رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

پرورش، اين چهره مصمّم را در جلسات وزارتى مىديدم. امضاى او در پاى برگه سفيدى كه به دستم دادند، تا به استخدام رسمى آموزش و پرورش در آيم، توفيقى براى همكارى نزديك‏تر با او بود.

ابتداى پرداختن او به مسائل آموزش و پرورش با داعيه كارآمد كردن آموزش‏هاى متوسّطه و توسعه آموزش‏هاى فنّى و حرفه‏اى همراه بود. او به جوان گرايى اعتقادى وافر داشت. از جسارت جوانان براى كار و تحوّل استقبال مىكرد.

در يكى از روزهاى اواخر بهمن سال 59 مثل روال گذشته، بعد از ظهر پس از پايان كار در وزارت مسكن و شهرسازى، به نخست وزيرى رفتم و تا پاسى از شب با اطرافيان آن بزرگوار، هر كارى را كه واگذار شد، با عشق و ارادت خاصّى انجام دادم.

گاهى كه براى ديدار با آن بزرگوار فرصتى به دست مىآمد، استفاده مىكردم تا جان تشنه را از زيبايىهاى رفتار و كلام آن اسوه انقلاب سيراب كنم. آن شب هم، به وسيله يكى از ياران نزديك، اجازه گرفتم تا لحظه‏اى او را ببينم. به آرامى، درِ اتاق را گشودم، با گرمى مرا پذيرفت. مثل هميشه ميز او مرتّب بود. مرا دعوت به نشستن كرد. از اوضاع جارى پرسيد. بحث‏هاى پراكنده‏اى درباره تأمين مسكن محرومان مطرح شد. با صداى زنگ تلفن، گفت وگوى ما ناقص ماند. گوشى تلفن را برداشت و صحبت كرد. او با كنجكاوى و دقّت خاص حرف مىزد. چند دقيقه اين وضع ادامه يافت، تا اين كه برق نگرانى در چشمانش موج زد، امّا با آرامش هميشگى كه ناشى از توكّل بر خدا بود، نگرانى موقّتى خود را تحت الشعاع قرار داد و فضاى دفتر كارش جريان عادى يافت. از ايشان پرسيدم:

گويا خبر نگران‏كننده‏اى بود؟ گفت: آرى، در جبهه‏هاى جنگ عزيزان ما نيازمند مهمّات ابتدايى هستند. درخواست كمك دارند. چه مىتوانيم بكنيم؟!

/ 151