آن كه گفته شود: بشر در تمام شؤون زندگي فردي و اجتماعي خود از كيفيّت غذا خوردن، لباس پوشيدن، خانه سازي و معماري، نشستن و برخاستن، راه رفتن و خوابيدن و... تا تشكيل حكومت، تعيين وظيفه تك تك دولتمران و چگونگي كشورداري و نيز بيان مطالب گوناگون علمي، بايد از دين دستورالعمل دريافت كند و بدون مشقّت و تحمّل كمترين رنج تحقيق و مطالعه، بيشترين موفقيت را از طريق دين عايد خود كند.چنين نگرشي به دين ـ كه دين را موظّف به برآورده كردن همه نيازهاي انسان ميداند ـ نگاه «اكثري» به دين نام دارد و از آنجا كه بر حسب اين نگرش، دين پاسخگوي تمامي انتظارات است، بشر نيازي به استفاده از نيروي عقل و شكوفا كردن تواناييهاي خدادادي خود نخواهد داشت.اين طرز تلّقي از دين كاملاً ناصواب و به دور از حقيقت است و هرگز دين حقّي را نميتوان نشان داد كه خواهان كنارگذاردن عقل و تواناييهاي انسان باشد و خود را پاسخگوي تمام نيازمنديهاي بشر معرّفي كند.بعد از مردود دانستن اين نگرش اكثري به دين، اين سؤال از نو مطرح ميشود كه قلمرو واقعي دين چيست؟ و انسان در چه اموري موظّف به پيروي از دين است؟ سؤالي كه چند قرن پيش سر منشأ كشمكشهاي فراوان بين ارباب كليسا و رجال سياست در مغرب زمين شد و سرانجام به صلحنامه اي نانوشته منتهي گشت كه در حقيقت دومين پاسخ به پرسش مورد نظر ميباشد:
پاسخ دوم
آن كه گفته شود: زندگي انسان مشتمل بر دو بخش دنيا و آخرت است و اين دو بخش كاملاً مجزّا و مستقلّ از يكديگرند، به گونه اي كه عملكرد انسان در امور مربوط به دنيا هيچ گونه تأثيري در سرنوشت اخروي او ندارد. بشر در امور اخروي و رابطه اش با خدا بايستي از دين دستور بگيرد و در امور دنيوي و زندگي اين جهاني مُجاز است آن گونه كه خود ميپسندد عمل كند. اين همان ديدگاه سكولاريسم يا جدايي دين از عرصه هاي اجتماعي است و به ديدگاه «اقلّي» معروف است.اين ديدگاه نيز ناتمام به نظر ميرسد; زيرا گرچه «زندگي» انسان قابل تقسيم به دو بخش دنيا و آخرت است:كه بخش دنيايي آن از تولد آغاز و با مرگ پايان ميپذيرد و بخش آخرتي آن با مرگ شروع و تا بينهايت امتداد مييابد و هر يك از اين دو بخش ويژگيهايي مخصوص خود را دارد، لكن تقسيم ياد شده بدين معنا نيست كه «رفتار» و اعمال انسان در دنيا نيز داراي دو بخش است: اعمال دنيوي و اعمال اخروي كه اين دو بخش هيچ گونه ارتباطي با يكديگر ندارند.چنين نگرشي ـ كه كار دين را تنها نيايشهاي فردي و يا گروهي ميداند كه در عبادتگاه هايي مانند كليسا و مسجد و امثال آن انجام ميگيرد و محصور به رابطه فردي انسانها با خداست و ارتباطي به زندگي اجتماعي او ندارد، علاوه بر اين كه مستند به دليل صحيحي نيست، به هيچ وجه با محتواي اديان الهي سازگار نميباشد و چنانكه ميدانيم هر دين حقّي ـ صرف نظر از سعه و ضيق احكام آن ـ مدّعي است كه بشر موظّف به تطبيق رفتار و اعمال خود در هر دو بُعد فردي و اجتماعي با دستورات آن دين است و انسانها نميتوانند بطور خود سر در دنيا عمل كنند. اين معنا با نگاهي گذرا به محتويات اديان آسماني بخصوص دين مقدّس اسلام به خوبي نمايان است.
پاسخ سوم
اين كه گفته شود: زندگي اخروي انسان دقيقاً محصول و نتيجه رفتار و اعمال دنيوي اوست; يعني: انسان ميتواند اعمال و رفتار خويش را به گونه اي انجام دهد كه براي آخرتش مفيد باشد، چنانكه ميتواند به گونه اي عمل كند كه مضرّ به حال آخرتش باشد. انسان حقيقتي پويا و در حال شدن است كه ساختار وجودي و نحوه زندگي آن جهانياش را خود و با اعمال و رفتار خويش رقم ميزند و در مقام گزينش شيوه هاي رفتار بايد احكام الزامي دين را رعايت كند. اين نگرش كه همان تفكّر اسلامي ناب است، نه ديدگاه افراطي «اكثري» را بر ميتابد و نه نگرش تفريطي «اقلّي» را ميپذيرد.