تلازم ميان حق و تكليف - پرسش ها و پاسخ ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرسش ها و پاسخ ها - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در طول تاريخ كساني بوده اند كه با زور بر مردم تسلط يافته و بر آنان حكم فرمايي كرده اند، ولي شايستگي فرمانروايي را نداشته اند. در مقابل، گاهي فرد يا افراد شايسته اي بوده اند كه مردم ميبايست از آنان اطاعت كنند.

با توجه به نكته فوق ميتوان گفت منظور از «مشروعيت» اين است كه كسي حق حاكميت و در دست گرفتن قدرت و حكومت را داشته باشد، و مردم وظيفه خواهند داشت از آن حاكم اطاعت كنند.

تلازم ميان حق و تكليف

با توجه به معنايي كه از مشروعيت ارائه شد، ميان «حق حاكميّت» و «تكليف مردم در اطاعت» تلازم و به اصطلاح منطقي، تضايف برقرار است. يعني وقتي كسي «حق» داشت، ديگران «تكليف» دارند آن حق را رعايت كنند. براي تقريب به ذهن به اين مثال توجه كنيد: وقتي ميگوييم: پدر حق دارد به فرزندش دستور بدهد، يعني چه؟ يعني فرزند بايد اطاعت كند.اين «حق» و آن «تكليف به اطاعت» از هم جدا شدني نيستند. تقدم و تأخري ميان اين دو نيست. اگر هم تقدم و تأخري در نظر بگيريم ثمره عملي ندارد. به هر حال وقتي ميگوئيم حاكم «حق» دارد فرمان بدهد، يعني مردم بايد به دستورش عمل كنند. و مكلّف اند از وي اطاعت كنند. پس ميتوان گفت: «مشروعيت» يعني «حقانيت».

بايد توجه داشت در اينجا فقط قصد روشن ساختن مفهوم «مشروعيت» را داريم، نه چيز ديگر، يعني گاه در تعريف، فقط مفهوم را توضيح ميدهند و گاه در تعريف توجّه به مصاديق خارجي مفهوم، چگونگي تحقق آن مصاديق، مؤلفه هاي پيدايش آن مصاديق و امثال آن دارند. اگر بخواهيم به معناي اخير توجه كنيم، بايد وارد مسائل ديگري مانند معيار مشروعيت، نظرات مختلف درباره آن و ديگر مباحث بشويم; ولي اكنون ما فقط در صدد بيان مفهوم هستيم.

توضيحي درباره حق

گفتيم كه مشروعيت حكومت يعني حق حكومت بر مردم. در ميان مردم اين باور وجود دارد كه در هر جامعه اي كساني حق دارند بر مردم حكومت كنند و كسان ديگري چنين حقّي را ندارند. پس اگر گفته شود فلان حكومت مشروع است، يعني حق است، بدين معنانيست كه دستورهاي آن حكومت، حق و مطابق با واقعيت است.

حقّي كه در اينجا گفته ميشود، مفهومي اعتباري است كه در روابط اجتماعي مطرح ميگردد. اكنون ما درباره معيار حقّ داشتن، چگونگي دريافت حق، منبع اعطا كننده حق و ... سخن نميگوييم و فقط بحث مفهومي مورد نظر ماست.

هر كس از مشروعيت يك حكومت سخن به ميان ميآورد، تصورش اين است كه كساني حقّ حكومت كردن دارند و كساني ديگر چنين حقّي ندارند. مثلاً خردسالان، ديوانه ها، افراد عقب مانده ذهني، افراد جاهل و بيسواد و امثال آنها حقّ ندارند كه بر ديگران حكم كنند و فرمان برانند.

حق حاكميت چرا و لزوم اطاعت به چه دليل؟

گفته شد «حق حاكميت» و «تكليف به اطاعت» با هم ملازمند. پس تفاوتي نيست اگر بپرسيم: چرا حاكم حق دارد دستور دهد، يا اينكه سؤال كنيم: چرا بايد مردم از حاكم پيروي كنند و دستورهاي او را اجرا نمايند.

اگر پذيرفتيم كه اولاً: در هر جامعه اي بايد حكومتي وجود داشته باشد، و ثانياً: حكومت، به معناي تدبير امور اجتماعي يك جامعه است; بايد بپذيريم كساني حق دستور دادن و حكم كردن دارند، و در مقابل، مردم مكلف اند دستورهاي حاكم يا هيأت حاكمه را اطاعت كنند. اگر دستوري در كار نباشد، ديگر حكومتي وجود نخواهد داشت. اگر دستور و اوامري باشد، ولي كسي اطاعت نكند، حكومت بيهوده خواهد بود و اعتبار حاكم و محكوم بيفايده است.

دلايل عقلي كه رابطه حاكم و محكوم يا رئيس و مرؤوس و يا امام و امت را به وجود ميآورد، مثل اين كه بدون داشتن چنين رابطه اي مصالح جامعه تأمين نميشود، همان دليلها ثابت ميكند حاكم حق حكم كردن دارد و مردم بايد از او اطاعت كنند.

تاكيد ميكنيم اصل لزوم حكومت و حق حاكم در دستور دادن و وظيفه مردم در اطاعت، امري جدا از اين است كه به چه دليلي حاكم حق حكومت دارد و چرا مردم وظيفه اطاعت كردن دارند. اكنون بحث در مسأله نخست است، نه مسأله اخير.

/ 124