نجاست و طهارت كفّار و اهل كتاب - مجمع المسائل جلد 2

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

مجمع المسائل - جلد 2

یوسف صانعی

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید















نجاست و طهارت كفّار و اهل كتاب

س 60 ـ تفاوت «كافر ارتدادى» با «كافر اصلى» چيست؟ لطفاً براى هر كدام مصداقى
بيان فرماييد.

ج ـ كسانى كه بعد از قبول اسلام، از آن قولاً يا فعلاً برگردند، مرتد محسوب مى
شوند، و كسانى كه از اوّلْ كافر بوده اند، حكم كفر بر آنها مترتّب است. بنابراين،
اگر مسلمانى به غير اسلام برگردد و يا نعوذبالله، قرآن را دانسته و فهميده بسوزاند،
مرتد محسوب مى شود. 26/1/77

س 61 ـ در رساله فرموده ايد كه تقليد در اصول دين، جايز نيست و مسلمان بايد يقين
داشته باشد و شك داشتن در وجود آفريدگار يگانه و پيامبرى حضرت محمد (صلى الله عليه
وآله) ، موجب كافر شدن فرد مى شود. حال با توجّه به اين دو موضوع، فردى مى گويد كه
در اصول دين، شك دارم و علّت شكّ خود را هم عمل نكردن بسيارى از افراد آگاه به
مسائل دينى و حتّى مبلّغان دينى مى داند. حال خواهشمندم توضيح كامل بفرماييد كه آيا
چنين شكّى موجب كافر شدن مى شود؟ اگر چنين فردى كافر است، وظيفه ما در قبال او
چيست؟ آيا بايد رفت و آمد با چنين فردى قطع شود؟

ج ـ همين كه شهادتين را به زبان جارى مى سازد، مسلمان است و احكام اسلام بر او
مترتّب است و انتقادهاى او موجب كفر نمى شود و نبايد نسبت به انديشه ها و عقايد
مردم مسلمان كه شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند، حسّاس بود كه اسلام، دين سهولت
است، نه دين صعوبت، و دينِ تحقيق است نه دين تفتيش.
11/2/77

س 62 ـ آيا بدگويى و دشنام دادن و دروغ بستن به پيامبر عظيم الشأن اسلام، موجب
كفر و ارتداد مى شود يا خير؟ در صورت مثبت بودن، اگر چنين فرد مرتدّى توبه نكند،
كيفر و مجازات او از نظر شارع مقدّس چيست؟

ج ـ سبّ و دشنام دادن و بدگويى از پيامبر عظيم الشأن اسلام، موجب ارتداد است و
گوينده و كسى كه سب مى نمايد، محكوم به كفر و نجاست است، و اگر توبه نكند، محكوم به
احكام بقيّه مرتدهاست و داراى حكم خاصّى هم هست كه در رساله هاى عمليّه بيان شده
است. 25/5/76

س 63 ـ شخصى در حال ناراحتى و عصبانيت به خدا و پيامبر (صلى الله عليه وآله)
العياذبالله، ناسزا گفت، ولى بعداً پشيمان شد. آيا اين دشنام و ناسزا گفتن، موجب
ارتداد و نجس شدن او شده است؟

ج ـ چون با عصبانيت بوده، موجب كفر و ارتداد نمى شود.
14/7/76

س 64 ـ شكّى نيست كه پرداخت خمس و زكات، از واجبات دين مبين به شمار مى رود. بر
اين اساس، آيا امتناع از پرداخت زكات، تمرّد از احكام ضرورى دين تلقّى مى شود و
منكر ضرورى، محكوم به كفر است؟ آيا ولىّ مسلمين مى بايد با چنين فردى جهت دريافت
زكات، به قوه قهريّه متوسل شود؟ در فرض ديگر، اگر شخصى گناهش تنها استنكاف از
پرداخت زكات بوده، ولى به فرايض ديگر دينى همچون اقامه نماز پايبند است، چه طور؟ و
به عبارت ديگر، اگر اين شخص منكر خدا و رسول خدا نباشد، در اين صورت حكمش چه خواهد
بود؟ آيا اسلام چنين كسى را «نُؤْمِنُ بِبَعْض وَ نَكْفُرُ بِبَعْض» به حال خود رها
مى كند؟

