محمّدبن عثمان نايب دوم - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید



محمّدبن عثمان نايب دوم

فرزند خلف

تبار نامه محمدبن عثمان بن سعيد عَمرى، به قبيله «بنى اسد» منسوب است و به «اسدبن خزيمه»(1) منتهى مى شود. اين قبيله، همان قبيله بنى اسد مى باشد كه فرداى حماسه عاشورا، پس از خالى شدن ميدان كربلا از لشكريان عمربن سعد، براى دفن پيكر شهدا به اين منطقه آمدند و آنها را به كمك و راهنمايى و شناسايى امام سجاد(عليه السلام) دفن كردند. اين قبيله، در سال 19هـ . ق. از سرزمين حجاز به منطقه عراق آمدند و در كوفه و غاضريه، از نواحى كربلا را براى خود وطن اختيار كردند.

بنى اسد از قبايل شجاع و با شهامت عرب به شمار مى آيند، چنانكه جمعى از اصحاب، علما، شعرا و شخصيتهاى برجسته شيعه از اين قبيله اند(2) همان طور كه صحابى بزرگ «عمار ياسر» نيز از اين قبيله است و برخى نايب دوم را از نوادگان عمار به شمار آورده اند.(3) كنيه او «ابو جعفر» است و دوران كودكى در نزد پدرش عثمان بن سعيد عَمرى، كه از اصحاب خاص امام دهم و يازدهم و نايبِ اولِ امام دوازدهم بود، فقه، دين و اخلاق آموخت و مدت زيادى نگذشت كه همانند پدرمورد اعتماد و احترام آن امامان معصوم(عليهم السلام) قرار گرفت; چنانكه شيخ كلينى از شخصيت
1. محمدباقر مجلسى، بحارالأنوار، ج51 ، ص3442 . جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، ص77، به نقل از دائرة المعارف تشيع، جمعى از نويسندگان، ج3، ص3403 . آقا بزرگ تهرانى، الذريعه، ج2، ص106

صفحه 369 برجسته شيعه، احمدبن اسحاق نقل مى كند كه روزى او به خدمت حضرت امام عسكرى(عليه السلام) رسيد و عرض كرد:

«يابن رسول الله! من با چه كسى ارتباط داشته باشم و احكام دينم را از كدام شخصيت به دست آورم و گفتار چه فردى را قبول كنم؟»

حضرت در پاسخ وى فرمود:

«الْعَمْرِيُّ وَ ابْنُهُ ثِقَتَانِ فَمَا أَدَّيَا إِلَيْكَ عَنِّي فَعَنِّي يُؤَدِّيَانِ وَ مَا قَالا لَكَ فَعَنِّي يَقُولانِ فَاسْمَعْ لَهُمَا وَ أَطِعْهُمَا فَإِنَّهُمَا الثِّقَتَانِ الْمَأْمُونَانِ»(1)

«عثمان بن سعيد عمرى و پسرش (محمد بن عثمان) مورد اعتمادند. آن دو هرچه از جانب من به تو برسانند در واقع از من رسانيده اند و هر چه به تو بگويند از من گفته اند. به سخنان آن دو گوش ده و از آنان اطاعت كن چون كه آن دو، مورد اعتماد و امين هستند.»

در نقل ديگرى آمده است: در يك مجلس ديگرى هم كه شيعيان و شخصيتهاى برجسته، از اطراف و مناطق مختلف به حضور امام حسن عسكرى(عليه السلام) مشرف شده بودند، آن حضرت خطاب به حاضران فرمود:

«اشهدوا على أنّ عثمان بن سعيد العمري وكيلي و أنّ ابنه محمداً وكيل ابني مهديكم».(2)

«شاهد و گواه باشيد، بدرستى كه عثمان بن سعيد عمرى وكيل من است و پسرش محمدبن عثمان نيز وكيل فرزندم مى باشد كه مهدى شماست.»

