مرگ سرخ
هنگامى كه حجّاج بن يوسف والى عراق شد، ياران و اصحاب اهل بيت(عليهم السلام) را تحت تعقيب قرار داد. روزى حجاج از «هيثم اسود» سراغ كميل را گرفت تا او را به قتل برساند. اسود جواب داد: او پيرمرد سالخورده اى است. حجاج گفت: شنيده ام كه بين جمعيتها تفرقه مى اندازد. سپس دستور داد كه كميل را دستگير كنند، هنگامى كه كميل از قصد حجاج آگاه شد، از كوفه گريخت. چون حجاج به او دست نيافت، براى اينكه او را تحت فشار، تسليم كند، حقوق قبيله اش را كه از بيت المال تأمين مى شد، قطع كرد.(386) هنگامى كه كميل بن زياد از اين جريان آگاه شد، گفت: از عمرم چند سالى باقى نمانده، چرا باعث قطع روزى جماعتى شوم، لذا وارد كوفه شد و به دارالاماره رفت. و خود را تسليم كرد، حجاج به او گفت:
ـ اى كميل خيلى دنبالت گشتم تا تو را كيفر دهم.
ـ هر چه خواهى بكن كه از عمر من جز اندكى باقى نمانده و عنقريب بازگشت من و تو به سوى خداست. مولايم به من خبر داده كه قاتل من، تو خواهى بود.
در اين هنگام حجاج نام امام على(عليه السلام) را برد و كميل صلوات فرستاد. حجاج كه به شدت عصبانى شده بود گفت:
«تو در شمار قاتلان عثمانى. به خدا قسم فردى را بر تو مى گمارم كه كينه اش نسبت به على از محبت تو به او بيشتر باشد.»
آنگاه «ادهم قيسى» را كه در دشمنى با اهل بيت(عليهم السلام) معروف بود، بر او گمارد و او سر كميل را از بدن جدا كرد.(387)
شهادت كميل در 82 هـ . ق. در سن نود سالگى به وقوع پيوست.(388)
آستانه
پس از شهات كميل، او را در سرزمين ثويّه دفن كردند. ثويّه منطقه اى در اطراف كوفه بود كه زندان نعمان بن منذر حاكم حيره در اين منطقه قرار داشت.
در اين سرزمين، بسيارى از اعلام و بزرگان ياران امام على(عليه السلام) مدفونند كه در حال حاضر اثرى از قبور آنها نمانده است. برخى ياران امام على كه در اين سرزمين مدفونند، عبارتند از:
1. خبّاب بن اَرَت، از مسلمانان صدر اسلام است كه در مكه آسيب فراوان ديد تا آنجا كه مشركين پشت او را داغ كردند،(389) وى از فضلاى مهاجرين به شمار مى رفت كه جنگ بدر را درك كرده بود. نيز در جنگ صفين و نهروان شركت داشت و در سال 39هـ . ق. فوت كرد و امام على(عليه السلام) بر جنازه او نماز خواند. امام على(عليه السلام) درباره او مى فرمايد:
«خداوند خباب بن ارت را رحمت كند، با رغبت مسلمان شد و از روى فرمانبردارى هجرت كرد و با قناعت زندگى گذراند. از خدا راضى بود و مجاهد زندگى كرد.»(390)
2. جويرية بن مُسْهِر عبدى، به دستور ابن زياد، دست و پايش قطع و در كوفه به صليب كشيده شد.
3. احنف بن قيس تميمى، وى نيز از ياران امام على در جنگ صفين بود و در سال 67 هـ .ق. در كوفه فوت كرد.
4. سهل بن حنيف انصارى، والى امام على در مدينه، در سال 38هـ . ق. در كوفه جان سپرد و امام على بر جنازه وى نماز خواند.
5. عبدالله بن ابى اوفى، از شاهدان بيعت رضوان و آخرين صحابى پيامبر كه در كوفه به سال 86هـ . ق. جان سپرد.
6. عبدالله بن يقطر، برادر رضاعى امام حسين(عليه السلام) و سفير اعزامى امام به كوفه. وى توسط ابن زياد همچون قيس بن مسهّر صيداوى، از بالاى قصر به زمين افتاد و به شهادت رسيد.
