تـئوريـسـين هاى معتقد به (داروينيسم اجتماعى )(442)، ريشه جنگ را در تنازع بقا مى دانـنـد. (دارويـن )، زيـسـت شناس مشهور اروپايى ، نظريه (انتخاب اصلح ) را در ميان جانوران ارائه داد. زندگى جانوران در طبيعت بر اين اصل استوار است : مبارزه براى زيستن و زنده ماندن . در اين مبارزه ، اصلحِ موجودات يعنى قوى ترين آنها زنده خواهند ماند و به طور طبيعى ، طبقه ضـعيف و ناتوان از ادامه حيات باز مى ماند.بدين سان ، تنازع و جنگ به عنوان يك امر طبيعى ، پذيرفته شده و حكم به حقّانيت آن داده شد.(443) دارويـنـيـستهاى اجتماعى ، احكام و قضاياى فوق را به جامعه انسانى سرايت دادند. منازعه و جنگ بـيـن جـوامـع و مـلتـهـا، ريـشه در مبارزه اى دائمى براى انتخاب اصلح دارد. انگيزه آدميان براى جـنـگـيـدن ، انـگـيزه آنها براى زنده ماندن است . پيشرفت تمدن و بشريت ، بستگى تام به اين مـبـارزه دارد. مـلتهايى كه در مبارزه و جنگ ، سرافرازانه زنده بمانند، سردمدار تمدن و ترقى خـواهند بود. پس ، نقش جنگ به عنوان پيش برنده تاريخ و حيات جامعه انسانى و تعالى تمدن مـى بـاشـد و بـراى آن ، هـيـچ انـگـيـزه اى جـز انگيزه طبيعى زنده ماندن و ترقى ، متصور نيست .(444) اسـتـدلال طرفداران (فضاى حياتى )، تقريباً شبيه پيروان نظريه (تنازع بقا) است و انگاره هـاى آن را در خـود نـهفته دارد. جامعه ، همانند موجود بيولوژيك ، داراى حيات و ممات است و براى حـيـات خود، نيازمند به فضاى حياتى مناسب است ؛ بدين معنا كه ، جامعه انسانى مانند هر موجود زنـده ، تـولد، رشـد و بـالنـدگـى و مـرگ را در سـيـر مـراحل تاريخى خود طى مى كند. به طور مثال ، ميزان تغذيه و فضاى لازم براى رشد فرزند آدمى در مرحله نوزادى ، بسيار اندك است ، امّا چون به مرحله جوانى و بلوغ رسيد، غذا و