رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

او گذشته بود. هنوز در ساختمان قديمى وزارت آموزش و پرورش، در خيابان اكباتان مستقر بود و امور كشور را از همان‏جا رتق و فتق مىكرد. او ترجيح مىداد به ساختمان نخست وزيرى ـ در خيابان پاستور ـ نقل مكان نكند، چون آن جا را زيبنده نخست وزيرى جمهورى اسلامى نمىديد. هرگاه در اين مورد با او سخنى به ميان مىآمد، مىگفت: آن ساختمان با شرايطى كه دارد، ارتباط من و مردم را قطع مىكند! اتاق جمع و جور او در همين ساختمان قديمى موجب مىشد تا تمامى حركات و سكنات آن بزرگوار در جمع دوستان مورد ملاحظه قرار گيرد.

ساعت برگزارى نماز جمعه نزديك مىشد. ما، در يكى از اتاق‏هاى مجاور به كارهاى مرتبط مشغول بوديم. هر چند در شرايط آن روز، كار در روز جمعه هم ارزنده بود، امّا غفلت از نماز جمعه را نمىشد به هيچ بهانه‏اى توجيه كرد. اندكى به ظهر مانده بود. كه از اتاقش خارج شد و با لحنى همراه با ملاطفت، پرسيد: به نماز جمعه نمىآييد؟

در آن حال و هواى روحانى، چه كسى را ياراى پاسخ «نه» گفتن با او بود؟! همراهش سوار يك اتومبيل قديمى شديم. راننده به انتهاى خيابان اكباتان كه رسيد، در ميدان بهارستان خواست از مسير خيابان جمهورى اسلامى به دانشگاه ـ محلّ نماز جمعه ـ برود.

با آهنگ محبّت‏آميزى گفت: لطفاً از طرف سرچشمه برويد. فكر كردم كار خاصّى در آن محل دارد. حدسم درست بود. پس از آن‏كه نزديك كوچه ذغالىها رسيديم، تذكر داد اتومبيل را كمى آهسته براند. او با كنجكاوى ويژه به اطراف توجّه داشت.

صاحبان چرخ دستىها مشغول فروش ميوه‏هاى فصل بودند. بعضى مغازه‏ها نيز باز بودند. پس از گذشتن از سرچشمه، پرسشى در ذهنم شكل گرفت. راستى! او دنبال چه بود؟ تا خود سخن آغاز كرد و گفت:

/ 151