ترجمه نهج البلاغه (ذبيح الله منصوري) - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

ترجمه نهج البلاغه (ذبيح الله منصوري)

خطبه ها

خطبه 001-آغاز آفرينش آسمان و...

در اين خطبه، حضرت مولاى متقيان على بن ابوطالب (ع) حمد و سپاس خداوند متعال را به جا مى آورد و از خلقت جهان و فرشتگان و گزينش پيغمبران و مبعوث شدن پيغمبر اسلام، و موضوعهاى ديگر سخن مى راند ولى آنطور كه بر زبان هيچ آفريده اى يك چنين حمد و سپاس جارى نشده است و بعد از اين هم جارى نخواهد شد.

سپاس نامحدود خداوندى را سزاست كه زبان آوران از مدح او باز مى مانند و آمارگران توانائى ندارند كه نعمتهاى او را به شمارش درآورند و آنهائى كه پايمردى دارند نمى توانند كه حق او را بجا بياورند و هر قدر همتهاى بزرگ داشته باشند نمى توانند او را ادراك نمايند و آنهائى كه غواص بحر تيزبينى هستند و در ژرفاى انديشه فرو مى روند نمى توانند به او برسند.

او كردگارى است كه صفات او را حدى وجود ندارد و نعتى نيست تا بتوان او را وصف كرد و نه اوقاتى براى صفات او وجود دارد كه بتوان در آنها گنجانيد و زمان او نامحدود است و هرگز زمانى نبوده كه وى هست شده باشد و زمانى نخواهد بود كه نيست شود.

آفريدگارى كه آفريدگان را با توانائى خود ايجاد كرد و بادها را از راه مرحمت به وزش درآورد و با صخره ها (كوهها) تكان زمين را بازداشت.

اولين سنگ بناى دين شناسائى خداوند است و شناسائى او به مرحله كمال نمى رسد مگر اينكه وجود او را به راستى دريابند و كمال دريافتن او به راستى اين است كه او را واحد بدانند و كمال واحد دانستن او اين است كه از ته قلب او را باور كنند و كمال باور كردن او از ته قلب اين است كه صفا را در خود او ندانند و هر گونه صفت را از او نفى كنند، چون در نظر گرفتن هر صفت براى خداوند اين را مى رساند كه غير از موصوف است و اگر خداوند را موصوف بدانند گفته اند كه او غير از صفت است.

بنابراين هر كس كه خداوند را وصف كند، براى او قرين بوجود آورده است و هر كس كه براى خداوند قرين بوجود بياورد او را دو دانسته است و هر كه خداوند را دو بداند، او را به اجزاء تقسيم كرده است و هر كه خداوند را به اجزاء تقسيم كند از لحاظ شناساى او دچار جهل مى شود و هر كه از لحاظ شناختن او دچار جهل شود به سوى خداوند اشاره مى كند و آنكه به سوى او اشاره كند وى را محدود مى نمايد و هر كه او را محدود بكند، خداوند را به شماره در مى آورد و آن كه بگويد خداوند در چه قرار گرفته او را جزو آن كرده است.

اگر بگويند كه خداوند روى چه قرار گرفته لازمه اش اين است كه مكانى را
از او خالى بدانند،
او موجود است بدون اين كه موجوديت او مبدا داشته باشد و بوجود بيايد.

او موجود است بدون اين كه موجوديت او از نيستى بوجود آمده باشد.

او با همه چيز هست ولى نه به صورت رابطه جسمى و مادى و او از همه چيز دور است ولى نه به آن صورت كه بين او و چيزهاى ديگر فاصله جسمى و فيزيكى وجود داشته و نسبت به آنها بدون اعتنا باشد.

او فاعل است و كار را به انجام مى رساند ولى نه با كمك حركات قسمتهايى از بدن يا با كمك وسايل و آلات.

و خداوند حتى قبل از اينكه چيزى براى ديدن آفريده شده باشد، بينا است.

او يگانه است و نيازى به مونس ندارد تا اين كه با او انس بگيرد و در صورتى كه وى را از دست بدهد دچار بيم گردد.

خلق كردن جهان براى او بوجود آمدن جهان يك عمل آنى بوده است.

