1 ـ نسبى بودن : در دستگاه آفرينش ، تنها قدرت خداوند تبارك و تعالى (مطلق ) است . سنجش و ارزيابى ساير صاحبان قدرت به نسبت موضوع قدرت (يعنى اقتصادى ، نظامى يا سياسى ) طـرف مـقـابـل (يـعنى فرد يا كشورى كه با ملاحظه او، قدرتمندى يك طرف مطرح مى شود) و زمان ، انجام مى گيرد. توضيح اينكه : ممكن است يك واحد سياسى از نظر اقتصادى از يك دولت ديـگـر قـدرتـمندتر باشد؛ امّا همين دولت ممكن است از نظر نظامى ، ضعيفتر از آن دولت باشد. (مقايسه دولت ژاپن و انگلستان ) بعلاوه ، توانايى يك دولت نسبت به يك دولت مشخص ديگر، امـكـان دارد بـيـشـتـر بـاشـد، امـّا احـتمال دارد قدرت اين دولت در مقايسه با دولتى ديگر، كمتر بـاشـد. (مـقايسه دولت ژاپن با ويتنام و ژاپن با آمريكا). همچنين ، يك واحد سياسى در يك مقطع زمـانـى قـدرتـمـنـد است ؛ ولى تحولات داخلى و خارجى ، آن كشور را در برهه زمانى ديگر به قدرت درجه پايين تنزّل مى دهد. (امپراتوريهاى بزرگ انگلستان و اتريش ـ مجارستان ) از اين رو، يكى از خصوصيات بارز و عمومى پديده قدرت ، نسبى بودن آن است .2 ـ غـيـر قـابـل انـدازه گـيـرى بـودن : عـوامـل مـتـشـكـّله قـدرت ، شـامـل عـنـاصـر مـادى و مـعـنـوى اسـت . هـر چـنـد عـنـاصـر مـادى از قـبـيـل مـنـابـع زيـر زمـيـنـى ، مـيـزان جـمـعـيـت ، تـعـداد نـفـرات ارتـش و وسـعـت يـك كـشـور قـابـل انـدازه گـيـرى اسـت ؛ امـّا عـوامـل كـيـفـى و معنوى شامل ايدئولوژى ، رهبرى ، روحيه ملى و مـشـروعـيـت سياسى قابل اندازه گيرى نيست ؛ بر اين اساس ، نمى توان به طور قطع و يقين ، اظهار نظر كرد كه ميزان قدرت كدام يك از دو كشور فرضىِ مورد مقايسه ، بيشتر است .3 ـ دو قـطـبـى بودن :مقصود، دو قطب مثبت و منفى مى باشد، قدرت از لحاظ آنكه بازدارنده است قـدرت مـنـفـى نـام گـرفته و از آن روى كه عمل كننده است ، قدرت مثبت ناميده مى شود. توانايى دولتها در جلوگيرى از رفتارهاى نامطلوب از جانب ساير دولتها، نشان دهنده قدرت منفى است .