نامه 011-به گروهى از سپاهيان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 011-به گروهى از سپاهيان

نامه اى خطاب به دو افسر بلندپايه سپاه اميرالمومنين (ع) سپاهى را به فرماندهى (شريح بن هانى) و (زياد بن نصر) براى جنگ به شام فرستاد و آن دو، در راه از لحاظ اداره امور سپاه (يا روش جنگ) با هم اختلاف پيدا كردند و هر يك نامه اى به اميرالمومنين (ع) نوشتند و مولاى متقيان (ع) به آنها پاسخ داد كه بدون ترديد آن نامه داراى مطالب مربوط به رفع اختلاف دو سردار جنگى بوده ولى از آن نامه كه براى هر دو نوشته شد، اين قسمت باقى مانده است.

اگر به سپاه دشمن برخورديد يا سپاه خصم به شما برخورد، معسكر (اردوگاه) خود را در دامن تپه ها يا كوه يا كنار رودخانه مستقر نماييد تا اين كه از دشمن ناراحت نشويد و در موقع نبرد، از دو طرف پيكار كنيد و در بالاى تپه ها و كوهها ديده بان بگماريد تا اين كه شما را از نزديك شدن سپاه خصم آگاه كند و در موقع حركت سپاه و راهپيمايى، همواره، داراى طلايه (جلوداران سپاه) باشيد و بدانيد كه طلايه سپاه چون چشمهاى قشون مى باشد.

از پراكنده شدن صفوف سپاه اجتناب نماييد و همه در يك جا فرود بيايد و در موقع حمله ، با هم مبادرت به تعرض كنيد و در شب نيزه ها را اطراف معسكر قرار بدهيد تا اين كه دشمن نتواند به
سهولت شما را مورد حمله قرار دهد و خود را به دست خواب عميق نسپاريد و در شب، همانطور كه آب را در دهان مى ريزيد و مضمضه مى كنيد و از دهان خارج مى نماييد خواب را هم در ارودگاه مضمضه كنيد.

نامه 012-به معقل بن قيس الرياحى

نامه اى خطاب به فرمانده قسمت جلودار ارتش اين نامه از طرف مولاى متقيان (ع) به (معقل بن قيس رياحى) نوشته شد كه به فرماندهى سه هزار سرباز به عنوان مقدمه الجيش يعنى پيشاهنگ ارتش به دستور اميرالمومنين (ع) به سوى شام عزيمت كرد.

از خدايى كه غير از ديدار او و قبول پاداش يا كيفرش چاره اى نداريم بيم داشته باش.

با كسى كه قصد جنگ با تو را ندارد و نمى خواهد پيكار كند وارد نبرد مشو.

سپاه خود را در بامداد و عصر، كه هوا خنك است حركت بده و در وسط روز، دستور بده كه همه استراحت كنند و در آغاز شب سپاه را به حركت وا ندار كه خداوند شب را براى استراحت بندگان خود قرار داده و بگذار كه هنگام شب، مردان سپاه و دواب استراحت كنند و در طليعه صبح با توكل به خداوند متعال سپاه را به حركت درآور.

اگر با دشمن مواجه شدى در قلب سپاه جا بگير و خيلى به دشمن نزديك نشو و آن قدر از دشمن فاصله نگير كه فكر كند كه تو قصد گريختن دارى و آن وضع را حفظ كن تا دستور جديد من به تو برسد و تا زمانى كه با دشمن اتمام حجت نكرده و او را دعوت به تسليم ننموده اى (اگر وى امتناع بكند) كينه اش را به دل نگير چون سبب مى شود كه تحريك به جنگ بشوى.

نامه 013-به دو نفر از اميران لشگر

براى اطاعت از مالك اشتر اين حكمى است كه از طرف اميرالمومنين (ع) خطاب به دو تن از افسران ارشد سپاه يكى (شريح بن هانى) و ديگرى (زياد بن نصر) نوشته شده و در آن، به آن دو نفر دستور داد كه از مالك اشتر اطاعت نمايند.

من مالك بن حارث اشتر را به سمت فرمانده شما و هر كس كه تحت فرماندهى شما مى باشد انتخاب كرده ام و فرمان او را اجرا كنيد و وى را مانند سپر و جوشن خود بدانيد و مالك مردى است كه هرگز بيم در دلش راه نيافته و سردارى است لايق و در آنجا كه بايد با رعايت احتياط عجله كند، دچار سستى و تاخير كار نمى شود و در آنجا كه احتياط و تامل و شكيبايى ضرورت دارد، مبادرت به عجله و بى صبرى نمى نمايد.

نامه 014-به سپاهيانش

براى رعايت اصول انسانى از طرف سربازان سپاه قبل از جنگ با قشون شام اين دستور كه به اصطلاح امروز حكم عمومى قشون بود از طرف اميرالمومنين (ع) خطاب به سربازان صادر شد و ملاحظه كنيد كه مولاى متقيان (ع) با چه جوانمردى و ترحم به سربازان خود دستور داد كه در مورد دشمن، رسوم انسانيت را رعايت نمايند.

