ترجمه الغدیر جلد 21
لطفا منتظر باشید ...
" يزيد بن اسد بجلى " بپاى خاست و بخشيدن آن دو مرد را پيشنهاد كرد. " جرير بن عبدالله " ضمن نامه اى در باره اين دو مرد نوشته بود: " اين دو نفر از خاندان من و از اهل جماعت هستند و بهترين راى و عقيده اين است كه سخن چين بد گمانى، در باره آنها پيش زياد سخن چينى كرده و اينها از كسانى هستند كه هرگز در اسلام بدى نكرده اند و هيچ كار خلافى عليه خليفه انجام نداده اند كه به حالشان سودى داشته باشد و يا بهره اى گرفته باشند ". " معاويه"به خاطر او و " يزيد بن اسد " آنها را بخشيد.
" وائل بن حجر " درباره " ارقم " عفو خواست. در نتيجه ارقم را آزاد كردند.
" ابو الاعور "، " عقبه بن اخنس " را وساطت كرد، پس بخشيده شد.
" حمزه بن مالك همدانى " درباره " سعيد بن نمران " وساطت كرد، و " معاويه " او را بخشيد.
" حبيب بن مسلمه " آزادى " عبدالله بن حويه تميمى " را خواست و او نيز آزاد شد.
" مالك بن هبيره " برخاست و بخشودگى " حجر " را خواست، اما " معاويه " نپذيرفت و خشمگين شد و در خانه اش نشست. " معاويه " هد به بن فياض قضاعى " را كه از فرزندان " سلامان بن سعد " بود، و " تحصين بن عبدالله كلابى " و ابو شريف بدى " - و به روايت اغانى، " ابو حريف بدرى " - را فرستاد و موقع عصر پيش آنها آمدند.
" خثعمى "، وقتى كه " اعور " را ديد كه مى آيد، گفت: " نيمه اى از ما كشته و نيمه اى آزاد مى شوند ".
" سعيد بن نمران " گفت: " خدايا مرا از كسانى قرار بده كه آزاد مى شوند و از من راضى باش ".
" عبدالرحمن بن حسان عنزى " گفت: " خدايا مرا از كسانى قرار بده كه بخاطر خوارى شان گرامى مى دارى و از من خشنود باش. چقدر موقعيتها كه خود در معرض كشتن قرار داده ام و خدا نخواسته است كه كشته شوم ".