رمز جاودانگی نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

رمز جاودانگی - نسخه متنی

حسن عسکری راد

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

فاميل ما را با يك وضع آبرومندانه‏اى اداره مىكرد و براى اداره زندگىمان به كارهاى خانگى كه آن موقع معمول بود، مثل شكستن بادام و گردو و فندق و از اين قبيل كارها مىپرداخت. تنها دارايى قابل ملاحظه ما يك منزل كوچك بود كه آن هم از دوران حيات پدرم براىمان باقى مانده بود و اين منزل زيرزمينى داشت كه مادرم با تلاشى پىگير در آن زيرزمين اقدام به پاك كردن پنبه و... زندگىمان را به طرز آبرومندى اداره مىكرد. اغلب اوقات سر انگشتانش ترك داشت... و من طبق معمول به دبستان مىرفتم... بعد از گرفتن ششم ابتدايى به كار بازار پرداختم و شاگردى را از مغازه دايى ـ كه ايشان هم كارش خرّازى بود ـ شروع كردم... حدود چهارده سال داشتم كه قزوين را به قصد تهران ترك گفتم. قبل از اين كه من به تهران بيايم، برادرم بر اثر فشار اقتصادى قزوين را ترك گفته بود.

نگاهى گذرا به رخدادهاى سال‏هاى بعد از شهريور 1320 ـ كه اوج هجوم سياسى بيگانگان به ايران بود و شيرازه مملكت از هم گسيخته بود ـ اين پرسش را در ذهن به وجود مىآورد كه رجائى بىپناه چگونه توانست در حاشيه شهر پر هرج و مرج و ناامن تهران، با كم‏ترين در آمد از فروشندگى و دوره گردى، به حياتش ادامه دهد و تحصيلاتش را شبانه پى گيرد و از همه مهم‏تر، از آلودگىهاى فكرى اجتماعى آن دوران در امان بماند.

رجائى از آن دوره سخت چنين ياد مىكند:

در تهران با فقر اقتصادى شديد روبه‏رو بودم... با دوست ديگرى كه هم اكنون پزشك است، چند وقتى را هم به دست فروشى گذراندم... و به تناسب درآمدى كه داشتيم خرج مىكرديم، ولى گاهى هم مىشد كه هيچ درآمدى نداشتيم. به خاطر همين هم در خيابان شهباز سابق پاركى بود كه هنوز آسفالت نشده بود، آن‏جا باهم با خريد چند خيار سبز ناهارمان را ـ با نان و پنير ـ صرف مىكرديم.

/ 151