7. عبيد الله بن ابى رافع، كاتب مخصوص امام على.(391)
در حال حاضر قبر هيچ يك از اين بزرگان معلوم و مشخص نيست فقط مقبره كميل بن زياد، معروف و مشهور است. اين مقبره در زمان حكمرانى عثمانى ها و به دليل عدم توجه دولت وقت، رو به ويرانى نهاد و متروك ماند. پس از سقوط امپراتورى عثمانى اين مقبره و مسجد حنانه توسط شيخ باقر عبدالنبى دروبى بازسازى و تكميل شد. پس از تكميل مقبره، خودش توليت آستان و پذيرايى از زائران را بر عهده گرفت. اين افتخار نسل به نسل در اين خانواده ادامه يافته است.(392)
فصل سوم
كـربـلا
در محضر امام حسين(عليه السلام)
طلوع خورشيدى ديگر
روز سوم شعبان سال چهارم هجرى (سال عام الخندق)، دومين فرزند بزرگوار حضرت على(عليه السلام) و فاطمه زهر(عليها السلام) در خانه وحى و ولايت در شهر مدينه چشم به جهان گشود.(393)
خبر ولادتش به پيامبر رسيد. او را طلبيد و در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و در روز هفتم به فرمان خداوند منّان، نام «حسين» را بر او نهاد. جريان به اين صورت بود كه در روزهاى آغازين ولادت، جبرئيل بر پيامبر خد(صلى الله عليه وآله) نازل شد و گفت:
«سلام خداوند بر تو باد! اى رسول خد(صلى الله عليه وآله) ، اين نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شُبير» كه به عربى «حسين» خوانده مى شود، نام بگذار. چون على براى تو بسان هارون براى موسى است جز آنكه تو خاتم پيغمبران هستى.»(394)
و به اين ترتيب، نام پر عظمت و زيباى «حسين» از جانب خداوند براى دومين فرزند خاندان پيامبر انتخاب شد. در روز هفتم ولادت آن حضرت، فاطمه(عليها السلام) گوسفندى براى فرزندش عقيقه كرد و سر او را تراشيد و هم وزن موى او نقره صدقه داد.(395)
دوران زندگى امام حسين(عليه السلام)
در يك نگاه كلّى، مى توان مراحل زندگى آن حضرت را به چند دوره تقسيم كرد:
1. از سال چهارم تا دهم هجرت، به مدت شش سال و چند ماه كه همراه با حيات پيامبر(صلى الله عليه وآله) و فاطمه زهر(عليها السلام) بود.
2. از سال دهم تا سال چهلم هجرت، به مدت 30 سال همراه با حيات على(عليه السلام) بود.
3. از سال چهلم تا پنجاهم هجرت، به مدت 10 سال كه همراه با امامت امام حسن(عليه السلام) بود.
4. از سال پنجاهم تا شصتم هجرت، به مدت 10 سال كه دوران آن حضرت و همراه با خلافت معاويه بود.
5. از سال شصتم تا شصت و يكم هجرت، به مدت كمتر از يكسال كه همراه با خلافت يزيد بن معاويه بود.
كنيه و القاب
تنها كنيه آن حضرت «ابوعبدالله» است و اما القاب آن حضرت عبارتند از: رشيد، زكىّ، وفىّ، مبارك، طيب، تابع مرضات الهى، سيد و سبط. اين دو لقب چون برگرفته از روايت مشهور نبوى «الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ» است و «سبط» به معناى جماعت، قبيله و امت است و حسين(عليه السلام) همان طور كه پيامبر فرمود: «حُسَينٌ سِبْطٌ مِنَ الأَسْباطِ»، سبط است به اين معنا كه آن حضرت از نظر قدر و منزلت، فضيلت و كمال، علم و فقه و ايمان و صدق، معادل يك جماعت يا قبيله بلكه معادل يك امت است چه اينكه آن حضرت چكيده فضايل و كمالات پيامبر خد(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) مى باشد.(396)
صورت و سيم
آن حضرت از نظر بدن و ظاهر (علاوه بر خصوصيات اخلاقى) شباهت بسيارى به جدش رسول خد(صلى الله عليه وآله) داشت. امام حسين(عليه السلام) خوش قامت، نيكو سخن، داراى چهره اى زيبا و چشمانى نافذ بود. طرز راه رفتن، نگاه كردن و ديگر حركات بدنى آنحضرت، مثل پيامبر خد(صلى الله عليه وآله) بود. هركس او را مى ديد به ياد پيامبر مى افتاد. انس بن مالك مى گويد:
«بعد از واقعه كربلا سر مبارك آن حضرت را نزد ابن زياد (ملعون) آوردند و او با چوب بر بينى امام مى كوبيد و مى گفت: مثل اين (سر) زيبا و نيكو نديده ام، گفتم: مگر نه اينكه او شبيه ترين مردم به رسول خد(صلى الله عليه وآله) است.»(397)
دوران كودكى
حسين(عليه السلام) دوران كودكى خود را تحت سرپرستى سه معلم بزرگ الهى گذراند. در خانه وحى، محل نزول فرشتگان و در خانه امامت و ولايت با تعليمات پيامبر، على، فاطمه زهر(عليهم السلام) به كمالات و فضايل معنوى بسيارى دست يافت. رفتار و گفتار او و نيز نحوه ارتباط و برخورد پيامبر خدا و پدر و مادر بزرگوارش با وى نشانه هايى گويا از آن مراتب عالى انسانى در اوست.