ج ـ عمل ننمودن به واجبات، مانند نماز و زكات و خمس، هرچند موجب تعزير است كه آن
هم به يد حاكم است، ليكن موجب كفر و نجاست نيست. آرى، انكار ضرورى، اگر به تكذيب
نبى اكرم (صلى الله عليه وآله) و همانند آن برگردد، موجب كفر است، كما اين كه مسئله
اخذ قهرى وجوهات شرعى هم مخصوص به نظر و مصلحت انديشى حاكم است.
17/3/76

س 65 ـ چون در محلّ كار اين جانب از برادران فرقه اسماعيليه مشغول به كار هستند
و به ناچار بعضى تماس ها مثل دست دادن يا احوالپرسى و بعضى اوقات، خوردن غذا در يك
ظرف برقرار مى شود، خواهشمند است نسبت به نجس و پاكى اين فرقه، ارائه طريق فرماييد.

ج ـ پاك اند و مسلمان مى باشند و نبايد در ترتيب احكام اسلام بر آنها شك نمود و
به طور كلّى، كسانى كه شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند، چه رسد به مورد سؤال،
محكوم به همه احكام اسلام بوده و هستند.
14/4/79

س 66 ـ پيروان فرقه بهاييت چه حكمى دارند و ملاك و مناط شما در مورد حكم مورد
نظرتان چيست؟ برخى از افراد اين فرقه هستند كه شهادتين را بر زبان جارى مى كنند و
مى گويند اگر ملاك مسلمانى، گفتن شهادتين باشد، ما مسلمانيم، حكم اين قبيل افراد
چيست؟

ج ـ از جهت مسلمان نبودن با بقيّه فِرَقى كه مسلمان نيستند، تفاوتى ندارند و همه
كسانى كه توحيد و يا رسالت خاتم انبيا (صلى الله عليه وآله) را قبول ندارند و يا با
انكارِ ضرورى از ضروريات دين كه به تكذيب نبىّ مكرّم اسلام هم برگردد، مسلمان
نيستند و احكام اسلام بر آنها مترتّب نمى گردد، گرچه شهادتين را هم بر زبان جارى
بنمايند. 15/9/79

س 67 ـ كسانى از فرقه بهاييت به آيين بهاييت بى تفاوت اند و به هيچ يك از اعمال
دينى اين فرقه عمل نمى كنند، ولى مى گويند به جهت علايق خانوادگى و دلايل اجتماعى،
از اظهار مسلمانى و برگشتن از اين آيين، اِبا دارند. حكم اين قبيل افراد چيست؟

ج ـ اگر شهادتين را بر زبان جارى مى نمايند و هيچ يك از جهات ذكر شده كه در جواب
سؤال قبل كه موجب كفر است در آنها وجود ندارد; بلكه بر خلاف مبانى ضالّه و مضلّه
بهاييت و وفق عقايد اسلامى عقيده دارند و ترك عمل به احكام اسلام به دليل ترسشان
است، هر چند ترسشان بى موقع است، احكام اسلام بر آنها بار مى شود; ليكن ترتيب احكام
از طرف ديگران، منوط به احراز امور ذكر شده است; وگرنه ظاهر حالِ جزو گروه ضالّه
مضلّه بودن، حجّت شرعى بر عدم اسلام است.
15/9/79

س 68 ـ مطّلعان به فرقه بهاييت اظهار مى دارند كه به يگانگى خدا، نبوت رسول اكرم
و امامت ائمه هدى (عليهم السلام) تا امام يازدهم اعتقاد دارند، ولى قائل اند كه
امام دوازدهم، ظهور كرده است. آيا شهادت و اعتقاد آنان به اين اصول، جهت حكم بر
طهارت آنان كافى است؟

ج ـ محكوم به كفر هستند و اين گونه اطّلاعات، گرچه مطابق با واقع هم باشد ـ كه
معلوم نيست ـ به خاطر جهات عديده ديگر، عدم اسلامشان مُحرز و غير مسلمان اند.
15/9/79

