ترجمه الغدیر جلد 21
لطفا منتظر باشید ...
و مى گويند تو هر چه از پيغمبر مى شنوى، مى نويسى، در حاليكه پيغمبر صلى الله عليه واله بشرى است بمانند ما كه در حال خشم و رضا سخن مى گويد. من از نوشتن خود دارى كردم و اين موضوع را با رسول الله صلى الله عليه و اله در ميان گذاشتم، با انگشت به دهانش اشاره كرد و فرمود: بنويس، بخدايى كه جان من به دست او است، سوگند مى خورم كه از اين دهان جز حق بيرون نمى آيد ".
و بر اساس توصيف " امير مومنان " عليه السلام: " رسول الله صلى الله عليه و اله بخاطر دنيا هرگز خشمگين نمى شد. و آنجا كه بخاطر حق خشم مى گرفت، كسى آن را تشخيص نمى داد و بخاطر اين خشم، چيزى از او بروز نمى كرد تا آنگاه كه بر آن پيروز مى شد ".
آيا اينان بخاطر پاك ساختن دامن امثال " پسر هند "، با اين نسبتهاى دروغ، ساحت رسول الله صلى الله عليه و اله را مى خواهند آلوده كنند؟ در حالى كه او فرموده است: " هر گاه بنده اى چيزى را نفرين كند اين نفرين به آسمان ميرود و درهاى آسمان به روى آن بسته مى شود. آنگاه آن لعنت به زمين بر مى گردد،درهاى زمين هم به روى آن بسته مى شود. سپس به راست و چپ مى رود و چون جاى رفتن نمى يابد، به كسى بر مى گردد كه او را نفرين كرده و هرگاه او شايسته آن نباشد به نفرين كننده باز مى گردد ".
و آيا مى توانند با آن دروغها، قداست پيغمبر را آلوده كنند؟ پيغمبرى كه امت خود را به آداب الهى پرورش داد و اصحاب خود را از لعن هر چيزى، حتى از نفرين چهار پايان و بهايم و خروس و كبك و باد بر حذر مى داشت و مى فرمود:
" هر كس بر چيزى نفرين كند كه شايسته آن نيست، آن لعنت به خودش بر مى گردد ".
و به آن مردى كه با او حركت مى كرد و شترش را لعنت كرد، فرمود:
" اى بنده خدا با شترى كه لعنت كردى همراه ما حركت مكن " و نيز وقتى كنيزى بر شترش لعنت كرد، فرمود: " نبايد شترى كه لعنت شده با ما بيايد ".
و در حديث " معمر " آمده: " شما را بخدا آن كاروانى كه مشمول لعنت خدا است و مردم را از لعنت كردن باز مى داشت، تا آنجا كه " سلمه بن اكوع " مى گويد: " هنگامى كه مردى برادرش را لعنت مى كرد، در نظر ما درى از گناهان بزرگ مجسم مى شد ". پس ادعاهاى باطل را ترك و سخنان پريشان را رها بايد كرد و هر كه را پيغمبر لعنت كند، او بواقع ملعون است و هر كه را سب بگويد، شايسته آن. و هر كه را تازيانه بزند، از روى شرع مبين زده است. هر كه را پيغمبر صلى الله عليه و اله دعا كند، اين دعا شامل حال او مى شود. و آيا هيچ فرد آگاهى مى توان يافت كه آن پندار خوارى آور را بپذيرد و بتواند قبول كند كه رسول الله صلى الله عليه و اله كسى از نيكان امت را كه شايسته نفرين نيست نفرين كرده باشد يا بر عليه او دعا فرمايد؟ حاشا، پيغمبرى كه بر مكارم اخلاق مبعوث شده، از اين افتراى ساختگى منزه و بدور است.
هر گاه اين توهم صحت داشت، و هن و نا هماهنگى در كردار و گفتار و در قضاوت و حدود پيغمبر صلى الله عليه و اله راه مى يافت و ديگر كسى حاضر نبود كه يك راد ع و دفع كننده الهى را درك كند، و مقام معصوم پيامبر را در مبارزه با شهوت و نشاندن آتش خشم بپذيرد. و سر انجام با چنان توهمى، چگونه مى توانستند از سنت او پيروى كنند و آثار رسالتش را سر مشق قرار دهند و پيغمبر در كداميك از اين دو حالت خشم و رضا، مقتداى بشر و حجت مخلوقات و پيشواى امتها شناخته مى شد. و با آن تصور باطل بين پيغمبر و امت او كه غضب گريبانگير آنها و هوى نفس بر آنها مستولى است، چه امتيازى مى ماند؟ و هر گاه پيغمبر چنان سخنى مى فرمود، چه كسى مى توانست رسول الله صلى الله عليه و اله را اسوه خويش قرار دهد؟
و در اين صورت، با آن دعاى پيغمبر، در واقع معصيت آنها نوعى طاعت و نكوكارى و كفاره و تقرب بخدا محسوب مى شد.
گزافه گويى و لافزنى " ابن حجر " بجائى رسيده كه به ذيل حديث " مسلم " - حديثى كه هر گز با عقل و منطق و اصول مسلم دينى سازگار نيست - تمسك كند تا بدان وسيله بتواند از فرومايگى و ملعنت كسى كه رسول الله صلى الله عليه و اله او را نفرين كرده و از پيش خود رانده و هم از لعن پسرش " فرومايه، فرومايه زاده " جلوگيرى كند.