حجره غيبت - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


حجره غيبت


در انتهاى غرفه «مصلاّى مردان»، درى چوبى معروف به «باب غيبت» بوده است. اين درِ زيبا و ديدنى، به دستور «ناصر لدين الله» خليفه عباسى و سرپرستى «معدبن الحسين بن سعدالموسوى (م 617)» ساخته شد. در ماه ربيع الثانى سال 606 كار ساخت آن به پايان رسيد. اين درِ زيبا كه به نقش و نگار و نوشته هاى زيبا مزيّن است، به طرز دلپذيرى ساخته شد و بيانگر دقت زياد و چشمگير در فن نجارى و نهايت نازك بينى و ظريف كارى است. دانشمندان غربى موفق به ارزشيابى اين درِ قيمتى نشده اند.

اين درِ بزرگ و زيبا، مصلاّى مردان را به حجره اى كوچك در ابعاد 180 سانتيمتر در 150 سانتيمتر وصل مى كند. اين اتاق كوچك به «حجره غيبت» يا «محل غيبت امام زمان(عليه السلام) » مشهور و معروف است و چاهى معروف به «چاه غيبت» در گوشه آن قرار دارد.(1)

امام زمان(عليه السلام) در سرداب غيبت

سرداب غيبت، محل عبادت و مخفيگاه امام زمان(عليه السلام) بود. حاكمان عباسى چندين مرتبه قصد داشتند از همين مكان، امام را دستگير و زندانى كنند. جامى حنفى روايت مى كند:

«مأموران حكومتى براى دستگيرى امام زمان(عليه السلام) به منزل حضرت رفتند. ديدند در خانه مرد سياهى نشسته، پشم مى ريسد. پرسيدند: صاحب خانه كجاست؟ جواب داد: در خانه است. سربازان وارد منزل شدند و به محل سرداب رسيدند، در اين هنگام مشاهده كردند كه سطح سرداب پر از آب است و در آخر سرداب سجاده اى انداخته اند و شخصى روى آن نماز مى خواند، يكى از آنان براى گرفتن حضرت، قدم در آب گذاشت، امّا نزديك بود غرق شود. دوّمى رفت، او نيز نزديك بود غرق شود و سومى و... عذر خواهى كرده و بى نتيجه برگشتند.

1. ديار ابرار، سيماى سامرا، ص90


وقتى ماجرا را به خليفه گفتند، به شدت ناراحت شد و خطاب به آنها گفت: اگر اين ماجرا را جايى نقل كنيد، گردن شما را خواهم زد.»(1)

و در مورد ديگر، هنگامى كه حضرت مهدى(عليه السلام) دوران غيبت صغرى را مى گذراند، «معتضد» خليفه عباسى تصميم گرفت حضرت را دستگير كند; لذا عده اى از سربازان حكومتى را فرستاد تا امام را دستگير و به حضور او بياورند. رشيق كه خود جزو سپاهيان معتضد بود نقل مى كند:

«آنگاه لشكر فراوانى را گسيل داشت. وقتى وارد خانه امام شدند، از سرداب صداى قرائت قرآن شنيدند. كنار درِ سرداب جمع شده و آن را به محاصره درآوردند تا حضرت مهدى(عليه السلام) صعود نكرده و از آنجا خارج نشود. فرمانده ايستاد تا همه لشكريان برسند. در اين هنگام امام از سرداب خارج شد و از جلوى آنان گذشت تا غايب گرديد. پس از لحظاتى فرمانده سپاه به لشكريان خود دستور داد: به سرداب برويد و او را دستگير كنيد. لشكريان كه در راه آن حضرت را ديده بودند، گفتند: مگر از مقابل ديدگان شما نگذشت و رفت؟! فرمانده كه به شدت عصبانى شده بود، گفت: من او را نديدم، چرا شما او را دستگير نكرديد؟ جواب دادند: ما گمان كرديم شما او را ديده و تصميم گرفته ايد او را دستگير نكنيد.»(2)

سرداب غيبت از ديدگاه اهل سنت


يكى از افسانه هاى موهومى كه بعضى از نويسندگان اهل سنت به شيعه نسبت مى دهند، اين است كه گويا شيعه اعتقاد دارد «مهدى موعود» در سردابى در سامرا پنهان شده و روزى از آنجا ظهور خواهد كرد!

