ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

متعرض كسى نباش و مردم سر راه را بترسان تا فرار كنند، تا به صنعا و جند برسى، كه در آنجا ما دوستانى داريم و نامه هائى هم نوشته اند.

" بسر، با اين ماموريت، همراه سپاه حركت كرد. وقتى كه وارد آنجا مى شد، شتران اهالى را مى گرفت و سوار مى شد و شتران آنها را مى گرفتند و شتر خود را رد مى كردند. و پيوسته اين كار را مى كردند، تا كه به نزديكى مدينه رسيدند.

قبيله قضاعه به استقبال آمده، و شتر قربانى كردند، بدين ترتيب وارد مدينه شدند.

عامل مدينه، ابو ايوب انصارى صاحبخانه رسول الله صلى الله عليه و آله بود. او از آن خانه گريخت و بسر وارد مدينه شد، و خطاب به مردم، همه آنان را شتم و ناسزا گفت و تهديد كرد و بيم داد و گفت: " رنگ رخساره ها تيره شد. و خداى تعالى مثل زد قريه اى را كه مردم آن ايمان آورده بودند و روزى و نعمت فراخ و فراوان داشت و خداوند آن مثل را درباره شما عملى كرده، و شما مردم را شهر هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله قرار داده، كه خانه او و قبر آن بزرگوار و خانه خلفاى ديگر، همه در اين شهر است. چرا شما شكر نعمت پروردگار را بجاى نياوريد و حقوق پيامبرتان را رعايت نكرديد؟ شمائيد كه خليفه خدا در ميان شما بقتل رسيد و برخى در قتل و برخى در شتم و هزيمت او شركت داشتيد. هر گاه مومنان پيش رفتند، گفتيد:

آيا ما با شما نبوديم؟ و بر كافران هم گفتيد: آيا ما نبوديم كه بر شما چيره بوديم و از گزند مومنان بازداشتيم؟ " آنگاه به انصار ناسزا گفت و اظهار داشت: " اى جمع يهود و اى فرزندان غلامان و بندگان، اى بنى زريق و اى بنى نجار و اى بنى سالم و اى بنى عبداشهل، بخدا بلائى بر سر شما مى آوردم كه آتش دل مومنان و آل عثمان خاموش مى شود و تسكين مى يابد. بخدا شما را بر سر زبان مردم خواهم انداخت، چنانكه مثل امتهاى پيشين زبانزد بشويد " و آنچنان تهديدى در پيوست، كه مردم ترسيدند كه آنها را بكشد. به حويطب بن عبدالعزى پناهنده
شدند و گويا كه اين مرد، شوهر مادرش بود و بر بالاى منبر شد و او را انصار رسول الله صلى الله عليه و آله را كه در قتل عثمان شركت نداشتند، مورد خطاب قرار داد و مردم را به بيعت معاويه دعوت كرد. جمعى بيعت كردند. آنگاه از منبر پائين آمد و خانه هاى بسيارى زد، از جمله خانه زراره بن حرون يكى از فرزندان عمرو بن عوف، خانه رفاعه بن رافع زرقى، خانه ابو ايوب انصارى. و جابر بن عبدالله انصارى را نيافت و گفت: اى بنى سلمه، چرا جابر بن عبدالله را نمى بينم؟ مادام كه جابر را به من نرسانيد، در امان نخواهيد بود. جابر به ام سلمه رضى الله عنها پناه برده بود و ام سلمه نيز او را به بسر معرفى كرد و گفت: تا بيعت نكند، او را امان نده. و به جابر گفت: برو بيعت كن. و هر دو رفتند وبيعت كردند.

و از طريق وهب بن كيسان نقل شده كه گفته است: از جابر بن عبدالله انصارى شنيدم كه مى گفت: وقتى كه از ترس بسر فرار كردم، او به طايفه من گفته بود: شما تا جابر را بمن ندهيد، امان نخواهيد داشت. و آنها هم همگى پيش من آمده، اظهار داشتند: ترا بخدا بيعت كن تا هم خود و هم ما در امان باشيم و خون تو و قبيله ات ريخته نشود. اگر اين كار را نكنى، همگى كشته خواهيم شد و اهلبيت ما هم اسير خواهند گرديد. پس من هم يك شب از آنها مهلت خواستم.

روز كه شد، وارد خانه ام سلمه شدم و جريان را به او گفتم. او گفت. اى اى فرزندم برو و بيعت كن، جان خود و خون همه قبيله را حفظ كن. چرا كه من برادر زاده ام را هم دستور دادم كه برود و بيعت كند، و من خود مى دانم كه اين بيعت، گمراهى است.

ابراهيم مى گويد: بسر چند روز در مدينه اقامت كرد، سپس به مردم گفت: من شما را اگر چه سزاوار عفو نيستيد، عفو كردم. نبايد مردمى كه امامشان در پشت سرشان كشته شده، عفو بشوند و عذاب از آنها برداشته شود. و اگر چه بخشش من شامل شما مى گردد، لكن اميدوارم كه رحمت خدا عزوجل در آخرت
شامل شما نگردد. من ابو هريره را در اينجا به جانشينى خود قرار دادم و مبادا كه با او مخالفت كنيد. سپس به سوى مكه روانه شد.

/ 171