بحز وكلاى مستقر در بغداد، از وكلاى نواحى ديگر جوامع اسلامى; چون آذربايجان، اهواز، حجاز، مصر، رى، خراسان، قم، كوفه، همدان و يمن مى توان ياد كرد.(2)
بغداد، با آغاز امامت حضرت مهدى(عليه السلام) اهميتى دو چندان يافت; زيرا سامرا به دنبال غيبت آن حضرت، مزيّت خود را از دست داد و از آن سوى، با اشاره و سفارش پيشواى دوازدهم، مركز فكرى و هدايت شيعيان به بغداد منتقل شد و سفراى منتخب از جانب امام در رأس قرار گرفتند. از همين رو بغداد را در دوره غيبت صغرى مى توان
1. الامام المهدى من المهد الى الظهور، صص112 و 1132 . كتاب الغيبه، ص310 ; اختيار معرفة الرجال، ص531 ; كافى، ج1، صص518 و 519 ; رجال نجاشى، ص264 ; ميرزا حسين نورى، مستدرك الوسائل، ج3، ص550 ; كمال الدين، ص496 ; الارشاد، ج2، ص364
صفحه 364 نخستين كانون منتظران قائم(عج) و مركز پيوند امت و امام ناميد.
دورى از پايتخت نيز داراى رمزى بود; زيرا تا حدودى فعاليت نواب خاص را از ديد حاكمان عباسى پوشيده مى داشت و آنان در محيطى آرام و بدور از فشار و محدوديت، امور مربوط به سفارت را هدايت و رهبرى مى كردند.(1)
امام زمان(عليه السلام) خود به كاروانى از شيعيان قم، از محوريت شهر بغداد چنين فرمود:
«بعد از اين، چيزى به سامرا نفرستيد و مالى را نياوريد. شخصى را در بغداد معين مى كنم، اموال را به او بدهيد، نامه ها (توقيعات) از او صادر مى گردد.»(2)
حضرت مهدى(عليه السلام) پس از اين، وكيل و امين پدر و جدّ بزرگوار خويش، عثمان بن سعيد عمرى را به عنوان نماينده و سفير خاص خود در بغداد برگزيد. عثمان بن سعيد از پيش در بغداد سكونت داشت و در دوره وكالت از سوى امام حسن عسكرى(عليه السلام) زمينه را فراهم ساخته بود.
در آغاز غيبت صغرى، پس از تصدّى مقام سفارت و نيابت حضرت مهدى(عليه السلام) به تلاش خود ادامه داد و با جدّيت تمام، رهبرى وكلاى نواحى و مناطق مختلف جامعه اسلامى را به عهده گرفت. او با استفاده از آن تشكيلات، امانات و وجوهات و هداياى شيعيان را دريافت مى كرد و به حضرت مهدى(عج) مى رساند و از آن سوى، سؤالات رسيده را به محضر آن حجّت خدا تقديم داشته، پاسخ پرسشها و توقيعات را به صاحبان اصلى اش تحويل مى داد.
عمرى در بغداد نيز كارگزاران و وكلايى به نام هاى احمدبن اسحاق(3)، محمد قطان(4)حاجز(5) داشت كه هر يك به مسائل و مشكلات مردم پاسخ مى گفتند و هدايا و وجوهات را دريافت مى كردند. اين احتمال وجود دارد كه سفير با واگذارى امور اجرايى سازمان
1. تاريخ الغيبة الصغرى، ص3322 . كمال الدين، ج2، ص148 ; تاريخ الغيبة الصغرى، صص323 ـ 3063 . دلائل الامامه، ص2724 . بحارالانوار، ج 51، ص 3165 . تاريخ سياسى غيبت امام دوازدهم، ص150
صفحه 365 در بغداد به اين وكلا، خود فعاليتهاى ساير وكلا و نمايندگان ساكن در نواحى و مناطق مختلف را سرپرستى و هدايت مى كرده است.
د ـ سامان دهى امور مردم
* محمد بن على اسود قمى مى گويد:
«در روزگار وكالت عثمان بن سعيد، زنى به من مراجعه كرد و پارچه اى را داد و درخواست كرد كه آن را نزد عمرى ببرم. آن پارچه و پارچه هاى ديگر را كه مردم براى رساندن به وكيل امام به من داده بودند، برداشتم و به سمت بغداد حركت كردم. پس از ورود به بغداد، به حضور عمرى رسيدم.
او دستور داد كه همه آن اموال را به محمدبن عباس قمى تسليم كنم. بى درنگ فرمانش را عملى ساخته، همه را ـ بجز پارچه آن زن كه مفقود شده بود ـ به او تحويل دادم. پس از گذشت مدتى كوتاه، عمرى به من پيغام فرستاد تا پارچه زن را نيز به محمدبن عباس تحويل دهم. در آن حال به ياد پارچه آن زن افتادم و به سرعت جستجو را آغاز كردم، ليكن آن را نيافتم. مشكل خويش را با عمرى در ميان گذاردم و او در پاسخ گفت:
غمگين نباش; زيرا به زودى آن را خواهى يافت! گفتار عثمان بن سعيد جامه عمل پوشيد و آن پارچه را يافتم و به محمدبن عباس تحويل دادم. عمرى با آنكه صاحبان پارچه را نديده بود، از مفقود شدن پارچه آنان خبر داد و نيز از پيدا شدن آن آگاهم ساخت.»(1)
اين عمل عثمان كرامتى بود از آنچه از ارباب معرفت و اولياى خدا به ظهور مى رسد و بى شك كرده وى موجب نظر و فرمان حضرت مهدى(عليه السلام) بوده است.
