حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید


است، چگونه مى تواند ديگران را از سعادت بهره ور بسازد؟!. [ [مولوى در ديوان شمس تبريزى بيتى بسيار مناسب اين اصل سروده است:




  • چو رسول افتابم به طريق ترجمانى
    به نهان از او بپرسم به شما جواب گويم



  • به نهان از او بپرسم به شما جواب گويم
    به نهان از او بپرسم به شما جواب گويم



مطلع غزل اين است:




  • نه شبم نه شب پرستم كه حديث خواب گويم
    چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گويم



  • چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گويم
    چو غلام آفتابم همه ز آفتاب گويم



اگر نيت تو در فعاليتهائى كه انجام مى دهى صالح باشد و زندگانى مردم كه تو مديريت آن را به عهده گرفته اى سالم و جلوه اى از حيات معقول باشد، تو در همه ى آن فعاليتها در حضور خداوند به سر مى برى
در تعيين طريق ارتباط با خدا تاكنون سخنان فراوانى گفته شده است، و هر متفكرى مطابق طرز تفكرات مكتبى كه آن را پذيرفته است، يا مطابق عناصر فرهنگى كه در ميان آنها زندگى مى كند مطالبى را عرضه كرده است. در جملات مورد تفسير يك اصل سازنده آمده است كه ارتباط آدميان را با خدا مستمر و آنان را همواره در بارگاه خدا قرار مى دهد. اين ارتباط عبارتست از آن توجه و گرايش درونى كه همه ى پديده هاى زندگى آنان را با اسناد به خدا، عبادت معرفى مى نمايد. به نظر مى رسد به وجود آمدن اين ارتباط احتياجى به اين ندارد كه انسان در هر گفتار و كردارى كه از وى صادر مى شود، مشروحا و با آگاهى و قصد فعلى نيت عبادت نمايد، بلكه كافى است كه اين حالت درونى به وجود بيايد كه او موجوديست معنى دارد در جهانى معنى دار و رو به ديدار خدا در حركت است، همانگونه كه واجب نيست به انسان روزه دار در هر ساعت و در هر لحظه اى آگاهى مشروح و قصد فعلى به اينكه روزه است داشته باشد، بلكه اين مقدار كافيست كه اگر بخواهد بداند كه زمينه و حالت عمومى درونى او چيست؟ درك كند كه او در جهانى وابسته به خدا زندگى مى كند كه زندگيش با معنى ترين حقيقت در همين جهان است، و او با اين درك خود را در بارگاه خدا مى بيند. امتيازى كه اينگونه زندگى دارد، اينست كه هرگز به ترديد و پوچى نمى رسد و هرگز به درد ياس و نوميدى مبتلا نمى گردد و با هيچ كس بر مبناى هوى و هوس دوستى يا دشمنى نمى ورزد. اصول و قواعد براى او معنى مى دهد. احساس تكليف و عمل به آن، براى او در فوق پاداش و مجازات به طور جدى مطرح مى گردد صيانت ذات كه ما آن را اصل الاصول مى ناميم هرگز به خودخواهى و خودپسندى مبدل نمى گردد، بلكه ذات او با قرار گرفتن در حركتهاى گرويدنى از خودطبيعى مبدل به من عالى انسانى مى شود و در مسير حيات معقول راهى عالم ملكوت گشته و تولد دومين خود را مى بيند. در اين موقع است كه مختصات طبيعت و انسانها و انگيزگى علل براى او واقعيات پرمعنى ترى نشان مى دهد. در همين قسمت در مباحث آينده در بحث هفتم، علل سه گانه ى ضرورت ارتباط با خدا و خلوت با خويشتن را متذكر شده ايم، مراجعه فرماييد.

/ 339