1. علامه سيد مرتضى عسكرى، گفتمان مهدويت، مهدويت از ديدگاه اسلامى، ص25 ; بحار الأنوار، ج52 ، ص52
2. سيد محمدكاظم قزوينى، امام مهدى از ولادت تا ظهور، ص265 ; به نقل از بحارالأنوار، ج52 ، ص52


شيخ عبدالعزيز بن عبدالله بن باز، ضمن پذيرفتن صحّت احاديث منقول از پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) درباره مهدى منتظر(عليه السلام) ، طبق مقتضاى طبيعتش، نيشى بر شيعه مى زند و به نقل از «ابن كثير» مى نويسد:

«مهدى آخرالزمان يكى از خلفاى راشدين است ولى او همان منتظرىنيست كه به پندار رافضه در سرداب است و اميدوارند كه روزى از آنجا بيرونآيد!»(1)

اين حرفها واقعيت ندارد و برخى از عالمان شيعه به اين مطالب واهى جواب داده اند; سيد صدرالدين صدر در جواب اين مطالب دروغ مى نويسد:

«از كتاب الصواعق المحرقه چنين استفاده مى شود كه شيعه اماميّه، يا گروهى از آنان، چنين مى پندارند كه مهدى منتظر در سرداب پنهان شده و يارانش با اسبان خود در كنار سرداب ايستاده و خواستار بيرون آمدن وى هستند.

اى كاش نويسنده، مدرك خود را در اين زمينه ذكر مى كرد و به گمان من نويسنده هرگز از حجاز بيرون نيامده و عراق را هم از نزديك نديده و به طور قطع سامرا را هم زيارت نكرده است و گرنه به خوبى مى فهميد كه اين ادعا هرگز صحت و حقيقت ندارد.»(2)

علامه سيد مرتضى عسكرى درباره سرداب غيبت مى گويد:

«عالم مصرى، شيخ محمود ابوريه، كه بعد از خواندن كتاب عبدالله سبا شيعه شد، براى من از مصر نامه نوشت كه شما (شيعيان) عصرهاى جمعه سوار بر اسب مى شويد و شمشير به دست، مى رويد و در مقابل سرداب غيبت مى ايستيد و مى گوييد كه يابن الحسن! ظاهر شو و خروج كن. در پاسخ او نوشتم من در بغداد به دنيا آمده ام و مدتى هم در سامرا بوده ام. چنين چيزى كه شما مى گوييد

1. سيد هادى خسروشاهى، مصلح جهانى، ص18
2. مصلح جهانى، ص18 ; سيد صدرالدين صدر، المهدى، دارالزهراء، بيروت، ص164


درست نيست.»(1)

آيت الله لطف الله صافى گلپايگانى نيز در اين باره مى نويسد:

«يكى از افتراهاى مغرضين و دشمنان شيعه و اهل بيت(عليهم السلام) اين است كه مى گويند: شيعه معتقد است امام در سرداب غيبت كرده و در سرداب باقى است و از سرداب ظاهر خواهد شد و هر شب بعد از نماز مغرب بر در سرداب مى ايستند تا ستارگان نيك آشكار گردند، سپس متفرق مى شوند تا شب آينده!

ما در تكذيب و ردّ اين افترا و تهمت، محتاج به هيچگونه توضيح نيستيم، همه مى دانند كه اين گونه افتراها از امثال ابن خلدون و ابن حجر، جعل و بر اساس انگيزه دشمنى با شيعه و انحراف از اهل بيت و تمايل به بنى اميه و دشمنان خاندان رسالت است. اين نويسندگان و كسانى كه بعد از آنها آمدند، تا زمان ما، به جاى اينكه عقايد و آراى شيعه را از خودشان و كتاب هايشان به دست آورند، به جعل و افترا پرداخته و يا جعليات و افتراهاى پيشينيان را ملاك و ميزان درباره عقايد شيعه و معرفت آراى آنها قرار مى دهند و خود و ديگران را گمراه مى سازند.

كسى از شيعيان نگفته است كه امام در سرداب سامرا مخفى است، بلكه كتب و روايات شيعه، همه اين نسبت را تكذيب مى كنند.»(2)

استاد ابراهيم امينى نيز ضمن ردّ اين اتهام مى نويسد:

«اين نسبت، دروغ محض و از روى عناد صادر شده است و شيعيان چنين عقيده اى ندارند. در هيچ روايتى نيامده است كه امام دوازدهم در سرداب زندگى و از آنجا ظهور مى كند. هيچ يك از دانشمندان شيعه هم، چنين مطلبى را نفرموده اند.»(3)

1. علامه سيد مرتضى عسكرى، گفتمان مهدويت، مهدويت از ديدگاه مذاهب اسلامى، ص25
2. لطف الله صافى گلپايگانى، مصلح جهانى، ص19 به نقل از نويد امن و امان، ص205
3 . ابراهيم امينى، همان، به نقل از دادگستر جهان، ص204

/ 79