چنان كه گفته شد، فقط در صورتي اين حقّ (حق قانون و فرمان دادن) به ديگران انتقال مييابد كه با اذن خدا باشد.6. آياتي كه خداوند را ربّ معرّفي ميكند، براي مقصود ما كفايت ميكند; زيرا ربوبيّت به معناي صاحب اختيار بودن است. ربّ كسي است كه با اختيار كامل، هر گونه كه بخواهد در مربوب تصرّف ميكند. گاه ربّ هر طور كه ميخواهد مربوب را ساخته و پرداخته ميكند، و اين تصرّف تكويني است و گاه براي او قانون وضع كرده و امر يا نهي مقرّر ميدارد، و اين تصرّف تشريعي است.اگر كسي براي خداوند ربوبيّت تشريعي قائل نباشد، نخستين مرتبه اسلام را فاقد است; زيرا نصاب توحيد كه براي مسلمان بودن ضرورت دارد، اعتقاد به توحيد در خالقيّت و ربوبيّت تكويني و تشريعي است. ابليس با اين كه خداوند را خالق و ربّ تكويني ميدانست و به معاد هم اعتقاد داشت، از ديدگاه قرآن به دليل انكار ربوبيّت تشريعي الهي و سرپيچي از فرمان حق تعالي كافر است.خداي متعال در قرآن در مقام ملامت يهوديان و مسيحيان ميگويد: اتّخذوا اخبارهم و رهبانهم ارباباً من دون الله ([6]) يعني آنان در برابر خدا احبار ]= دانشمندان [و راهبان خويش را ارباب گرفته بودند. شكي نيست كه نه يهود و نه نصاري، بزرگان كنيسه و كليسا را خدا و آفريننده و هستي بخش نميدانستند بلكه آنان را فقط صاحب اختيار در تشريع و قانونگذاري ميدانستند.در واقع اينان احبار و راهبان را ربّ تشريعي قلمداد ميكردند يعني اختيار امر حرام و حلال كارها را بدست بزرگان كنيسه و كليسا ميدانستند.در جاي ديگر، خداي متعال خطاب به پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله وسلم) ميگويد: اهل كتاب رابه اموري فرابخوان. از جمله اينكه: لايتخذ بعضنا بعضاً اربابا من دون الله ([7])يعني بعضي از ما ]= مسلمين و اهل كتاب[ بعضي ديگر را ارباب در برابر خدا نگيرند. در رواياتي اين آيه چنين تفسير شده است كه آنان ]= اهل كتاب [اعتقاد به اطاعت از بزرگانشان داشتند و بزرگانشان را صاحب اختيار در امر دين ميشمردند نه اينكه آنان را مبلّغ دين خود بدانند.برخلاف اين انديشه، مسلمانان معتقدند كه همانگونه كه خلقت و تكوين منسوب به خداست تشريع و قانونگذاري هم منتسب به اوست و هيچكس ديگر را در كنار خدا صاحب حق قانونگذاري نميشمارند. بنابراين در نظر مسلمانان هم ربوبيت تكويني و هم ربويت تشريعي منحصراً از آنِ خداست. بنابر ربوبيت تشريعي الهي همه شؤون تدبير و اداره جامعه بايد به خدا انتساب يابد.
تنافي سكولاريزم با انديشه ربوبيت تشريعي الهي
با توجّه به آنچه بيان شد، روشن ميگردد: اسلام در زمينه مسائل اجتماعي ـ از كوچكترين آنها گرفته تا مسائل اجتماعي بين المللي ـ قانون دارد. بنابراين چگونه ميتواند با سكولاريزم كه مبتني بر تفكيك دين از مسائل جدّي زندگي ـ چه سياسي و چه حقوقي، اجتماعي و خانوادگي ـ است سازگار باشد؟!يكي از دلايل ترويج سكولاريزم در غرب اين بود كه آنها ميخواستند تعارضي بين خواسته هاي خدا و خواسته هاي مردم پديد نيايد. از اين روپنداشتند جاي دين فقط كليساست، و دين حق دخالت در مسائل اجتماعي و حقوقي را ندارد. امّا در بينش اسلامي، بالاترين ارزش اين است كه انسان، تابع اراده خدا و بنده خالص او باشد و همه چيز را در اختيار او قرار دهد. پس بر اساس اين بينش مسلمان نميتواند معتقد به آزادي مطلق در مسائل مهمّ زندگياش باشد.[1]- بقره (2) ، آيه 213.[2]- يونس (10)، آيه 59.[3]- مائده (5)، آيه 49.[4]- مائده (5)، آيات 44، 45، 47.[5]- انعام (6)، آيه 57; يوسف (12)، آيات 40 و 67.[6]ـ توبه (9) آيه 31.[7]ـ آل عمران (3) آيه 64.