* زمانى مردى از اهل عراق، مبلغى خمس اموال خود را نزد عثمان بن سعيد برد. عثمان وجه را خدمت امام برد ليكن آن حضرت از قبول مال خوددارى كرد و فرمود:
1. بحارالأنوار، ج51 ، ص335
صفحه 366 « (به او بگوييد) حق عموزادگانت را كه چهارصد درهم است، از آن بيرون كن!»
مرد عراقى از اين سخن بسيار تعجب كرد... حق عموزادگان و آن هم 400 درهم، دو نكته مهمى است كه هر كس توانايى بيان اين سخن را ندارد! او از نزد عمرى خارج شد و بى درنگ حساب دارايى خويش را بررسى كرد. پس از رسيدگى و دقت فراوان، معلوم شد هنوز قسمتى از منافع زمين زراعتى عموزادگانش را كه در دست وى بوده به صاحبانش رد نكرده و سهم آنان از اين زمين چهارصد درهم بوده است; همان مبلغى كه حضرت مهدى(عليه السلام) دستور جدا كردنش را از مبلغ فوق داده بود. لذا مرد عراقى به سرعت آن مبلغ را از دارايى خويش خارج كرد و سپس نزد عثمان آمد و وجه را تقديم كرد و عمرى نيز آن را پذيرفت.(1)
غروب سفير
سال 265 هجرى قمرى پنج سال از دوره سفارت عثمان بن سعيد مى گذشت. او كه غروب آفتاب عمرش را نزديك مى ديد. بزرگان شيعه را نزد خويش فرا خواند و از سفر ابدى خود آگاهشان ساخت و سپس اين خبر را به آنان اطلاع داد كه:
«امام زمان(عليه السلام) دستور داده است تا از سفارت فرزندم محمدبن عثمان، شما را آگاه كنم و پس از من هركس حاجتى داشت نزد او برود!»(2)
او مرگ را در آغوش گرفت. فرزندش محمدبن عثمان، پس از غسل دادن او، مراسم كفن و دفنش را انجام داد و با حضور صدها مرد و زن عزادار، پيكر مطهر او را به خاك سپرد. در هنگامه غم و حزن، از سوى امام زمان(عليه السلام) توقيعى به محمدبن عثمان صادر شد كه دل مجروح ماتم زدگان را التيام بخشيد; هر چند نامه تسليتِ حضرت، خود گوياى سوگ و ماتم آن اميد اميدواران و پناه بى پناهان بود. امام در پايان اين نامه مبارك، پسر را
1. اثبات الهداة، ج7، ص3022 . سفينة البحار، ج2، ص159 ; تاريخ الغيبة الصغرى، ص404
صفحه 367 در منصب پدر منصوب كرد. توقيع شريف امام از اين قرار است:
«ما از آنِ خداييم و به سويش باز مى گرديم، در حالى كه تسليم فرمان اوييم و راضى به قضا و مشيّتش. پدرت سعادتمندانه زندگى كرد و با افتخار مرد، خدايش رحمت كند! و به اوليا و سرورانش ملحق گرداند. او همواره در اطاعت از امرشان كوشا و بدانچه او را به خداى عزّ و جلّ ـ و آنان نزديك مى گرداند، ساعى بود. خدا رويش را تازه و و شاداب كند و از لغزشش درگذرد و اجر تو را زياد گرداند و صبر نيكو در مصيبتش به تو عطا فرمايد! تو مصيبت زده شدى و ما نيز!
دورى پدرت تو و ما را بيمناك ساخت و به دلتنگى از تنهايى و داشت. پس خداوند به رحمت خود او را در آرامگاهش مسرور فرمايد! از كمال سعادت پدرت آن است كه مثل تو فرزندى را به او روزى فرمود تا جانشين پس از او و به امرش قائم مقامش باشى و براى او طلب آمرزش كنى و مى گويم كه: ستايش خداى را، پس همانا قلبهاى شيعيانش را به مكان و جايگاه تو و آنچه پروردگار در تو و نزد تو قرار داد، نيكو و مسرور شد. خدا تو را كمك كند و نيرو بخشد و دستگيرت باشد و توفيقت دهد و ولى و حافظ و مواظب و كفايت كننده ات باشد.»
عثمان بن سعيد در محله «رصّافه» در شرق بغداد و در منطقه اى كه امروزه به «بازار شورجه» معروف است، دفن شده و آرامگاه او زيارتگاه است.