س 69 ـ شخصى مسلمان و شيعه اثنى عشرى است. حدود 45 سال قبل بر اثر معاشرت با
فردى بهايى به آن مذهب ضالّه گرايش پيدا مى كند. مدّت دو سال طبق روش بهايى ها
رفتار مى كند. حتّى به ادّعاى خودش روزه ماه رمضان را نگرفته و نماز نخوانده و پس
از دو سال، از كردار زشت خودش پشيمان شده و مجدّداً شيعه اثنى عشرى شده است. پس از
شيعه شدن به زيارت خانه خدا (حجّ تمتّع) مشرّف شده و به زيارت عتبات عاليات رفته.
همچنين در كارهاى خير پيش قدم بوده و در ساختن مساجد، حسينيه و ديگر كارهاى خير،
اقدامات مؤثّرى انجام داده و فعلاً شخص مسنّى است و مقيّد به تمام دستورات الهى
است. بفرماييد آيا ايشان با اين اوصافى كه ذكر شد، مرتد شده است؟ و آيا حكم ارتداد
برايشان بار مى شود؟ و آيا توبه شخص نامبرده، مقبول درگاه خداوند مى شود؟

ج ـ توبه نامبرده قبول است و اعمال او مقبول و نسبت به نماز و روزه هاى قضا شده،
قضا و كفّاره دارد، ليكن نسبت به همسرش بايد عقد مجدّد بخواند تا همسرش بر او حلال
شود و نسبت به اموال موجود در زمان ارتداد، بايد از ورثه خود، اجازه تصرّف يا رضايت
بگيرد، و اگر اجازه ندهند، اموال آن موقع بين آنها تقسيم مى شود و به هر حال، توبه
او قبول و مسلمانى اش مانند بقيّه مسلمانان است. توضيحاً اگر تا به حال عقد مجدّد
نخوانده اند، از الآن بخوانند كفايت مى كند و نسبت به گذشته هم محذورى ندارد.
21/12/76

س 70 ـ آيا اصل ولايت فقيه از ضروريات دين است؟ در صورت مثبت بودن آيا منكرش
مرتد مى شود يا نه؟

ج ـ جزء ضروريات دين نيست و چگونه جزو ضروريات باشد، حال آن كه از نظر فقهى
اختلاف نظر در آن و اختياراتش بين فقهاى گذشته، بلكه فعلى هم وجود دارد. بنابراين،
منكرش، اگر منكر ضرورى را هم فى حدّ نفسه مرتد بدانيم، مرتد نيست، چون ضرورى نبوده.
به علاوه كه انكار ضرورت بايد به انكار نبوّت و تكذيب پيامبر (صلى الله عليه وآله)
برگردد تا موجب كفر شود.
26/11/78

س 71 ـ آيا به كسى كه به ولايت فقيه اعتقاد ندارد، حقيقتاً مسلمان گفته مى شود؟

ج ـ چنين سؤال هايى جاى تعجّب دارد. چگونه اعتقاد نداشتن به چنين امور قانونى
سبب عدم اسلام گردد با اين كه عدم اعتقاد به ولايت و خلافت بلافصل مولى الموحدين
على بن ابيطالب (عليه السلام) ، سبب عدم اسلام نشده و برادران سنّى، مثل برادران
شيعى، محكوم به اسلام اند و مسئله مورد سؤال، گرچه به نظر امام ـ سلام الله عليه ـ
و برخى از فقها تمام است، اما فقهايى همانند شيخ اعظم (قدس سره) (انصارى) آن را
قبول نداشته اند.
15/9/79

س 72 ـ آيا طفل ناشى از زنا كه والدين طبيعى وى مسلمان هستند، به تبعيت از پدر
يا مادر تكوينى، حكم مسلمان را دارد؟

ج ـ بسيارى از احكام مسلمانان، مانند حكم به طهارت و قصاص و قتل و حليّت ذبيحه
با گفتن «بسم الله» و امثال آن كه مترتّب بر اثبات كفر است، بر آنها جارى است، چون
گرچه حكم به اسلام آن طفل از راه تبعيت ابوين نشود، ولى قطعاً حكم به كفر هم نمى
شود.
14/7/78




/ 110