امام در زندانهاى هارون - ره توشه عتبات عالیات نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ره توشه عتبات عالیات - نسخه متنی

ج‍م‍ع‍ی‌ از ن‍وی‍س‍ن‍دگ‍ان

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


امام در زندانهاى هارون


از سال 179هـ .ق. كه هارون دستور داد امام را دستگير كنند، تا سال 183 كه به شهادت رسيد; امام موسى بن جعفر در بغداد و بصره در زندانهاى هارون و زير نظر عيسى بن جعفر و فضل بن ربيع و فضل بن يحيى و سندى بن شاهك، 14 سال در سخت ترين وضعيت به سر برد.

عيسى بن جعفر، اوّلين زندانبان امام(عليه السلام)

والى بصره يكسال امام را به دستور هارون زير نظر داشت، امّا عيسى بن جعفربن منصور، زياد بر آن حضرت سخت نمى گرفت. در اين مدت، زمانى كه امام در نزد عيسى زندانى بود، نامه اى از هارون به دست وى رسيد و هارون از او خواسته بود تا امام را به قتل برساند. عيسى با برخى از مشاوران و نزديكان خود به مشورت پرداخت و آنان وى را
1. بحارالأنوار، ج48، ص2062 . همان، ص2133 . الفصول المهمه، ص221

صفحه 339 از مرتكب شدن به چنين كارى باز داشتند.

عيسى در پاسخ به نامه هارون نوشت:


«زندانىِ موسى بن جعفر در نزد من طول كشيد و من در اين مدت گماشتگانى را بر او نهادم تا از حالش برايم خبر بياورند. در طول اين مدت، نديدم او از عبادت خسته شودوبراى خودهيچ دعايى نمى كند جزطلب آمرزش ودرخواست رحمت خداوند. اگركسى را مى فرستى كه او را از من تحويل بگيرد چه بهتر وگرنه او را آزاد مى كنم; چرا كه من از نگهدارى و زندانى او به حرج و مشقت افتاده ام.»(1)

امام(عليه السلام) در زندان فضل بن ربيع

نامه عيسى بن منصور سخت هارون الرشيد را نگران كرد و از اين كه مبادا امام را آزاد كرده، تمام نقشه هايش از بين برود، بدين جهت كسى را فرستاد تا امام را از عيسى تحويل گرفته به بغداد منتقل كند.

امام كاظم(عليه السلام) پس از يك سال زندانى در بصره، به بغداد منتقل شد و زير نظر فضل بن ربيع قرار گرفت. مفيد در ارشاد مى نويسد:

«امام مدتى طولانى در نزد فضل بن ربيع زندانى بود، تا اين كه هارون از وى خواست امام را از بين ببرد. امّا فضل از دست زدن به چنين كارى خوددارى كرد.»(2)

و در ملاقاتى كه با عبدالله قروى داشت، به عبدالله گفت:

«چند بار از من درخواست شد تا امام را به قتل برسانم امّا من به هيچ وجه زير بار نرفتم و به آنها خبر دادم كه حاضر نيستم به چنين كارى دست بزنم. بدانكه اگر مرا بكشند، به خواسته آنان تن نمى دهم.»(3)

1. ارشاد مفيد، ص2812 . ارشاد، ص2813 . بحارالأنوار، ج48، ص211

صفحه 340

امام در زندان فضل بن يحيى


سوّمين مكانى كه حضرت در آنجا زندانى شد، در نزد فضل بن يحيى و در يكى از خانه هاى او بود. ابن شهر آشوب مى نويسد:

«هنگامى كه امام به فضل بن يحيى تحويل شد، او بر امام گشايش داد و بسيار احترام واكرامش مى كرد. برخى گزارش كرده اند كه امام كاظم(عليه السلام) در خانه فضل ابن يحيى در آسايش بوده و سخت مورد احترام فضل مى باشد. هارون الرشيد سرور خادم را براى تحقيق در اين امر به خانه فضل فرستاد، او نيز گزارش رسيده را تأييد كرد و به هارون خبر داد كه امام در خانه فضل بن يحيى در كمال آسايش است.

