حکمت اصول سیاسی اسلام نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

حکمت اصول سیاسی اسلام - نسخه متنی

محمد تقی جعفری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اختلاف موقعيتهاى اجتماعى ناشى از نيازها، بلى، ولى اختلاف طبقات به معناى تقسيم مردم جامعه به چپاولگر و مستمند يا گرگ و ميش! نه هرگز، اينست مسئله طبقات و اختلاف آن در جامعه اسلامى

از مباحث گذشته به اين نتيجه مهم رسيديم كه اگر مقصود از تساوى انسانها و نفى
اختلاف طبقات در جامعه اينست كه مى توان جامعه اى از انسانها را تصور نمود كه هيچ گونه تفاوت و اختلافى در ميان آنان نباشد چنين تصورى حتى قابل درك ذهنى نيست، چه رسد به اينكه از واقعيت عينى هم برخوردار باشد، و اگر مقصود اينست كه در مقابل قانون و مقررات هيچ كسى را بر ديگرى ترجيح و امتيازى نيست، اين معنى قطعا صحيح است و هيچ كسى در هر موقعيتى هم كه باشد در جامعه ى اسلامى حق تقدم بر كسى ندارد. البته كاملا طبيعى است كه ماهيت و مختصات موقعيتى كه يك يا چند انسان عضو آن قرار مى گيرند، براى خود لوازمى دارد كه ناديده گرفتن آنها مساوى حذف خود آن موقعيت از جامعه است، با اينكه فرض اينست كه آن موقعيت با نظر به علت اساسى كه نياز جامعه است، به وجود آمده است.

به حكم ضرورت قاطعانه ملاك تقدم و ارزش يك انسان يا يك گروه در جامعه همان تقوى است و بس كه صيانت تكاملى ذات ناميده مى شود نه ثروت و مال و نه مقام و نه نژاد و نسب و غيرذلك

اين يك اصل ضرورى در اسلام است كه ملاك تقدم و ارزش يك انسان جز تقوى چيز ديگرى نيست كه ما آن را صيانت تكامل ذات مى ناميم، بنابراين اگر كسى اختلاف طبقات را در جامعه ى اسلامى از اين جهت نفى كند كه هيچ يك از موقعيتها در اجتماع و هيچ يك از عوامل ثروت و نژاد و نسب ملاك تقدم و ارزش نيست، مطلبى كاملا درست گفته است، زيرا همه ى آن موقعيتها و ثروتها و مالكيتها جز وسائلى براى تنظيم و به راه انداختن حيات فردى و اجتماعى انسانها چيز ديگرى نيست، بلكه اگر امور مزبوره موجب گمراهى و خودخواهى و تكاثر بوده باشد، ضدارزش محسوب شده و در صورت اضرار به جامعه، حاكم اسلامى مى تواند با طرق قانونى اقدام به مهار و جلوگيرى از سوء استفاده از آن امور نمايد، بنابراين، اختيارات مالى مردم در جامعه اسلامى، مانند اختيارات آنان درباره ى شخصيت خود مى باشد، يعنى همانگونه كه يك انسان نمى تواند از شخصيت خود و از هر گونه مختصات و امتيازاتى كه دارد به طور آزاد مطلق بهره بردارى نمايد، همانطور نمى تواند از موقعيت و مقام و طبقه اى كه در آن قرار گرفته، ثروتى بيكران بيندوزد و از ثروت خود به طور آزاد مطلق استفاده كند، و نمى تواند آن امور را وسيله ترجيح خود بر ديگران بداند، اين مضمون در جملات اميرالمومنين عليه السلام با اشكال مختلف آمده است كه: ما جاع فقير الا بما متع به غنى هيچ فقيرى گرسنه نشد مگر اينكه غنى به همان جهت "گرسنگى فقير" بهره مند شده
است [ جلد سوم حكم و كلمات قصار، شماره ى 328. ]، هيچ ثروتمندى "بيش از اندازه ى قانونى" از مال و منال دنيا برخوردار نشده است مگر اينكه فقيرى از حق قانونى خود ممنوع گشته است، از اينجاست كه تصور بعضى از اشخاص ناآگاه درباره ى سياست اقتصادى اسلام كه مى گويند: اسلام در تنظيم بعد اقتصادى به توصيه هاى اخلاقى قناعت كرده است به كلى باطل و مردود شناخته مى شود، زيرا به اضافه ى آيات شريفه ى قرآنى كه تراكم و تكاثر اموال را با نياز جامعه به آن، انحراف از اسلام معرفى مى كند، و به اضافه ى حرمت شديد اسراف و اندوختن وسائل تبديل كار به كار و كار به كالا و كالا به كار و كالا به كالا در هر شكلش كه باشد مانند طلا و نقره و ديگر اشكال پول و به اضافه اخراج مقاديرى بسيار قابل توجه از مال به عنوان واجبات مالى و غيرذلك، در همين فرمان مبارك، احتكار را سخت محكوم و محتكر را مستحق كيفر معرفى مى فرمايد، از طرف ديگر در اهداف چهارگانه اى كه اميرالمومنين عليه السلام در اين فرمان مبارك بيان فرموده است يكى از آنها استصلاح اهلها و ديگرى عماره بلادها است معناى استصلاح مردم جامعه، يعنى همه ى افراد و گروه هاى تشكيل دهنده ى جامعه بايد به آنچه كه زندگى شايسته مى توان ناميد نائل شوند و همه ى شهرها و جايگاه هاى زندگى مردم آباد گردد، حال بايد ديد پاسخ مسائل زير را چگونه بايد داد؟ آيا ممكن است با آزادى مطلق افراد در ثروت اندوزى، و ربودن مقام و موقعيتها بدون اصل و قانون، مردم آن جامعه به زندگى شايسته برسند؟ و آبادى واقعى در شهرها ايجاد كنند؟ و مردم جامعه را از چنگال قدرت پرستان جوامع ديگر نجات بدهند؟! البته بديهى است كه پاسخ به اين مسائل دو كلمه است، و آن اينست كه نه هرگز، نه هرگز.

اينست شعار جاودانى اسلام در تعيين ملاك ارزش انسانى: يا ايها الناس انا خلقناكم من ذكر و انثى، و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا ان اكرمكم عند الله اتقاكم [ الحجرات آيه ى 13. ]
اى مردم، ما شما را از مردى و زنى آفريديم و شما را شعبه ها و قبيله هائى قرار داديم تا با يكديگر آشنا شويد و هماهنگ گرديد، قطعا با كرامت ترين شما نزد خدا باتقوى ترين شما است طبقاتى كه در جامعه ى اسلامى ديده مى شود، بر چند قسم است.

/ 339