پرسش: معناي اين سخن كه «آزادي يكي از حقوق انسان ها است و كسي حق ندارد انساني را از حق طبيعياش محروم كند» چيست؟
پاسخ: همانطور كه قبلاً اشاره شد بسياري از واژه ها در علوم انساني، مفاهيمي هستند كه تعريف روشن و دقيقي كه مورد تفاهم همگان باشد براي آنها نميتوان ارائه كرد. واژه حق و طبيعي نيز اينگونه است.كساني كه با فلسفه حقوق آشنا هستند ميدانند كه يكي از مكاتب فلسفه حقوق مكتب حقوق طبيعي است. تاريخ فلسفه نشان ميدهد كه در گذشته هاي بسيار دور كساني در اين زمينه ها گفتگو كرده اند. در يونان قديم برخي عقيده داشته اند كه انسانها حقوقي دارند كه طبيعت به آنها داده است و هيچكس حقّ سلب آنها را ندارد. زيرا طبيعت انساني اين حقوق را اقتضا ميكند، و بر اين اساس نتيجه هايي گرفته اند كه گاه با هم سازگار نبوده و موجب بحث ها و مناقشاتي شده است; از جمله يكي از مغالطات معروف در باب فلسفه حقوق و فلسفه اخلاق مطرح شد و بعدها به مغالطه «طبيعت گرايانه» معروف شد.پاره اي نيز گفته اند كه انسان ها داراي طبيعت هاي چندگانه اند; از جمله كساني چون ارسطو قائل شده اند كه طبيعت انسان هاي سفيد و سياه متفاوت است. انسان هاي سياه پوست از نظر جسمي قويتر و از نظر فكري ضعيفتر از سفيدها هستند. سپس اين نتيجه نادرست را گرفته اند كه چون سياه پوستها از نظر بدني قويترند بايد تنها كار بدني انجام دهند! و سفيد پوست ها كه از نظر فكري قويترند بايد امر مديريت جامعه را عهده دار شوند. پس ميتوان گفت بعضي انسان ها براي خدمتگزاري برخي ديگر آفريده شده اند، بنابراين بردگي يك قانون طبيعي است.ما در اينجا در پي پاسخگويي به مغالطه پيش گفته (= مغالطه طبيعت گرايانه)، و نقد دو ديدگاه فوق نيستيم، زيرا اين خود بحثي تفصيليتر ميطلبد كه فعلاً مجال آن نيست. امّا معتدل ترين و منطقيترين نظري كه در باب حقوق طبيعي در درازاي تاريخ گفته شده اين است كه اگر چيزي مقتضاي طبيعت انسان بود بايد تحقّق يابد و نبايد انسان را از آنچه مقتضاي طبيعتش ميباشد، محروم كرد.ما نيز معتقديم آنچه مقتضاي طبيعت انسانها، و طبعاً مشترك بين آنها است بايد برآورده شود و در تأييد اين مطلب استدلال هاي عقلي نيز ميتوان ارائه كرد.امّا پرسشي كه پيش ميآيد اين است كه مصاديق اين حقوق طبيعي كدام است؟ در پاسخ گفته اند: از جمله حقوق طبيعي حق خوراك، پوشاك، مسكن، گفتن، ديدن، و شنيدن و مانند آنها است; يعني كسي حق ندارد انساني را از خوردن بازدارد يا جلوي سخن گفتن ديگري را بگيرد يا چشم انساني را ببندد و از ديدن او جلوگيري كند.امّا انگيزه طرح چنين مباحثي چيست؟ و چرا و چگونه چنين حقوقي در اعلاميه جهاني حقوق بشر به رسميت شناخته شده است؟ و آيا اين حقوق فوق قانون هستند ونبايد محدود شوند، يا اينكه در هر كشور و جامعه اي براي آن حدودي قائل هستند؟ و در اين صورت، اين حدود را چه مرجع و قانوني بايد تعيين كند؟ اينها پرسش هايي است كه به همراه پاره اي پرسش هاي ديگر مطرح ميشود و هنوز نيز برخي از اين پرسش ها پاسخ روشن و مورد پذيرش همگان نيافته است.چكيده سخن اينكه اصل نظريّه صحيح است و نيازهاي طبيعي و غريزي انسان ها بايد برآورده شود، اما همه سخن در حدود اين آزاديهاست كه در ميان هر ملت، قوم، دين و آييني حدودي براي آن قائل هستند و ما نيز حدود اين آزاديها را «مصالح مادي و معنوي افراد و جامعه در چارچوب قوانين اسلامي» ميدانيم.
پرسش: معناي آيه شريفه «لااكراه في الدين» چيست؟
پاسخ: دين داراي سه بخش اعتقاد قلبي، اقرار زباني و عمل به دستورات ديني است. اما ركن اساسي دين اعتقاد قلبي و باور است. و به همين دليل هيچكس را نميتوان مجبور به پذيرش اعتقادي خاص كرد. معتقدات هر كس در صندوقچه فكر و قلب اوست كه براي كسي دسترسي به آنجا ممكن نيست. و معناي آيه شريفه بيان همين امر