او جهان و آنچه را كه در جهان بود با كمال بدون نقص بوجود آورده بدون اينكه از رهگذر تشويش بگذرد و بدون اين كه اول بيازمايد و پس از اينكه از مرحله آزمايش گذشت و تجربه بدست آورد بيافريند و بدون اين كه براى آفرينش آنها حركتى در او بوجود آمده باشد و بدون اين كه اين احساس در او بوجود بيايد كه براى آفرينش اجبار دارد و همه چيز را در زمانى كه بايستى بوجود بيايد ايجاد كرد و آنها را درهم حل نمود و طبايع مخصوص در آنها بوجود آورد تا اين كه مختصات متضاد تخفيف پيدا كند و بر اثر آن تخفيف طبايع، سبب آفرينش بر حسب اطلاق گرديد و خداوند قبل از آغاز بوجود آمدن هستى از آن علم و اطلاع داشت و آن اطلاع طورى بود كه هر چه را كه نزديك بود مى دانست همانگونه كه هر چه را كه در فواصل دور وجود داشت مى شناخت.

آنگاه خداوند بزرگ مكان هر نوع اشياء را تعيين كرد (در فضا) (و چون گاز اوليه با يلم شروع به حركت و تداوم كرده بود) خداوند دستور داد كه شكافته شود (فضا شكافته شود) تا اين كه براى كهكشانها كه بوجود مى آيند، جا باز شود.

سپس خداوند توده عظيم مايع (يلم) را در آن به جريان و تلاطم درآورد و آن توده پر التهاب داراى فشار زياد براى ايجاد تراكم بود و امواجى عظيم از آن بر مى خاست و فشار بادهاى فوق العاده شديد (فشار گاز اوليه يلم) كه تلاطم داشت و ضربت مى زد و مى راند سبب مى شد كه اين توده مايع به سوى قسمتهاى ديگر از فضا برود و هنگامى كه تلاطم و فشار به حد اعلى رسيد، خداوند امر كرد كه نيروى عظيم فشار، معكوس شود و نيروى برگرداننده به صورت بادى بسيار شديد به كار افتاد و از پيشرفت بيشتر مايع ممانعت كرد و آن را برگردانيد (به سوى مركز نيروى جاذبه برگردانيد) و سپس نيروى باد در آن تلاطمهاى بزرگ بوجود آورد و مانند يك مشك پر از ماست كه آن را براى بدست آوردن كره به تكان درآورند، به شدت آن را تكان داد.

باد با نيروى زياد از هر طرف بر آن فشار آورد و آنرا جا به جا كرد به طورى كه هر قسمت از آن به طور متساوى و متحدالشكل تحت تاث
ير باد قرار گرفت تا اين كه مايع (يلم) به شكل كف رقيق و كف غليظ در آمد و آنگاه مايعات غليظ تر (درياها) را به وجود آوردند و بعد اجرام متكاشف تر (خورشيدها) به وجود آمدند.

خداوند آنگاه هفت آسمان را بوجود آورد يكى بالاى ديگرى و آسمانى كه از همه پائين تر است پايه و مرگز گرديد و آسمانها طورى يكى بالاى ديگرى قرار گرفت كه هر يك براى ديگرى سقف شد.

آسمانها بدون هيچ محل اتكاء در فضا به تموج در آمدند و جاى خود را اشغال كردند بدون اين كه گاه (پايه) داشته باشند.

خداوند بعد مقرر كرد كه از درخشندگى برخوردار شويد (هر كهكشان از درخشندگى برخوردار شود) و در سقف دائمى به گردش درآيند.

در مورد فرشتگان آنگاه خداوند آسمانهاى مرتفع (فضا) را بگشود و آنها را پر از فرشتگان كرد.

دسته اى از آن فرشتگان از زمانى كه بوجود آمده اند سر بر زمين دارند (در حال سجود هستند) و هرگز در حال ركوع در نمى آيند و گروهى از آنها در حال ركوع مى باشند و هرگز قامت راست نمى كنند.

دسته اى از فرشتگان در صف قرار گرفته اند و به حمد مشغول هستند و از جاى خود به جاى ديگر نمى روند و گروهى از فرشتگان نام خداوند را تكرار مى كنند و تا پايان موجوديت خود آن نام را تكرار مى نمايند بدون اين كه خسته شوند يا دچار ملالت گردند.

تمام فرشتگان اين طور آفريده شده اند كه خستگى بر آنها چيره نمى شود تا اين كه خواب بر آنها غلبه نمايد و هرگز دچار غفلت و فراموشى نمى گردند.

بعضى از فرشتگان، امين وحى او هستند و وحى او را براى پيغمبران و رسولانش به پيام مى برند و برخى از فرشتگان، پاسدار مخلوقات خداوند مى باشند و آنها را از گزند حفظ مى نمايند و دسته اى از آنها دربان بهشت هستند، بعضى از فرشتگان طورى خلق شده اند كه از يك سوى فضا به سوى ديگر امتداد پيدا مى كنند و حتى ممكن است كه از فضا تجاوز نمايند.

