جـنـگ ، بـه طـور كـلى ، بـه عـنـوان يـك پـديـده اجـتـمـاعـى ، داراى عـلل و عـوامـل مـتـعـددى اسـت كه نظريه پردازان جنگ و صلح ، آنها را طرح و بيان كرده اند. جنگ جـهـانـى دوم ، بـطـور خـاص ، از بعضى علل و عوامل ويژه ناشى مى شد كه الزام به توضيح آنها آشكار است كه در اينجا، به برخى از مهمترين آنها مى پردازيم :
نقش هيتلر
آن دسته از پژوهشگران تاريخ روابط بين الملل كه به نقش مردان بزرگ در حوادث تاريخى اعـتـقـاد راسـخ دارنـد، بـه هـيـتلر و نقش او در ايجاد جنگ جهانى دوم ، بهاى زيادى مى دهند. روان شناسان ، بويژه ، به نقش افراد توجه زيادى دارند.(103) عـلى رغـم آنـكـه بـسـيارى از دولتمردان و فرماندهان نظامى با او همگام و هم راءى نبودند، اين هيتلر بود كه با سخنرانيهاى آتشين و مهيّج خود، احساسات ملّت آلمان را برمى انگيخت . هيتلر در كتاب (نبرد من )، آرمان ايجاد (رايش ) يا امپراتورى بزرگ آلمان را به تصوير كشيد. اين آرمان تنها از طريق نابودى نظم حاكم ، توسعه مرزهاى آلمان و نقض حقوق و قراردادهاى بين المللى امـكـان پـذيـر بـود. شـخـصيت اقتدار طلب هيتلر اقتضا مى كرد كه جنگ را تدارك ديده و آغاز كند؛ شخصيتى كه جاه طلبيهاى وى و اشتهاى سيرى ناپذيرش در گسترش قلمرو اقتدار، تنها از راه تـوسـل بـه زور ارضـا مى شد. به عقيده پرفسور (شالتان بران ): (هيتلر را بايد در گروه مـردانى قرار داد كه داراى شخصيت آشفته مى باشند و ما آنها را (پارانوئياك )(104) مـى نـاميم و ريشه بيمارى او را بايد در زندگى احساساتى بيمارگونه اش جستجو كرد.) اين تـصـويـر از هـيـتـلر و مـسـؤ وليـت وى در بـرافـروخـتـن شـعـله جـنگ ، از ميان عبارتهاى موجود در سخنرانيهايش بخوبى مشهود و قابل اثبات است :من نقش سرباز را ايفا نخواهم كرد و تحت تاءثير استراتژيها هم قرار نمى گيرم . اين منم كه جنگ را اداره خواهم كرد. اين منم كه لحظه مناسب حمله را مشخص خواهم كرد؛ اين وظيفه من خواهد بود. وقـتـى تـصـمـيم را اتخاذ كردم جوانان را به ميادين مرگ خواهم فرستاد و اين حق من است . بدين ترتيب در حد ممكن مانع مردن مردم خواهم شد. من جنگ مى خواهم و براى انجام دادن آن استفاده از همه راهـهـا و امـكـانـات خـوب است . جنگ به نحوى خواهد بود كه من مى خواهم باشد. من خودم جنگ هستم .(105) بـديـن سـان ، يـكـى از عـوامـلى كه تحليلگران و مورخان بدان اشاره مى كنند، نقش هيتلر است . هيتلر در اين نوع از تجزيه و تحليل به مثابه علّت فاعلى نگريسته مى شود كه با فقدان وى در عرصه سياست و حكومت آلمان ، جنگ جهانى دومى وجود نداشت .
قرارداد ورساى و تحقير ملت آلمان
قـرارداد صـلح ورسـاى ـ كـه در فـصـل نـخـسـت تـحـت عـنـوان (جـنـگ جـهـانـى اوّل و پيامدهاى آن ) به تفصيل مورد بررسى قرار گرفت ـ بر طبق ماده 231، مسؤ وليت جنگ را بـه گـردن آلمـان انـداخـت . مـجموعه تحميلاتى كه عليه سرزمين ، جمعيت ، ثروت ، مستعمرات ، ارتـش و حـكومت آلمان اعمال شد، به شكل بارزى ، از نظر آن ملت ، غير عادلانه ، غير منصفانه و خـارج از حـدّ تـوان بـود. مـلّت آلمـان با اين قرارداد