كـمـتـر كـسـى مـماشات ، تمكين و سازش قدرتهاى بزرگ را به عنوان يكى از علتهاى اساسى آغاز جنگ جهانى دوم مطرح كرده است . نظام بين المللى حاكم بر روابط دولتها در بين دو جنگ ، نـظـام (امـنـيـت دسـتـه جـمـعى ) بود. جامعه ملل بر اساس اين نظام و براى تحقق آن ايجاد شد. امّا پيروزى و موفقيت اين نظام در گرو سياستهاى قاطع و هماهنگ قدرتهاى بزرگ بود. در پسِ جنگ جـهـانـى اوّل ، آمـريـكا به انزوا طلبى روى آورد، فرانسه و انگليس بشدت با يكديگر اختلاف نـظر پيدا كردند. ژاپن و ايتاليا از تقسيم غنايم جنگ و نحوه توزيع قدرت ، ناراضى بودند. ايـن امـر خـود تـا حـدودى ، اسـتـحـكـام بـنـيـاد نـظـام امـنـيـت دسـتـه جـمـعـى را بـا مشكل رو به رو ساخت .اين بنيان سست جامعه ملل با توسعه طلبيها و تجاوزات ژاپن ، ايتاليا و آلمان در دهه 1930 م بـه ضـعـف مـفـرط گـرايـيـد. تـجـاوزات ژاپـن بـه مـنـچـورى در سال 1931 م و به پكن و شانگهاى در سال 1937، بدون پاسخ مناسب با تجاوز، ايتاليا را تـهـيـيـج كـرد كـه بـراى رسـيـدن بـه آمـال خـود، بـه زور تـوسـل جـويـد. حـمـله ايـتـاليـا بـه حـبـشـه (اتـيـوپـى ) در سـال 1935 هـم ، نـظـام امـنـيـت دسـتـه جـمـعـى را بـسـيـار ضـعـيـف جـلوه گـر سـاخـت . جـامـعـه مـلل در قـبـال اقـدامـات هـيـتـلر، سـكـوتى مرگبار اختيار كرد. در اين ميان ، بيش از همه بايد به سـيـاست تمكين و سازش فرانسه و انگليس اشاره كرد. اعطاى امتيازهاى انگلستان و فرانسه به هـيـتـلر در جـريان تجديد تسليحات ، اشغال ناحيه غير نظامى رنانى ، اعلام خدمت نظام اجبارى ، الحـاق اتـريـش بـه آلمـان و بـحـران چـكـسلواكى ، براستى ، زمينه تجاوز هيتلر به لهستان را فـراهـم كـرد. ايـن مجامله و مماشات ، براى هيتلر اطمينان خاطر ايجاد مى كرد كه سياست توسعه طـلبـى او بـا مانع جدى رو به رو نخواهد شد. از اين رو، آغاز جنگ را مى توان تا اندازه زيادى به خط مشيها و رويه هاى سازشكارانه قدرتهاى بزرگ مرتبط دانست .
نيروهاى متخاصم و روياروى هم در آغاز جنگ (110)
بـررسـى عـوامـل قـدرت دولتـهـايـى كه مى خواستند در جنگ جهانى دوم روياروى يكديگر قرار گيرند، بويژه براى ما نظاميان ، داراى اهميت شايان توجهى است ؛ زيرا در واقع ، ارزيابى و سـنـجـش ايـن نـيـروهـا بود كه راه حل نظامى و توسل به زور را در سياست ملى دولتها، اعتبارى خـاص مـى بـخـشـيـد.تـحـقـيـق و پـژوهـش در سـه سطح (نيروهاى مسلح )، (نيروهاى اقتصادى ) و (هـمـبـسـتگى ملى و معنوى ) مى تواند تا حدودى برخى از جنبه هاى واقعيت آمادگى جنگ را نمايان سازد.
نيروهاى مسلح
ارتــش لـهـسـتـان ، بـه عـنـوان اولـيـن خاكـريـز دفـاعـى در بـرابـر تـهـاجـمـات آلمان ، از سى لشـكـر كـه تـسـليـحـات قـسـمـتـى از آنـهـا مـدرنـيـزه شـده بـود، تـشـكيل مى گرديد. اين كشور به هنگام بسيج ارتشهاى ذخيره خود مى توانست 42 لشكر داشته بـاشد؛ در صورتى كه هنگام بروز جنگ تنها دو لشكر از اين لشكرها آماده جنگ بودند. لهستان بـا داشـتـن يـازده تـيـپ سـواره ، در بـرابـر هر بيست تانك آلمانى ، فقط يك تانك مى توانست روانه ميدان كند و در مقابل هر هفت هواپيماى دشمن تنها يك هواپيما مى توانست به پرواز درآورد. سنگر بندى استراتژيكى در طول 1900 كيلومتر مرز، بسيار ضعيف و آسيب پذير جلوه مى كرد.ارتـش آلمـان ، مـدرن ، مـجـهـز و مـدرنـيـزه بـود. سـتـاد ارتـش آلمـان در سال 1939 مى توانست 54 لشكر آماده را وارد ميدان نبرد كند. از اين تعداد، شش لشكر آن زرهى و پـنـج لشـكـر آن مـكـانيزه بود. آلمان