2 - آيا اسلام با سكولاريزم (= جدايي دين از سياست) موافق است؟ - پرسش ها و پاسخ ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرسش ها و پاسخ ها - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خود ميديدند. از جمله آنها گردانندگان حكومتها بودند كه براي دستيابي هر جه بيشتر به منافع شخصي خود، نغمه جدايي دين از سياست را سرميدادند. از سوي ديگر نيز، دانشمنداني كه دين را در تعارض با يافته هاي علمي خود ميپنداشتند، با آنها همنوا شدند و در نتيجه، انديشه سكولاريزم تقويت شد.

نكته قابل توجه اين است كه سكولاريزم در سير تاريخي خود در دنياي غرب، به دو درجه ضعيف و شديد تقسيم گشته است. به عبارت ديگر دو مرحله تاريخي را طي كرده، كه در آن از شكل ضعيف به شكل شديد و افراطي تبديل شده است:

مرحله اوّل سكولاريزم مربوط به دوران «رفورميسم» و نهضت اصلاح ديني است. در اين دوران، جريان «پروتستانيسم» به انگيزه اصلاح دين به وجود آمد. سكولاريزم در اين شكل، نافي دين نيست، بلكه دين را منحصر در امور فردي نموده، آن را از مسائل اجتماعي دور ميسازد.

امّا در مرحله بعد، اين جريان به «رنسانس» كه دوره دوري از دين است، منجر شد و انديشه سكولاريزم به شكل افراطي آن مطرح گشت. در اين مرحله، اين اعتقاد رواج يافت كه بايد از ماوراي طبيعت صرف نظر كرد و در زندگي زميني متمركز شد و به جاي خدا، انسان را مطرح نمود. اساس رنسانس بر «اومانيسم» (انسان مداري) متمركز است. محور همه چيز انسان است; از معرفت و شناخت گرفته تا ارزشها، اخلاق، سياست، حقوق و حكومت.

2 - آيا اسلام با سكولاريزم (= جدايي دين از سياست) موافق است؟

سكولاريزم، حقّ قانونگذاري و حاكميّت را به غير خدا واگذار ميكند، امّا بينش توحيدي ميگويد:

مالكيّت و حاكميّتِ حقيقي و اصلي از آن خداست; و بدون اذن او هيچ انساني حقّ ندارد بر ديگري حكم براند.

انديشه سكولاريزم مبتني بر اختصاص دين به رابطه فردي انسان با خداست ولي وقتي ضرورت دين به عنوان مجموعه اي مشتمل بر قوانين اجتماعي براي سعادت مادّي و معنوي انسان اثبات شود، گرايش سكولاريزم باطل مي گردد. در اينجا، به بررسي اين مسأله از ديدگاه اسلام مي پردازيم.

بر اساس بينش توحيدي و اسلامي، قانونگذاران و مسئولين قضايي و مجريان قانون، بايد به گونه اي از سوي خدا مأذون باشند، در غير اين صورت حقّ تصدّي مقامات مذكور را ندارند.

اسلام براي همه شؤون انساني، چه فردي و چه اجتماعي، قوانين و مقرراتي دارد و دربردارنده احكام حقوقي نيز هست. آيات و روايات فراواني بر اين مطلب دلالت دارد، كه گزيده اي از آيات را ذكر مي كنيم:

برخي از آيات دال بر ربوبيت تشريعي خدا

1. برخي از آيات ميگويد: اختلافات مردم بايد با رجوع به كتاب و اَحكام الهي حل شود:

كانَ النّاسُ اُمَّةً واحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَبِيِّيِنَ مُبَشِّرِيْنَ وَ مُنْذِرِيْنَ وَ أَنْزَلَ مَعَهُمْ الكِتابَ بِالْحَقِّ لِيَحْكُمَ بَيْنَ النّاسِ فيما اخْتَلَفُوا فيهِ. ([1]).

2. خداوند كساني را كه احكامي، چه فردي و چه اجتماعي از پيش خود و بدون اذن الهي وضع كردند، مذمت ميكند; مثلاً در آيه اي خطاب به مشركان ميفرمايد:

قُلْ أَرَأَيْتُمْ ما أَنْزَلَ اللّهُ لَكُمْ مِنْ رِزْق فَجَعَلْتُمْ مِنْهُ حَرامَاً وَ حَلالاً قُلْ أَلْلّهُ أَذِنَ لَكُمْ أَمْ عَلَي اللّهِ تَفْتَرُوْنَ.([2]) اگر چه اين آيه درباره احكام فردي (خوردنيها و نوشيدنيها) است، ولي معيار مذكور عامّ است، يعني در هر مورد كه انسانها از سوي خود حكمي صادر كنند، مورد مذمّت هستند.

3. در پاره اي از آيات، به پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) مؤكداً دستور داده شده از وحي الهي پيروي كند و از پيروي آراي ديگران شديداً پرهيز نمايد: وَ أَنْ احْكُمْ بَيْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ وَ لاتَتَّبِعْ أَهْواءَهُمْ. ([3]).

4. در آياتي نيز كساني كه بر خلاف آنچه خداوند نازل كرده است حكم كنند، فاسق و ظالم و كافر محسوب شده اند:

وَ مَنْ لَمْ يَحْكُمْ بِما أَنْزَلَ اللّهُ فَأُولئِكَ هُمْ الْكافِرُوْنَ (الظّالمون) (الفاسقون).([4]) .

5. در آيات ديگر، حكم (قانون و فرمان) فقط از آنِ خداوند دانسته شده است.

/ 124