پرسش ها و پاسخ ها نسخه متنی
لطفا منتظر باشید ...
نخواستند عمل نميكنند.4 - آيه 3 سوره إنسان: «اِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ اَمَّا شَاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً» يا آيه 29 سوره كهف: «فَمَنْ شَاءَ فَلْيُؤْمِنْ وَ مَنْ شَاءَ فَلْيَكْفُرْ»; يعني ما راه را نشان داده ايم، هر كس خواست ايمان آورد و هر كس خواست انكار كند.» پاسخ: اوّلاً، بايد توجه داشت كه اينگونه شبهات در زمان ما جهت تضعيف تئوري ولايت فقيه القاء ميشود تا به اين وسيله اطاعت از ولي أمر و حاكم ديني را مخالف با آزادي انسان، و حتّي خود دين جلوه دهند.ثانيا: آيات مذكور بر حسب بياني كه اين عدّه دارند با برخي آيات ديگر قرآن تناقض دارد زيرا در آيه شريفه 36 سوره احزاب ميفرمايد: «وَمَا كَانَ لِمُؤْمِن وَلاَ مُؤْمِنَة اِذَا قَضَي اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَمْراً اَنْ يَكُونَ لَهُمُ الْخِيَرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ»; يعني وقتي خدا وپيامبر(ص) چيزي را براي مردم مقرّر كردند، هيچكس حق اختيار و انتخاب در مقابل آنها را ندارد.» يا در آيه 6 سوره أحزاب ميفرمايد: «اَلنَّبِيُّ أَوْلَي بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفِسِهِمْ»; يعني پيامبر(ص) از خودِ مؤمنين نسبت به آنها أولي است.» ـ أولي يا به معناي سزاوارتر است و يا به معناي داشتن ولايت ـ مفسرين ميگويند مفاد آيه اين است كه پيامبر (ص) در تصميم گيري نسبت به مردم از خودِ مردم مقدم است و ديگران حق ندارند در مقابل تصميم او اظهار نظر كنند.و يا سوره مباركه نساء آيه 65 ميفرمايد: «فَلاَ وَ ربِّكَ لاَ يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيَما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لاَ يَجِدُوا فِي أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمّا قَضَيْتَ و يُسلِّمُوا تَسْلِيماً»; مردم ايمان واقعي نميآورند مگر زماني كه تو را داور قرار دهند و قضاوت را نزد تو آورند و آنچه كه تو حكم كردي از جان و دل بپذيرند و در دلشان نيز احساس ناراحتي و نارضايتي نكنند.» اگر ايمان دارند كه حكم تو حكم خدا است و خدا اين مقام را به تو داده است و تو بايد طبق حكم خدا عمل كني و آنها هم اين حكم را بپذيرند، پس احساس نگراني نميكنند، مگر اينكه قلباً ايمان نياورده باشند.اينجا يا بايد قائل به وجود تناقض در آيات الهي شويم ـ در حالي كه ساحت قرآن منزّه از اين پندار است ـ و يا بايد آيات را با توجّه به آيات ديگر و بهره گيري از احاديث معتبر معصومين عليهم السلام معنا كنيم.با بررسي صدر و ذيل و سياق آيات دسته اول معلوم ميشود كه مورد اين آيات كفّار هستند و خداوند، پيامبر گرامي اسلام (ص) را دلداري ميدهد كه خود خوري نكن و از اينكه عده اي جهنّمي ميشوند نگران مباش، وظيفه تو ابلاغ و بيان حق است و ايمان آوردن مردم تكليف تو نيست، در اين جهت ما به انسانها اختيار داده ايم و در آينده به اعمال آنها رسيدگي ميشود.بنابراين نتيجه اين دو دسته از آيات چنين ميشود كه ابتدائاً وظيفه پيامبر ابلاغ دين است و خواه ناخواه جمعي ميپذيرند و جمعي انكار ميكنند. اما دسته اي كه پذيرفتند بايد بدون چون و چرا از دستورات الهي و ديني پيروي كنند.در اينجا ممكن است كسي تصور كند همان گونه كه مردم در پذيرش اصلِ دين مختارند، مسلمانان نيز در عمل كردن به احكام دين يا عمل نكردن به آنها مختار خواهند بود. اما اين تصوري باطل است; زيرا وقتي كسي اسلام را پذيرفت معنايش اين خواهد بود كه معتقد به اين دين و احكام آن، و ملتزم به انجام دستورات آن است. و اگر خود را در عمل به اين احكام آزاد بداند، معنايش آن است كه خود را ملتزم به انجام آنها نميداند. و اين چيزي جز تناقض ميان اعتقاد و عمل نيست. مثل اينكه مردمي به حكومتي و قانوني رأي دهند و پس از انتخاب و پذيرش بگويند ما آزاديم كه عمل كنيم يا نكنيم. چنين سخني در هيچ نقطه اي از عالم پذيرفته نيست.پس در اصل پذيرش اسلام، اجباري نيست (لا اكراه في الدين) و اعتقاد به خدا و پيامبر و قيامت قابل تحميل بر ديگران نيست، اما بعد از پذيرش اسلام بايد به احكام و فرامين آن عمل نمود و بعنوان مثال بايد نماز خواند، بايد روزه گرفت، و بايد از اوامر پيامبر اسلام (ص) و امام (ع) پيروي كرد و همينطور باقي مقرّرات ديني را بدون استثنا بايد رعايت نمود. زيرا پذيرش هر دين و قانوني، پذيرش لوازم و پيامدهاي آن هم