ترجمه الغدیر جلد 21
لطفا منتظر باشید ...
و چنانكه در " مستدرك " 470:3 نقل شده: اصحاب معاويه در آخرين شب زندگى اين افراد ديده بودند و از تحسين و بزرگداشت اخلاصشان نتوانسته بودند خوددارى كنند. لكن به اشاره معاويه به آنها پيشنهاد كرده بودند كه هر گاه على عليه اسلام را لعن و از او تبرى كنند در امان خواهند بود و آزاد مى گردند، و هيچيك از آنها اين پيشنهاد را نپذيرفته بودند و در راه دوستى و مهر على عليه السلام كشته شده بودند ".
و در سخنان امام سبط - " حسين بن على " سلام الله عليه - شنيده ايم كه خطاب به " معاويه " فرمود:
" آيا تو قاتل حضر مى نيستى، آن كسى كه زياد درباره او بر تو نوشت:
او بر دين على عليه السلام استوار است و گناهش جز اين نيست كه كسى را دوست مى دارد كه موالات او را خداوند در قرآن كريم با ولايت خود و ولايت رسول الله مقرون دانسته است ".
و ما نمى فهميم كه آيا در شريعت چنين چيزى هست كه خوددارى از مهر امام هدايت و دشنام بر او، موجب گرفتن امان، و الا مستوجب اعدام بايد شود، يا اينكه بر عكس، ولايت آن حضرت، فريضه ثابتى است كه هر كس بايد به اين ضرورت دين عمل كند، و در واقع ترك موالات بايد موجب كشتن شود و حال اينكه كشتن دوستان" على " عليه السلام گرامى ترين كار در نظر " معاويه " بود. و بيهوده نيست كه در روايت " ابن كثير " در تاريخش 54:8 مى خوانيم: " عبدالرحمن بن حارث به معاويه " گفت: آيا حجر بن ادبر را مى كشى؟ معاويه گفت: كشتن او در نظر من از كشتن صد هزار تن بهتر است.
آرى، ما نمى فهميم، لكن در فقه " معاويه " و در قاموس شهوات او چنين اعمالى روا است. او هر گز به نصيحت هيچ خير خواهى گوش نمى داد. و آنگاه كه " حجر " در زندان " عذرا " بود و معاويه با رايزنان خود به مشورت نشسته بود، " عبدالله بن زيد بن اسد بجلى " به وى گفت: " اى امير المومنان، تو رهبر مائى و ما رعيت تو، تو ركن مائى و ما ستون نگهدار تو، هرگاه عقاب كنى گوئيم سزاوار است و هرگاه ببخشائى گوئيم كار نيكو كردى، عفو به تقوى نزديكتر است و هر پيشوايى مسوول زير دستان خودش است ".
پس " حجر " و ياران پرهيز كارش و كسانى كه در تقوى و صلاح نظير ايشان و حاملان اسلام بودند و روى خوشى به حكومت اين خليفه و امارت اين سگان و سگ زادگان و... نشان نداده بودند و راضى نشده بودند كه كسانى مثل " زناكار ترين ثقيف، مغيره " و رها شده دامن او ر بسر بن ارطاه " و " پسر پدرش زياد " و " خليفه فرزند هند " به حكومت برسند، چه گناهى داشتند " اما " حجر " و يارانش كسانى هستند كه در پيمان خود با خدا پايدار بوده و آنچه را پيامبرش آورده، بخوبى پذيرفته بودند.
و چه درست فرموده است پيامبر صلى الله عليه و اله آنجا كه به " جابر بن عبدالله " فرمود:
" ترا به خدا مى سپارم از حكومت سفيهان ". " جابر " عرض كرد: " مراد از حكومت سفيهان چيست؟ " فرمود: " فرمانروايانى كه پس از من مى آيند و هرگز به هدايت من گردن نمى نهند و از سنت من پيروى نمى كنند. كسانى كه دورغ آنها را تصديق و بر ظلمشان ياريشان كنند، از من نيستند و من نيز از آنها بدورم و با من وارد حوض كوثر نمى شوند. اما كسانى كه دروغ آنها را نپذيرند و آنها را در ستمشان يارى نكنند، با من خواهند بود و من نيز با آنها هستم و با من وارد حوض كوثر خواهند شد ".
و نيز پيامبر خاتم صلى الله عليه و اله فرموده است: " امت من بوسيله روسا و فرمانروايان سفيه و خود باخته قريش به هلاكت و فساد كشيده مى شود ".