انديشه عظمت و قدرت خداوند آنها را مسخر كرد
ه و انديشه خضوع خودشان آنها را در برگرفته و عظمت خداوند و خضوع و خشوع خودشان بين آنها و موجودات ديگر، حجابى بوجود آورده به طورى كه موجودات ديگر آنها را نمى بينند و چون به عظمت خداوند پى برده اند خداوند را در قالب جسم و شكل و حجم و ظاهر نمى شناسند و هيچ يك از صفات مخلوقات را از خداوند نمى دانند و او را در مكانى محدود نمى كنند و او را به هيچ چيز متشابه نمى نمايند.

خلقت انسان از سخت و نرم و از خاك شور و شيرين برگرفت و با آب مخلوط كرد تا اين كه خالص و رفته گردد تا اينكه كالبدى از آن بوجود بيايد و آن كالبد نوعى داشته باشد.

آن كه بوجود آمد هنوز شكل نداشت و خداوند مقرر داشت كه داراى شكل شود با اعضا و پيوندها (اتصالها و انفصالها).

سپس خداوند براى مدتى كه فقط خود او مى دانست مقرر كرد كه آنچه بوجود آمده بود بماند تا اين كه خشك شود و سخت گردد تا بتواند خود را تحمل نمايد (وزن خود را به وسيله استخوانها تحمل كند.

) بعد از آن خداوند از روح خود در آن دميد، و آن به صورت انسان برخاست.

اين مخلوق يك موجود هوشمند بود و به جاى غريزه از عقل پيروى مى كرد و قدرت فكرى كامل را داشت و مى توانست با قدرت انديشه و عقل، بين حق و باطل را تميز بدهد.

او نيز مى توانست بين طعمها (در ذائقه) و بوها و رنگها و انواع گياهان و جانوران را (كه در پيرامون او بودند) تميز بدهد.

اين موجود (انسان) كالبدى داشت متشكل و مركب از موادى كه ماهيت آنها با يكديگر متخالف و متفاوت و متضاد و در عين حال متقارب و معاضد بود از جمله اخلاط گرم و سرد و مرطوب و خشك.

بعد از اين كه آدم به وجود آمد خداوند به فرشتگان دستور داد تا امانتى را كه دارند به جايش بگذارند و وعده اى را كه داده اند ايفا كنند و آن وعده اين بود كه رجحان آدم را بپذيرند و بزرگى اش را تصديق نمايند.

خداوند به فرشتگان دستور داد نسبت به آدم، احترام كنند و مقابلش سجده نمايند و تمام فرشتگان دستور خداوند را به موقع اجرا گذاشتند غير از شيطان كه از آدم نفرت داشت و خودبينى او سبب گرديد كه دستور خداوند را به موقع اجرا نگذارد و كبر و خودپسندى بر او غلبه كند و آنچه آن كبر را در او بوجود آورد اين پندار ناروا بود كه او خلقت خود را از آتش مى دانست و خلقت آدم را از خاك و خداوند به شيطان مهلت داد تا اين كه مستوجب غضب گرديد و به او گفت انك من المنظرين الى يوم الوقت المعلوم (تو از كسانى هستى كه تا روز معلوم (روز كيفر) به آنها مهلت داده ايم)
خداوند اجازه داد كه آدم در مكانى زندگى كند كه در آنجا از هر گونه اندوه و ناملايم بركنار باشد و آدم را به خوبى از خصومت شيطان نسبت به او مطلع نمود و آدم مى دانست كه شيطان با وى دشمنى دارد.

وقتى شيطان ديد كه آدم در آن مقام به خوبى زندگى مى كند و از همنشينى مصاحبان خوب برخوردار است باز به حسد درآمد و كوشيد تا آدم را از مكان و وضع و راحتى او بر كنار نمايد.

آدم، يقين را (كه كلام خدا بود) مبدل به شك كرد (دچار تاثير كلام شيطان شد) و به جاى اين كه با پايدارى از گفتار خداوند پيروى نمايد در دام شيطان افتاد و در نتيجه وضع سعادتمند او مبدل به ناراحتى و ترس و بلاتكليفى و شرم شد.

آدم شرمگين گرديد و پشيمان شد و خداوند كه آدم را اندوهگين و پشيمان و توبه كار ديد، توبه اش را پذيرفت و او مورد رحمت خداوند قرار گرفت و خداوند به او وعده داد كه به جنتى كه در آنجا بود، رجعت داده خواهد شد ليكن تا زمانى كه به آن جنت برگردانيده شود به جائى فرستاده مى شود كه در آنجا كار كند و وسايل زندگى خود را فراهم نمايد و در آنجا، تبار او متعدد شوند و رو به افزايش بروند.

/ 107