محمدبن عثمان در زمان امامت حضرت عسكرى(عليه السلام) مورد اعتماد و مرجع دينى مردم بود و در هنگام نياز مردم به وى مراجعه مى كردند. بعد از رحلت آن حضرت، در
1. محمد بن يعقوب كلينى، اصول كافى، ج1، ص330 ; بحارالأنوار، ج51 ، ص3482 . بحارالأنوار، ج1، ص345 ; اعيان الشيعه، ج2، ص47

صفحه 370 زمان نيابت نايبِ اول (پدرش) نيز اين وضع ادامه داشت و او يكى از كارگزاران فعال دستگاه نيابت به شمار مى آمد.(1)

آغاز مسؤوليت


سال 265هـ .ق. ، سال پنجم از دوران غيبت صغرى بود. حدود پنج سال از نيابت عثمان بن سعيد مى گذشت كه وى چشم از جهان فرو بست و فرزندش محمدبن عثمان و شيعيان را عزادار ساخت. نايب اول در آستانه رحلت خود، به دستور حضرت ولى عصر(عليه السلام) فرزندش محمد را به جانشينى خود برگزيد و مردم را از اين موضوع مهم آگاه ساخت و آنان را به وى ارجاع داد(2) از اين تاريخ رهبرى دستگاه نيابت بر عهده محمدبن عثمان گذاشته شد.

در اين هنگام كه محمدبن عثمان سرگرم برگزارى مراسم غسل، كفن و دفن پيكر پاك پدر بود، توقيع مباركى از ساحت مقدس حضرت مهدى به دست وى رسيد كه حاوى تسليت و تأكيد بر جانشينى او در جاى پدر بود. متن اين توقيع به شرح زير است:

{ إِنّا لِلّهِ وَ إِنّا إِلَيْهِ راجِعُونَ} تسليماً لأمره و رضىً بقضائه و بفعله. عاشأبوك سعيداً و مات حميداً. فرحمه الله و ألحقه بأوليائه و مواليه: فلم يزلمجتهداً في أمرهم ساعياً فيما يقربه إلى الله عزّ و جلّ و إليهم نضر الله وجهه و أقاله عثرته ـ و في فصل آخر ـ أجزل الله لك الثواب و أحسن لك العزاء رزئت و رزئنا و أوحشك فراقه و أوحشنا فسرّه الله في منقلبه و كان من كمال سعادته أن رزقه الله ولداً مثلك يخلفه من بعده و يقوم مقامه بأمرهويترحم عليه.و أقول الحمد لله فإنَّ الأنفس طيّبة بمكانك و ما جعله الله عزّ و جلّ فيك و 1. اعيان الشيعه، همان.2 . شيخ عباس قمى، سفينة البحار، ج2، ص159

صفحه 371 عندك أعانك الله و قواك و عضدك و وفقك و كان لك وليّاً و حافظاً و راعياً».(1)

«ما از خداييم و به سوى او روانه ايم. در حالى كه تسليم فرمان او و راضى به قضا و فعلش هستيم. پدرت سر افرازانه زندگى كرد و با موفقيت درگذشت. خدا او را رحمت كند و به اوليا و سرورانش ملحق گرداند. او هميشه در پيروى از فرمان ائمه اطهار كوشا بود و به هر آنچه او را به خداى بزرگ و ائمه هدى نزديك گرداند، عنايت داشت. خداوند سيمايش را نورانى و با طراوت كند و از قصوراتش درگذرد!

خداوند به تو اجر دهد و در اين مصيبت صبر عطا نمايد. هم تو مصيبت زده شدى و هم ما. مفارقت او، تو و ما را به غم تنهايى و جدايى گرفتار ساخت، پس خداوند به رحمت خويش او را در منزلش خوشنود گرداند! از كمال خوشبختى پدرت اين است كه خداوند فرزندى مانند تو را به او روزى كرد تا جانشين پدر و در كارهاى او قائم مقامش باشد و برايش طلب رحمت كند.

و من مى گويم كه سپاس خداى را، چون كه همانا دلهاى شيعيان به مقام و منزلت تو و آنچه پروردگار در تو و پيش تو قرار داد، خشنود شد. خداوند تو را يارى كند و نيرومند و پابرجا نگهدارد و توفيق دهد و سرپرست، نگهبان و كفايت كننده ات باشد.»

/ 79