نـظـام دولتـهاى مستقل و ملى ايجاب مى كند كه هر دولتى در پى منافع ملى خود باشد و ستاره راهـنـمـاى سـيـاسـت خارجى دولت نيز، همين مفهوم و واقعيت (منافع ملى ) مى باشد. منافع ملى ، در درجه اوّل ، شامل يك سرى ارزشهاى حياتى شامل اسـتـقـلال ، تـماميت ارضى ، حفظ جان و مال مردم و حفظ نظام سياسى و اقتصادى كشور است . اين ارزشهاى حياتى ، غير قابل مصالحه هستند و يك ملّت حاضر است به بهاى گزاف جنگ ، آنها را تـضـمـيـن كـنـد. در ايـن راسـتـا، آنـگـاه كـه مـنـافع ملى در مخاطره افتد و نگرش دولتمردان به حل و فصل مسالمت آميز موضوع نباشد، جنگ يك وسيله قهرى و اجتناب ناپذير خواهد بود.در واقع ، جنگ براى حل مساءله پيچيده امنيت ، ضرورت مى يابد؛ بدين معنا كه دولتها هماره با مـعـضـل چـگـونـگـى تـاءمين امنيت ملّى مواجه بوده اند. آنها براى حفظ سرزمين و ملت خود، ناچارند نـيـروى نـظـامـى تـدارك ديده و هزينه هاى بالايى را جهت آمادگى اين نيرو صرف كنند. هرگاه حـياتى ترين مسائل يك دولت ، با منافع ديگران تعارض پيدا مى كند و مصالحه بر سر آنها نـيـز مـمـكـن نـبـاشـد، دولت تصميم به جنگ مى گيرد. اين نوع آغاز نبرد معمولاً با شعار (جنگ و دفـاع مـشـروع و عـادلانـه ) هـمـراه اسـت تـا بـديـن وسـيـله ، اصـل عـمـومـى پـرهـيـز از تـوسـل بـه زور در روابـط دولتـهـا تـحـت الشـعـاع قـرار گيرد.(455) بـرخـى از صـاحـب نـظـران عـقـيـده دارنـد كـه كـاربـرد زور بـراى حـل و فصل اختلافات ، بيش از همه ، به منظور انحراف افكار عمومى از مشكلات داخلى و برخى اوقـات ، بـراى هـمـبـسـتـگـى و وحـدت مـلى است . اين زمينه ها، موجب مى شود تا رهبران و نخبگان سـيـاسـى بـه جـاى انـديـشـيـدن بـه راه حـلهـاى سـيـاسـى و ديـپـلمـاتـيـك ، تـنـهـا شـيـوه حـل مـشـكـل بـا تـكيه بر قوه قهريه و كاربرد زور را مورد توجه قرار دهند. از اين رو، يكى از عـوامـل ايـجـاد كـنـنـده جـنـگ مـيـان مـلتـهـا و دولتـهـا، ذهـنـيـت حـاكـمـان و نـخـبـگـان مـبـتـنـى بـر حل اختلافات با تكيه بر زور مى باشد.
صلح و روابط بين الملل (456)
صلح ، مفهومى بسيار خوشايند نزد عامه مردم و هواداران صلح دارد؛ هر چند تاريخ بشريت خيلى انـدك ؛ بـا آن قرين بوده است . به تحقيق ، بيشتر تاريخ انسان و جامعه بشرى با جنگ سپرى شـده تـا صـلح ؛ هـمـچـنـين جنگ و صلح ، داراى تناوب و توالى بوده اند. همواره در پس جنگهاى كـوتـاه يـا طولانى ، صلح به ارمغان مى آمد، امّا گذشت ايّامى چند، جنگ جديدى را پديد مى آورد چـنـيـن تـنـاوب و تـوالى صـلح و جنگ ، تحقيق و پژوهش اين دو را به هم گره زده است . نظريه پـردازان صـلح ، ابـتـدا جـنـگ را تجزيه و تحليل مى كنند و آنگاه مكانيسمهاى صلح و حفظ آن را مطرح مى نمايند.روابط بين الملل ، هم اكنون بيش از هر دورانى ، نيازمند صلح و آرامش است ، زيرا صلح و ثبات نـاشـى از آن ، مـوجـب پـيـشرفت تمدن مى شود و بعلاوه ، مخاطره روابط بين المللى در يك جنگ فـراگير و همگانى ، شايد مستلزم كاربرد سلاحهاى هسته اى باشد كه بدون ترديد نتيجه اى جز پايان نسل بشر و نابودى حيات انسانى در كره زمين نخواهد داشت .
تعريف صلح
صـلح هـمـانـنـد جـنـگ ، يـك پـديـده اجـتـمـاعـى اسـت كـه حـاصـل روابـط متقابل مبتنى بر همكارى اعضاى جامعه بين المللى مى باشد. به همان ميزان كه صلح ، احساسات ما را تهييج مى كند و ما در دوره آرامش ، آن را همانند دوره سلامتى خودمان ، چندان لمس نمى كنيم ، تـعـريـف صـلح دشوار مى گردد.گاهى تعريف يك مفهوم به لحاظ بداهت و ساده بودن ، بسيار مشكل مى نماياند.