نـظـام بين المللى ، به طور كلى ، بر روابط پيچيده واحدهاى سياسى به صورت يك مجموعه يـكـپـارچـه و داراى تـعامل ، دلالت دارد. واحدهاى سياسى كه به منزله اجزا و عناصر اين سيستم است ، در روابط متقابل خود، رعايت قواعد و اصول حاكم بر سيستم را كرده و رفتار هر يك ، بر ديـگرى تاءثير مى گذارد. اين نوع نگرش به يمن انقلاب صنعتى و انقلابهاى تكنولوژيك و ارتـبـاطـات بـه وجـود آمـد. بـا پـيـدايـش ايـن متغيّرها در عرصه روابط دولتها، قواعد رفتارى مـنظمترى بر عملكرد دولتها حاكم شد. كم كم ، بر ميزان و تنوع روابط دولتها افزوده شد و روابـط مـتـقـابـل آنـهـا به صورت مجموعه اى درآمد و نظام بين المللى صورتهاى خاص خود را يـافـت . مـهـمـتـريـن نـقـطـه عـطـف و شايد سرآغاز اين گونه روابط را مى توان در معاهده صلح وسـتـفـالى (1648) مـشـاهـده كـرد.(227) نـظـام موازنه قوا از اين تاريخ بر روابط متقابل قدرتهاى بزرگ حاكم شد.نـظـام مـوازنه قوا: جوهره اين نظام بر روابط مبتنى بر قدرت نظامى دولتهاى بزرگ استوار اسـت . از قـرن هـفـدهـم ، قـدرتهاى بزرگ اروپايى آن دوران به مدت سه قرن ، اين نظم را در روابط متقابل خود اعمال كردند. نظام موازنه قوا، با همه كاستيها و فراز و نشيبهايش ، طى سه قرن متوالى توانست صلح و همكارى نسبى بين المللى را ايجاد و حفظ كند. اتحادها و ائتلافهاى انـعـطـاف پـذيـر اين نظام ، يك دوره صلح و ثبات نسبى را براى جامعه بين المللى به ارمغان آورد. بـا ايـن وجـود، شـكـنـنـدگـى مـوجـود در مـاهـيـت مـوازنـه قـوا، سـرانـجـام ، زوال آن را در پـى داشـت . جـنـگ جـهانى اول در سال 1914، در واقع ، پايان اين نوع نظام بين المللى مى باشد؛ زيرا روح آن كه جلوگيرى از جنگ بين قدرتهاى عمده بود، با آغاز و طولانى شـدن جـنگ جهانى اول (
1914 ـ 1918)، از كالبد خارج شد و عمرش به سر آمد. تاسيس جامعه ملل و ميثاق آن ، آغاز (سيستم امنيت دسته جمعى ) بود.
سـيـسـتـم امـنـيـت دسـتـه جـمـعـى :
قـدرتـهـاى فـاتـح جـنـگ جـهـانـى اول ، بـا يـك نـگـرش ايـده آليـسـتـى ، اقـدام بـه تـاءسـيـس جـامـعـه مـلل ، بـه عنوان يك سازمان بين المللى حافظ صلح و گسترش همكارى در جامعه جهانى كردند. امـنـيـت ، در سـيـسـتـم امـنـيت دسته جمعى ، يك پديده عمومى و همگانى بود؛ پديده اى كه تنها با تـاءمـيـن آن بـراى هـمـه دولتـهـا و مـلتـهـا، پـرهـيـز از تـوسـل بـه زور و در پـيـش گـرفـتـن راه حـل مـسـالمـت آمـيـز بـراى حـل و فـصـل اختلافات را مى توانستند به عنوان قاعده عمومى در رفتار دولتها حاكم گردانند. هـر چـند، در سالهاى نخستين پس از جنگ ، كار آمدى امنيت دسته جمعى با شك و ترديد تلقى شد، امـّا بـيـن سالهاى 1925 تا 1929، تقريباً همه قدرتهاى بزرگ ، امنيت دسته جمعى را پايه و اسـاس روابـط و رفـتـار خـود قـرار دادنـد. دهـه 1930، دهـه آزمـون جـامـعـه مـلل و امنيت دسته جمعى بود. تجاوزات واقع شده در اين دهه و آغاز جنگ جهانى دوم ، نشان داد كه ايـن نـظـام نـمـى تـوانـد صـلح و امـنيت بين المللى را به طور پايدار تاءمين و حفظ كند. پس از پـايـان جنگ جهانى دوم (1945) و ظهور دو قدرت برتر و فاتح (آمريكا و شوروى ) نظام بين الملل به صورت دو قطبى درآمد.در نظام دو قطبى ، روابط دو ابرقدرت ، در ابعاد (ايدئولوژيك ، سياسى ، اقتصادى و نظامى )، تـواءم بـا رقـابـت و خـصـومـت بود. جنگ سرد سالهاى 1945 تا 1962، بيانگر اين روابط تـخـاصـم آمـيـز اسـت . جـنـگ كـره ، جـنـگ ويـتـنـام ، بـحـران كـانـال سـوئز، ديـوار بـرليـن ، بـحـران مـوشـكـى كـوبـا و دهها مورد از اين نمونه ، همگى از نـمـودهـاى بارز اين نوع روابط و نظام مى باشد. آمريكا و شوروى ، زير چتر نظام دو قطبى ، دنـيـا را بـه مـنـاطـق نـفـوذ خـود تـقـسـيـم كـردنـد، اتـحـاديـه هـاى نـظـامـى و اقـتـصـادى در مـقـابـل يكديگر ايجاد كرده و هر يك در بالاى هرم سلسله مراتب اقتدار، به سردمدارى بلوكهاى شرق و غرب ، پرداختند. آنها همچنين ، رقابت تسليحاتى استراتژيك و نيروهاى هسته اى را به نـقـطـه اوج خـود رسـانـدنـد. نـظـام دو قـطـبـى حـدود 45 سال حاكميت بر جهان ، مراحل زير را سپرى