بخش اول
( تاريخ روابط بين الملل )
جنگ جهانى اوّل و پيامدهاى آن
جنگ جهانى اوّل ، در تاريخ روابط بين الملل ، از اهميت بسزايى برخوردار است ؛ شايد مهمترين نتيجه آن ، يعنى آغاز (افول سلطه اروپا بر دنيا)، بيانگر يك جنبه از اين اهميت باشد. روابط بـيـن المـلل و تـاريـخ آن ، تـا قـبـل از جـنـگ جـهانى اوّل ، اغلب بر كادر اروپايى استوار بود. قـدرتـهـاى تـعـيـيـن كـنـنـده جـامعه بين المللى ، دولتهاى بزرگ اروپايى بودند و عمده ترين مـسـائل آن عـصـر، مـانـنـد (مـسـتـعـمـرات )، (جـنـگ و صـلح )، (بـلوك بـنـدى و اتـحـاديه سازى )، (حـل و فـصـل بـحـرانـهـا) و (اقـتـصـاد بـيـن المـللى ) بـسـتـگـى تـنـگاتنگ به اراده آنان داشت . زوال چـنـيـن سـاخـتـارى بـا وقـوع جـنـگ جـهـانـى اوّل آغـاز شـد و تـنـهـا دو دهـه طـول كـشـيد تا اروپا از دور خارج شده ، نظم نوين ديگرى بر جامعه بين المللى حكمفرما شود. بـدون شـك ، پـديـده اى با اين پيامدها و نتايج ، در خور بررسى همه جانبه است كه به ميزان ظرفيت زمان آموزشى ، در اين فصل به آن خواهيم پرداخت .علل و عوامل جنگ جهانى اول
زمـيـنـه هـا، شـرايـط و عـوامـلى كـه مـوجـب وقـوع جـنـگ جـهـانـى اوّل شـده انـد، شـامل طيفى ازمسائل روانى ، اقتصادى ، نظامى و سياسى است كه هر يك به سهم خود، شروع جنگ را ضرورى ساختند. تحقيقات و بررسيهاى انجام شده در اين زمينه ها، فراوان و در دسـتـرس بـوده و در خـور تـحـسـيـن نـيـز مـى بـاشـنـد. در ايـنـجـا، عـلل و عـوامـل عـمـده اى كـه ايـن جـنـگ از آنـهـا نـاشـى شـده ، مـورد تـجـزيـه و تحليل قرار مى گيرد.1 ـ ناسيوناليسمعـامـل مـلّيـت ، از ديـدگـاه بـسـيـارى از پـژوهـشـگـران ، از عـوامـل اصـلى زمـيـنـه سـاز جـنـگ جـهـانـى اوّل مـحـسـوب مـى شـود. روح نـاسـيـونـاليـسـم يـا تـمـايـل شـديـد بـراى وحدت و استقلال سياسى ، بين ملتهايى كه داراى زبان ، فرهنگ و نژاد مـشـتـرك بـودنـد، بـه صـورت يـك جـنبش و نهضت سياسى در جريان بود. 54 جنگ و شورش در فـاصـله سـالهـاى 1789 تا 1914 (1168 ه ـ ش / 1293 ه ـ ش /) بطور مستقيم يا غير مستقيم نـاشـى از رشـد يـا سركوب آرمانهاى ملّى بود.(1) اعتراضها، شورشها و بحرانهاى نـاشـى از احـسـاسـات مـلّى گـرايـانـه در مردم لهستان ، چك ، صرب ، فنلاند، آلزاس و لورن ، ايـتـاليـا، دانـمـارك ، رومـانـى ، آلبـانـى ، مـقـدونـيـه و بـلغـارسـتـان ، در دوره قبل از جنگ جهانى اوّل ، همانند شبكه باروتى شده بود كه با جرقه اى منفجر مى شد؛ حساسيت و شـدّت ايـن جريانات با همسويى يا تضاد آنها با منافع قدرتهاى بزرگ اروپايى مضاعف مى شد.آلزاس و لورن : ايـن دو ايـالت كـه هم فرانسويها و هم آلمانيها را در خود جاى داده است ، در جنگ 1870 ـ 1871 آلمـان و فرانسه ، به خاك آلمان ضميمه شد، در حالى كه هم دولت فرانسه و هـم فـرانـسـويـهـاى مـقـيم آلزاس و لورن ، آرزوى الحاق مجدد اين ايالت را به فرانسه در سر داشـتـنـد. ايـن احـسـاسات ناسيوناليستى از 1900 تا 1914 به صورت اعتراض عليه سلطه آلمانيها در آلزاس و لورن تجلى پيدا كرد. اتحاديه دفاع از آلزاس ـ لورن كه در مارس 1914 ايـجـاد شـد، نـمـايـنـدگان تمام احزاب سياسى را گرد آورد.پارلمان اين دو ايالت به رفتار وزارت جـنـگ آلمـان كه از تنبيه افسرى كه بر ضد آلزاسيها، خشونت به كار برده و درگيرى بين نظاميان آلمانى و آنها را فراهم آورده بود اعتراض كرد.(2) آلمان طى مدت چهل سال ، سعى بسيار داشت كه با ممانعت از استفاده و تدريس زبان فرانسه و با تشويق آلمانيها بـه مـهـاجـرت بـه آن دو ايـالت ، آنـجـا را بـه يـك ايـالت آلمـانـى تبديل كند، ولى اين اقدامات تنها موجب ادامه مقاومت و زياد شدن كينه فرانسويها گرديد و فكر انـتـقـام را در آنـها تشديد كرد.(3) چنين احساسات تند ملى گرايانه ، زمينه مساعدى را براى درگيرى ميان دو قدرت مهم اروپايى ـ آلمان و فرانسه ـ فراهم كرد، بگونه اى كه پس از آغـاز نـبـرد بـيـن اتـريـش ـ مـجارستان و صربستان ، دامنه جنگ براحتى بين فرانسه و آلمان گسترش يافت .ايالتهاى الحاق نشده ايتاليايى : از نواحى مناقشه برانگيز، ايالتهاى ايرردانت (الحاق نشده )