ترجمه الغدیر جلد 21

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه الغدیر - جلد 21

عبدالحسین امینی؛ مترجمین: محمدتقی واحدی، علی شیخ السلامی، سید جمال موسوی، محمدباقر بهبودی، زین العابدین قربانی لاهیجی، محمد شریف رازی، علی اکبر ثبوت، جلال الدین فارسی، جلیل تجلیل

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اينجا بود كه فرستاده " معاويه "، دستور او را كه گفته بود " شش نفرشان آزاد و هشت نفرشان كشته شوند " ابلاغ كرد. نمايندگان " معاويه " به آنها چنين گفتند:

" ما ماموريت داريم كه پيشنهاد كنيم از على تبرى جوئيد و او را لعن كنيد.

هر گاه چنين كرديد، شما را آزاد كنيم و گرنه خواهيم كشت، و اميرالمومنين بخوبى مى داند كه خونهاى شما بمناسبت شهادتهايى كه اهالى محل تان بر عليه شماداده اند، حلال است. جز اينكه او از گناه شما - در صورتى كه از اين مرد تبرى كنيد - مى گذرد و ما آزادتان مى كنيم ".

همگى گفتند: " ما اين كار نكنيم " پس دستور دادند كه به زنجير ها بسته شوند و گورهاشان كنده شود و كفنهايشان حاضر شود. آن شب همگى به نماز برخاستند.

صبح كه شد، ياران " معاويه " گفتند:اى مردان، ما ديشب ديديم كه نمازهاى طولانى و دعاهاى نيكويى داشتيد. به ما بگوئيد كه در باره عثمان چه مى گوئيد؟

گفتند: او اول كسى است كه در حكومت ستم كرده است و به غير حق عمل كرد ".

اصحاب " معاويه " گفتند: " اميرالمو منين شما را بهتر مى شناسد ". بعد به طرف آنها بلند شدند و گفتند: " آيا از اين مرد "مراد، على عليه السلام است" تبرى
مى كنيد يا نه " گفتند: " نه، بلكه او را دوست داريم ".

هر يك از ماموران، يكى از آنها را گرفت تا بكشد. " قبيصه بن ضبيعه " بدست " ابو شريف بدى " افتاد و " قبيصه " به او گفت: " بدترين افراد در بين قبيله تو و قبيله من در امان است و تو مرا مى كشى. بگذار غير تو مرا بكشد ".

" حضر مى " او را گرفت و به قتل رساند و " قضاعى " هم دوستش را كشت.

" حجر " به آنها گفت: بگذاريد من دو ركعت نماز بخوانم. سوگند به خدا، هرگز وضو نگرفته ام، مگر آنكه دو ركعت نماز خوانده ام ". گفتند بخوان.

او نماز خواند. سپس باز گشت و گفت: " بخدا كه تاكنون نمازى كوتاهتر از اين نخوانده بودم. و هرگاه نبود كه شما خيال كنيد كه بخاطر ترس از مرگ نماز را طول مى دهم، هر آينه اين دو ركعت را طول مى دادم ". سپس گفت: " خدايا مااز تو درباره امت خود يارى مى خواهيم. مردم كوفه عليه ما شهادت دادند و مردم شام هم ما را مى كشند. بخدا سوگند كه هر گاه مرا بكشيد، من اول مسلمانى خواهم بود كه در وادى شام سلوك كرده و نخستين مردى از مسلمانان خواهم بود كه سگها بر او فرياد خواهند كرد ".

" هدبه اعور " پيش آمد، در حالى كه گوشتهاى زانوانش به لرزه افتاده بودند، گفت: " هرگز گمان نداشتم كه تو از مرگ نهراسى. من ترا آزاد مى كنم تا از دوست خود تبرى كنى " گفت: " چرا از مرگ نترسم، در حالى كه قبر خود را آماده و كفن خود را گسترده مى بينم و شمشير بالاى سرم بر كشيده اند.

بخدا من هرگاه از مرگ مى ترسم، سخنى كه خدا را به خشم آورد بر زبان نمى آورم ". آنگاه گفتند گردنت را خم كن. گفت: اين خونى است كه من هرگز به ريختن آن كمك نمى كردم ". آنگاه او را جلو آوردند و گردنش را زدند و يك يك افراد را بدينسان كشتند، تا آنكه هر شش نفر كشته شدند.



/ 171