1 - مقصود از «حكومت ديني» چيست؟ - پرسش ها و پاسخ ها نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

پرسش ها و پاسخ ها - نسخه متنی

محمدتقی مصباح یزدی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

1 - مقصود از «حكومت ديني» چيست؟

حداقل سه معنا ممكن است از «حكومت ديني» اراده شود; 1. حكومتي كه تمام اركان آن بر اساس دين شكل گرفته باشد. 2. حكومتي كه در آن احكام ديني رعايت ميشود. 3. حكومت دينداران و متدينان.

اين سه معنا و تفاوت آنها را با يكديگر چنين ميتوان توضيح داد: طبق معناي اوّل، حكومت ديني حكومتي است كه نه تنها همه قوانين و مقررات اجرايي آن برگرفته از احكام ديني است، بلكه مجريان آن نيز مستقيماً از طرف خدا منصوبند، يابه اذن خاص يا عام معصوم منصوب شده اند چنين حكومتي «حكومت ديني» ايده آل و كمال مطلوب است، زيرا حكومتي با اين خصوصيات از پشتوانه حكم الهي برخوردار است و بر اساس اراده تشريعي خدا شكل گرفته است. پس حكومت رسول الله(صلي الله عليه وآله وسلم) و امام معصوم و نيز حاكميت افرادي مانند مالك اشتر در زمان حضور معصوم و يا حكومت ولي فقيهِ جامع شرايط در عصر غيبت اين گونه است.

امّا طبق معناي دوم لازم نيست شخص حاكم، منصوب مستقيم يا غير مستقيم خدا باشد. در اين صورت مجري اين حكومت پشتوانه الهي ندارد و ديني بودن حكومت فقط به اين معناست كه قوانين ديني در اين حكومت رعايت ميشود. حتي طبق اين معنا لازم نيست تمامي قوانين حكومت برگرفته از احكام و قوانين شرع باشد بلكه كافي است كه تا حدودي احكام و ارزشهاي ديني در اين حكومت رعايت گردد. اين شكل از حكومت در مرتبه بعد از حكومت ديني به معناي اول قرار دارد.

براساس معناي سوم اصلاً رعايت يا قوانين اسلامي هم لازم نيست بلكه همين كه حكومتي مربوط به جامعه اي است كه افراد آن متديّن هستند چون شهروندان متديّن هستند حكومت هم، مسامحتاً ديني بحساب ميآيد.

مشابه اين تعبير، تعبير فلسفه اسلامي است كه بعضي آن را «فلسفه مسلمانان» معنا ميكنند يعني فلسفه اي كه در بين مسلمانان رايج است هر چند منطبق با تفكر اسلامي نباشد از اين رو براي صدق اين معناي سوم حكومت ديني، ضررورتي ندارد كه حاكم مقيد به اجراي احكام شرع باشد. و طبق اين معنا همه حكومتهايي كه از صدر اسلام تا كنون در مناطق مختلف جهان در جوامع مسلمان تشكيل شده است «حكومت ديني» ناميده ميشوند.

شكي نيست كه معناي سوم حكومت ديني طبق معيار و موازين عقيدتي ما معناي صحيح و قابل قبول نيست بلكه در نظام عقيدتي اسلام حكومت ديني است كه تمام اركان آن ديني باشد يعني به معناي اول از معاني حكومتي ديني، ديني باشد. امّا معناي دوم «حكومت ديني»، در واقع «بدل اضطراري» حكومت ديني مقبول است نه اينكه حقيقتاً حكومت ديني باشد يعني در صورت عدم امكان تحقق حكومت به معناي اول به ناچار به سراغ حكومت ديني به معناي دوم ميرويم.

توضيح اينكه وقتي شرائط بگونه اي بود كه حكومت ديني به معناي اول قابل تحقق نبود: از ميان اشكال مختلف حكومت، «حكومت ديني» به معناي دوم اضطراراً پذيرفته ميشود براي تبيين معناي «اضطرار» به اين مثال توجه كنيد. از نظر فقه اسلامي، خوردن گوشت مرده حرام است. لكن اگر مسلماني در شرائطي قرار گرفت كه بخاطر گرسنگي مشرف به مرگ است و مقداري گوشت مرده در اختيار اوست. در اينجا فقها به استناد ادله شرعي فتوا ميدهند كه خوردن گوشت مرده به مقداري كه از مرگ نجات پيدا كند جايز است در اين صورت گفته ميشود چنين شخصي مضطرّ به خوردن گوشت مرده است.

در بحث كنوني هم در شرائطي كه تحقق حكومت ديني واقعي امكان ندارد مسلمانان مضطر هستند كه حكومتي را تشكيل دهند كه «ديني» به معناي دوم است. پس در هر شرائطي نميتوان حكومت ديني به معناي دوم را تجويز كرد همانگونه كه خوردن گوشت مرده در هر شرائطي تجويز نميشود.اگر مردم اضطرار داشته باشند در آن هنگام ميتوانند به حكومت ديني به معناي دوم اكتفا كنند. چرا كه در حكومت ديني به معناي دوم تا حدودي احكام الهي اجرا ميشود و همين اندازه بهتر از حكومتي است كه مطلقاً اعتنايي به احكام الهي ندارد.

2 - مراد از حكومت ولايي چيست؟

عناويني مانند حكومت اسلامي و حكومت ولايي، در ميان ما داراي معنايي روشن است، زيرا ما مسلمان هستيم و حكومت را در مرحله نخست از آنِ خدا ميدانيم; بايد بررسي كنيم خدا چه كسي را بر ما حاكم كرده است.

بديهي است خداوند بر اساس حكمتش از ابتداي آفرينش انسان، در هر زمان شايسته ترين انسانها را به عنوان پيامبر برگزيده است و برنامه هاي ديني از جمله حكومت را متناسب با نيازهاي بشر به او وحي كرده است. پيامبران به عنوان رهبران الهي نيز تلاش خود را در اين راه به كار گرفته اند، تا با تعليمات الهي مردم را هدايت كرده، آنها را به وظايف فردي و اجتماعي خود در زمينه هاي عبادي، اخلاقي و سياسي آشنا كنند تا اينكه مردم با عمل به وظايف خود و قبول بندگي، به سعادت و كمال برسند. اين امر جز در جامعه توحيدي ميسّر نيست.

بدون ترديد فلسفه بعثت انبيا جز پياده كردن اراده تشريعي خداوند ـ درباره رفتار انسانها در نظام ديني ـ نيست. تاريخ صدر اسلام و عملكرد پيامبر بزرگوار گواه بر اين مطلب است كه حكومت از آنِ خداوند است و انتخاب حاكم و ولي مسلمين از سوي او صورت ميگيرد. خداوند پيامبر، امام و رهبران الهي را نصب ميكند و مردم با تشخيص آنها موظفند رهبري آنها را پذيرا باشند.

حكومت، حق الهي

در چنين حكومتي ولايت و حكومت از آن خداست اعتقاد به چنين حكومتي برخاسته از جهان بيني توحيدي است;

طبق جهان بيني اسلامي تمام جهان و سراسر هستي مِلْك طلْق خداست و تصرف در آن بدون اذن او روا نيست.

انسان بدون اجازه خدا حتي حق تصرف در خويشتن را ندارد، تا چه رسد به تصرف در ديگران; با چنين اعتقادي، تنها كساني حق حكومت دارند كه از سوي خداوند منصوب باشند.

اين افراد انبياي الهي و ائمه(عليهم السلام)هستند كه مستقيماً با اذن خدا بر مردم ولايت دارند و در

/ 124