هارون كه از شنيدن اين ماجرا به شدّت عصبانى شده بود، به سندى بن شاهك و عباس بن محمد دستور داد كه يكصد تازيانه به فضل بن يحيى بزنند.»(1)

امام در زندان سندى بن شاهك


هارون الرشيد كه از كشتن امام توسط عيسى بن جعفر و فضل بن ربيع و فضل بن يحيى مأيوس شد، سرانجام آن حضرت را به غلامى حلقه به گوش، انسانى ناپاك به نام سندى بن شاهك سپرد. او كه در انجام دستورات هارون هرگز كوتاهى نمى كرد، زندان را به شكنجه گاهى عليه امام درآورده بود. امام در اين زندان سختى هاى زيادى كشيد و فشارهاى روحى و جسمى فراوانى را متحمّل شد.

امام تا آخرين لحظات، از قيد غل و زنجير رهايى نيافت. هارون براى اينكه امام را در زندان آزار دهد، زنى را به عنوان خدمتكار براى حضرت فرستاد.

شهادت امام موسى بن جعفر(عليهما السلام)

سرانجام هارون الرشيد براى رهايى از امام، به سندى بن شاهك دستور داد
1. مناقب آل ابى طالب، ج4، ص327

صفحه 341 آن حضرت را به وسيله زهر به شهادت رساند. فرزند شاهك در پى فرمان هارون مقدارى زهر در غذاى امام ريخت و به حضرت داد. برخى گفته اند اين زهر را در دانه هايى از خرما گذاشت و براى امام برد.(1) حضرت ده دانه از آن را تناول كرد و دست كشيد. سندى بن شاهك گفت: از اين خرماها بيشتر ميل كن حضرت فرمود: بس است، چرا كه تو به خواسته ات رسيدى و دستورى كه به تو داده شد عملى كردى.(2)

وى در پى مسموم كردن امام، هشتاد نفر از بزرگان را در حضور امام(عليه السلام) گرد آورد و به آنها گفت: به اين مرد (موسى بن جعفر(عليهما السلام) ) نگاه كنيد، آيا به او آسيبى رسيده است؟ در حالى كه از نزديك، منزل و فرش و آسايش او را مى بينيد. امام در پاسخ فرمود:

«امّا آنچه كه گفته شد درست است، ولى اى مردم بدانيد كه به من زهر خورانده شده و چهره ام فردا سبز گشته و پس فردا از دنيا خواهم رفت.»(3)

سرانجام آن حضرت در سال 183هـ . ق. در روز پنجم ماه رجب، در اثر زهرى كه سندى بن شاهك به دستور هارون به امام داد، به ديدار خدا شتافت. جنازه آن حضرت را غريبانه از محلّ شهادت خود بيرون آورده، روى جسر بغداد گذاردند. امّا در نهايت، با تلاش سليمان بن ابى جعفر، عموى هارون الرشيد، جنازه امام را تحويل گرفته، با عزّت تمام در مقابر قريش به خاك سپردند.

محدّث قمى از شيخ صدوق روايت كرده جنازه كه را به جايى آوردند كه مجلس شرطه بود; يعنى محلّ مأموران و نوكران حاكم شهر. چهار نفر را واداشتند تا ندا دهند كه هر كه مى خواهد موسى بن جعفر را ببيند، بيرون بيايد. در شهر غلغله شد. سليمان بن ابى جعفر، عموى هارون، قصرى داشت در كنار شء چون صداى غوغاى مردم را شنيد و اين ندا به گوشش رسيد، از قصر بيرون آمد و غلامان خود را امر كرد تا مزدوران را دور كنند و خود عمامه از سر انداخت و گريبان چاك زد. پاى برهنه، براى تشييع جنازه آن
1. ارشاد مفيد، ص2822 . اثبات الوصيه، ص1943 . مناقب آل ابى طالب، ج4، ص327

صفحه 342 حضرت روان شد و حكم كرد كه در پيشاپيش جنازه آن حضرت، ندا كنند، هركه مى خواهد نظر كند به طيّب پسر طيّب، بيايد به تشييع جنازه موسى بن جعفر. پس تمام مردم بغداد جمع شدند و صداى شيون و فغان از زمين به فلكِ نيلگون مى رسيد. چون نعش آن حضرت را به مقابر قريش آوردند، به حسب ظاهر خود ايستاد متوجه غسل و حنوط و كفن آن حضرت شد. كفنى كه براى خود ترتيب داده و قيمت آن 2500 دينار بود و تمام قرآن را بر آن نوشته بود، بر آن حضرت پوشانيدند و با عزّت تمام آن جناب را در مقابر قريش دفن كردند.(1)

1 . منتهى الآمال، ج2، ص221

صفحه 343

/ 79