أبْغِضْ مَنْ أَبْغَضَهُ و انْصُر مَن نَصَرَهُوَ اخْذُل مَن خَذَلَهُ، وَ أَدرِ الْحَقَّ مَعَهُ حَيْثُ دارَ...»، و بعد فرمودند شاهدان به غايبانبرسانند.

آنگاه اصحاب، نزد اميرالمؤمنين(عليه السلام) آمده اين مقام را به حضرتش تهنيت گفتند.(126)

20. غسل دادن رسول الله(صلى الله عليه وآله)
رسول خد(صلى الله عليه وآله) در مورد خاندان خويش وصيّت كرد: «إِنِّي تارِكٌ فِيكُم الثّقْلَين كِتابَ اللهِ وَ عِتْرَتِي». آنگاه خطاب به اميرالمؤمنين(عليه السلام) فرمود: «لا يُغَسِّلْني أَحَدٌ غَيْركَ».

على مى فرمايد:

«وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ(صلى الله عليه وآله) وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي... وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَهُ(صلى الله عليه وآله)وَ الْمَلائِكَةُ أَعْوَانِي».(127)


آنچه تا اين مرحله آورديم، بخشى از فضايل اميرالمؤمنين(عليه السلام) بود كه طبق تاريخ حيات رسول الله(صلى الله عليه وآله) مرتب ساختيم، اكنون به بيان بخشى ديگر از فضايل و يا بخشهايى از زندگى آن بزرگوار مى پردازيم:

علم و دانش


در كثرت علم على(عليه السلام) ، همين بس كه پيغمبر خدا هنگام رحلت به رازگويى با آن بزرگوار پرداخت و وقتى از على(عليه السلام) سؤال شد آن راز چه بود، فرمود: «عَلَّمَنِي ألفَ باب مِنَ الْعِلْمِ ينفتح لي مِن كُلِّ باب ألف باب».

دليل هاى ديگرى نيز ما را بر علم آن حضرت رهنمون مى گردند:

الف: گفتار آن حضرت: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»;(128) «از هرچه مى خواهيد، بپرسيد.»

تاريخ نگاران، آورده اندكه غير ازآن امام همام، هركس اين ادعا را نمود، رسوا شد.

ب: مراجعات از دور و نزديك به على(عليه السلام) و در سخت ترين مسائل، به گونه اىكه غاصبان حق آن حضرت كه خود را به عنوان خليفه رسول الله(صلى الله عليه وآله) معرفىكرده بودند، در اكثر سؤالات، وامانده ناچار به استفاده از زلال علم آن جانشين واقعى بودند.

ج: قضاوت هاى بى نظير اميرالمؤمنين(عليه السلام) ; چرا كه بديهى است قضاوت صحيح، بدون علم ممكن نيست.

د: سخنان گهربار و بى مانند اميرالمؤمنين(عليه السلام) چه اخبار از آيندگان و چه كلمات عميق نهج البلاغه و ساير گفتارها، گويا قطره اى از درياى دانش علوى است.(129)

زهد


اميرمؤمنان(عليه السلام) باتشريح ماهيّت فريباى دنيا، خطاب به آن مى فرمايد «غُرُّي غَيْرِي».(130)

آن حضرت، در حالى كه مى توانست بهترين بهره ها را از دنيا بگيرد، اما در حدّ پايين ترين افراد، زندگى مى گذراند. در حالى كه باغ ها، قنوات و چاه هاى بسيارى احداث و سپس همه را در راه خدا وقف كرد.

عدل


يكى از صفات برجسته على(عليه السلام) عدل آن حضرت است كه همين امر نيز سبب شهادتش گرديد. او چنانچه مى شنيد فرماندارش به كسى ستم روا داشته، به عزل يا تفحّص از حال او مبادرت مى كرد و به احدى از نزديكان خويش اجازه بهره بردارى خصوصى از بيت المال را نمى داد. زمانى كه شنيد دخترش دست بندى از بيت المال را به طور عاريه مضمونه گرفته است، نهيب بر ابن ابى رافع (مسؤول بيت المال) زد و فرمود: چرا به مسلمانان خيانت كردى؟ سپس فرمود: اگر دخترم دستبند را به عنوان عاريه مضمونه نگرفته بود، اوّلين زن هاشمى بود كه دستش را به عنوان دزدى قطع مى كردم! آنگاه خطاب به دخترش كه گفته بود من پاره تن شما هستم، فرمود: آيا همه زنهاى مهاجر در روز عيد خود را به چنين چيزى زينت مى كنند؟ آن حضرت سرانجام دستبند را گرفت و به جاى خود بازگرداند.(131)

عبادت


هنگام نماز، رنگ از رخسار مباركش مى رفت و بدنش مى لرزيد. به حضرتش عرض مى شد: شما را چه مى شود؟ مى فرمود: وقت اداى امانتى رسيده كه خداوند آن را به آسمان و زمين و كوه ها عرضه داشت و آنها از حملش امتناع ورزيدند.(132)

ابن عباس مى گويد:

«در جنگ صفين ديدم امام در حالى كه شمشير مى زند، مراقب خورشيد است. وقتى از سبب اين امر پرسيدم، فرمود: مراقب زوال هستم، گفتم: در اين گير و دار جنگ، وقت نماز است؟ فرمود: «إِنَّمَا نُقَاتِلُهُمْ عَلَى الصَّلاةِ» و باز ابن عباس مى گويد: هيچگاه نماز شب آن حضرت ترك نشد حتى شب جنگ.»(133)

/ 79