تـحـولات بـسـيـار مـهـمـى در دهـه هاى 1960 م و 1970 م كه دوره تنش زدايى نام گرفته ، در روابـط بـيـن المـلل به وجود آمد كه بررسى اجمالى آنها مى تواند افق انديشه ما را نسبت به نـظـام بـيـن المـلل روشـن سـازد. از ايـن روى ، تـحـولاتـى از قـبـيـل ظـهـور جـهـان سـوم بـه عـنـوان يك قطب قدرت ، وحدت اروپا به عنوان قدرتى نوظهور، قـدرتـهـاى مـتـوسط آسيايى ، جنگهاى اعراب و اسرائيل ، رقابت تسليحاتى و بحران در اقمار اتحاد شوروى را مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم .جـهـان سـوم بـه عـنـوان يـك قـطـب قـدرت : رونـد اسـتـعمار زدايى بعد از جنگ جهانى دوم رو به فـزونـى نـهـاد و سـرزمـيـنـهـاى مـسـتـعـمـراتـى ، يـكـى پـس از ديـگـرى ، بـه اسـتـقـلال دسـت يافتند. انديشه ها و آرمانهاى رهبران قدرتمند برخى از جوامع جهان سوم ـ مانند جـمـال عـبـدالنـاصـر، جـواهـر لعـل نـهـرو، تـيتو و سوكارنو ـ، منابع عظيم انسانى و طبيعى اين كـشـورهـا، تجربه تلخ استعمار و وجود حالت جنگ سرد در روابط بين المللى ، كشورهاى تازه استقلال يافته جهان سوم را به سوى تشكّل و تجمع سازمان يافته رهنمون ساخت . چنين عواملى مـوجـب شـكـل گـيـرى جنبش غير متعهدها (عدم تعهد) گرديد. تلاش چندين ساله كنفرانس آسيايى ـ آفريقايى ، سرانجام ، در 1955 م در باندونگ به ثمر نشست و پايه نهضت عدم تعهد ريخته شد.شـالوده ايـن جـنـبـش جـهـان سـومـى ، بـر تـعـادل در نـظـام بـيـن المـلل اسـتـوار بـود. قـصد اصلى بنيانگذاران را مى توان بطور خلاصه در هماهنگى و همكارى بـراى پـيـشـرفـت و توسعه ، ايفاى نقش موازنه مثبت در امور جهانى و كاهش تنش در روابط بين الملل ، كمك به صلح و امنيت بين المللى ، پيگيرى سياست همزيستى مسالمت آميز و مبارزه با نژاد پـرسـتى و استعمار بيان كرد. كنفرانسهاى سران در بلگراد (1961)، قاهره (1964)، لوزاكا (1970)، الجـزيـره (1973) و كـلمـبـو (1976)، نـتـايـج مـثـبـت و مـفـيـدى بـراى حل و فصل صلح آميز اختلافات و كمك به نهضتهاى آزادى بخش و محو استعمار و توازن در نظام بين الملل مربوط مى شود.(157) وحدت اروپا يا شكاف در بلوك غرب : اروپا در جنگ جهانى دوم ، تمام توان خود را از دست داد و تـا حـدودى از گـردونـه قـدرت بـيـن المـللى خـارج شـد. رقـابت ابرقدرتها و ترس آمريكا از تـوسـعه كمونيسم ، نتيجه مطلوبى براى اروپا داشت . كمك اقتصادى و نظامى آمريكا در قالب طرح مارشال و سازمان پيمان آتلانتيك شمالى ، يك بار ديگر، رونق اقتصادى و حيات فرهنگى را در اروپـا زنـده كـرد. نـخستين آثار وحدت و يكپارچگى اروپاى غربى را مى توان در سازمان هـمكارى اقتصادى اروپا كه متشكل از شانزده كشور در راستاى هماهنگ كردن فعاليتهاى جذب كمك طـرح مـارشـال و بـازسـازى اروپـا در سـال 1948 م مـشـاهـده كـرد. تـشـكيل جامعه ذغال سنگ و فولاد اروپا در سال 1952 م با مشاركت بلژيك ، فرانسه ، جمهورى فدرال آلمان ، ايتاليا، لوكزامبورگ و هلند، يك حركت واقعى به سوى وحدت بود.دهـه 1960 م شـاهـد پـيـشـرفت در روند همگرايى و اتحاد در اروپا بود. بازار مشترك يا جامعه اقـتـصـادى اروپـا كـه در سـال 1958 بـا امـضـاى قرارداد رُم به وجود آمد، قصد داشت با ايجاد بـازار مـشـتـرك و تـعـرفـه هـاى گمركى خارجى مشترك يا (اتحاد گمركى ) براى همه كالاها، داشـتـن سـيـاسـت مـشـتـرك در مورد كشاورزى ، جا به جايى سرمايه ها، كار و ترابرى ، تمامى فعاليتهاى دولتهاى اروپا را هماهنگ و يك كاسه كند. بازار مشترك به عنوان يك قطب اقتصادى در بـرابـر آمـريـكـا قـرار داشـت ، هـر چـنـد دسـت پـرورده طـرح مارشال بود.مـبـارزه جـويـى ژنـرال دوگل ، رئيس جمهور فرانسه ، در برابر آمريكا، بيانگر آن بود كه در واقـع ، در بـلوك غرب ، شكاف ايجاد شده است . گليستها(158) در نظر داشتند اعتبار اروپـا را بـار ديـگـر در عـرصـه بـيـن المـللى احـيـا كـنـنـد؛ در ايـن راسـتـا فـرانـسـه در سال 1966 م از قسمت نظامى پيمان ناتو خارج شد و از عضويت انگلستان در بازار مشترك نيز جـلوگـيـرى بـه عـمـل آورد. چـنـين مبارزه طلبيهاى اقتصادى ، نظامى ، سياسى و فرهنگى ، نشان بارزى از اتحاد اروپا در قبال شرق و غرب داشت .(159) ظـهـور قـدرتـهـاى مـيانه در آسيا: طى دهه هاى 1960 م و 1970 م دو كشور چين و ژاپن در شرق دور، يـكـى بـه