مسلمانها، سرانجام مسلمانان استقامت خود را در راه حفظ شعاير ملى و دينى از دست ميدهند.
آزادى تعليمات نكته مهمترى داشت؛ زيرا وقتى فرزندان مسلمانان زير دست آموزگاران مسيحى تربيت يافتند قطعا حسّ خضوع در شاگرد سبب ميگردد كه تمام سخنان او را دربست بپذيرد، هر چند با اصول اسلام سازگار نباشد.
مسيحيان، براثر آميزش با مسلمانان اندلسى، توانستند مسكرات را ميانشان رواج داده و آنان را به ميخوارگى و ميگسارى عادت دهند و كمكم براثر هوسرانى و آلوده شدن به گناهان، عزّت نفس و غرور ملّى را از دست دادند.
يكى از اقدامات مسيحيان در اندلس اين بود كه در كنار رودخانه قرطبه، باغى در ميان مزارع ترتيب دادند و عمارت زيبايى در آنجا برپا كردند كه گردشگاه جوانان باشد تا علاوه بر گردش، از ديدن دختران مسيحى نيز بهرهمند گردند.
بدين ترتيب نيروى ايمان و غرور ملّى مسلمانان اين كشور كه تا آن زمان همه جا موجب و مايه پيشرفت و پيروزى آنان در جنگ با مسيحيان بود، تدريجا براثر ميگسارى و تسلّط آموزگاران، به خضوع و فروتنى در برابر دشمن مبدّل گرديد. پايتخت اندلس و ساير شهرستانها جولانگاه بيگانگان شد. خلط و آميزش و آزادى تجارت، نفوذ اقتصادى آنها را مسلّم كرد و مقدمات نفوذ سياسى پيريزى شد و سرانجام اين كشور پهناور اسلامى براثر همين ارتباطها و آميزشها، در اواخر قرن نهم اسلامى بهكلّى سقوط كرد.
بيجهت نيست كه بنيانگذار اسلام ميان مسلمانان و كافران حصارى كشيده و آنان را از اختلاطهاى فوقالعاده باز داشته است، تا آنجا كه آنان را روى سياست اسلامى «نجس» و لازم الاجتناب خواندهاست.
از اين بيان روشن ميگردد كه كافر بهسان الكل، نجس است؛ منتها نجاست كافر، سياسى است تا به جهت نجاست، ارتباط مسلمانان با اين دو موجود پليد، قطع گردد و ايمان و پاكى آنان براثر عدم آميزش، دست نخورده بماند؛ به عبارت ديگر هدف از