شما مقدم بر جنگ نشويد و قبل از اينكه دشمن پيكار را شروع كند مبادرت به حمله ننماييد زيرا شكر خدا را كه حجت شما ثابت است و مقدم نشدن شما بر جنگ دليلى ديگر مى باشد بر اعتقاد شما به خدا و اگر خداوند مقدر نمود كه دشمن فرار نمايد فراريان را به قتل نرسانيد و آنهايى كه از پا در مى آيند مورد اصابت تيغ قرار ندهيد و دشمن مجروح را به هلاكت نرسانيد و دقت كنيد كه زنها از شما آزار نبينند و آنها را بر سر خشم نياوريد ولو به شما و بزرگانتان سخنان درشت و ناسزا بگويند براى اينكه زنها موجوداتى ضعيف هستند و از لحاظ عقل نيرومند نمى باشند و حتى در دوره جاهليت كه زنها بت پرست بودند در جنگها، مردان از طرف پيغمبر دستور مى گرفتند كه زنها را نيازارند تا چه رسد به امروز كه زنها دعوى مسلمانى مى كنند و اگر در دوره جاهليت مردى يك زن را با سن
گ يا چوب مى زد نه فقط خود وى بلكه فرزندانش مورد سرزنش قرار مى گرفتند.

نامه 015-راز و نياز با خدا

گريختن در جنگ اگر حيله جنگى باشد ناگوار نيست قسمت اول اين نامه، حمد خداوند متعال است كه اميرالمومنين (ع) قبل از يكى از جنگها به جا آورده و قسمت ديگر نامه، توصيه به سربازان است كه اگر در جنگ بنا بر مصلحت پيكار، عقب نشينى كردند از آن نهراسند و بدانند كه يك عقب نشينى كه بعد از آن حمله شروع شود گوارا مى باشد.

خدايا، قلوب بندگان فقط به تو نزديك است و سرهاى آنان فقط به سوى تو بلند مى باشد و چشمهاى بندگانت فقط به سوى تو باز است و هر بنده كه قدم بر مى دارد در راه تو گام نهد.

خدايا، بدنها (بر اثر آلام و جنگها) نحيف گشته و دشمنيها كه پنهان بود (بعد از رحلت رسول الله (ص)) آشكار شده و سينه ها از فرط كينه چون ديگ جوشان به التهاب درآمده است .

خدايا چون پيغمبرمان در بين ما نيست از فزونى دشمنان و تفرقه افكارمان نزد تو شكايت مى كنيم و از تو مسئلت نماييم كه بين ما و دشمنان به حق قضاوت نمايى و تو بهترين فاتحين هستى.

نامه 016-به يارانش وقت جنگ

وقتى در پى يك گريختن، مراجعت به سوى جنگ و بعد از يك عقب نشينى تعرض، و حمله به دشمن باشد نبايد براى شما نامطلوب جلوه كند.

بكوشيد و با ضربات شمشير، حق را مستقر نماييد و دشمن را مورد ضربت نيزه قرار بدهيد ، به طورى كه نيزه در جاى حساس دشمن فرود بيايد و شمشير را بدون اينكه سستى در وجود شما راه يابد به حركت درآوريد.

نگذاريد كه بانگ و همهمه از دهان شما خارج شود و فريادها را در سينه ضبط نماييد چون به اين ترتيب روحيه شما قوى مى شود و بيم در شما به وجود نمى آيد.

به خدايى كه بذر را درون خاك شكافت و آدمى را به وجود آورد سوگند كه دشمنان اسلام، از وحشت، رو به اسلام آوردند و دين خدا را از ترس پذيرفتند ولى كفر، درون آنها پنهان بود تا روزى كه توانستند طرفدارانى پيدا كنند و در آن روز دشمنى و طغيان خود را عليه اسلام آشكار كردند.

نامه 017-در پاسخ نامه معاويه

پاسخ اميرالمومنين (ع) به معاويه ابن ابى الحديد شارح معروف نهج البلاغه كه در سال 655 هجرى قمرى در بغداد زندگى را بدرود گفت و شرح نهج البلاغه او در بيست جلد نوشته شده مى گويد كه معاويه وقتى شكست خوردن خود را در جنگ صفين پيش بينى كرد (عبدالله بن عقبه) را خواست كه نامه اى به خط او براى اميرالمومنين (ع) بنويسد و مولاى متقيان (ع) را از ادامه جنگ منصرف نمايد.

متن نامه معاويه به دست نيامده اما ابن ابى الحديد مضمون نامه وى را اينطور ذكر كرده كه در نامه اش گفت (ما اگر پيش بينى كرديم كه اين جنگ چه بدبختيها به وجود مى آورد وارد كارزار نمى شديم و اينك كه مى بينيم كه مردان عرب از هر دو طرف، به هلاكت مى رسند و هر دو از ادامه جنگ پشيمان هستيم توانيم دست از جنگ برداريم و من و تو كه هر دو از فرزندان عبد مناف هستيم چرا به روى هم شمشير بكشيم و اگر تو مرا به حكومت شام منصوب نمايى، از اين به بعد فرمانبردار تو خواهم بود و اين جنگ هم خاتمه خواهد يافت).

ابن ابى الحديد كه مى دانيم از دانشمندان اسلامى قرن هفتم هجرى بود كه با نوشتن نامه بيست جلدى شرح نهج البلاغه يكصد هزار دينار زر از ابن علقمى وزير خليفه عباسى صله گرفت (د
ر صورتى كه شرح نهج البلاغه را براى دريافت پاداش مادى ننوشته بود و انتظار دريافت صله را نداشت) مى گويد اميرالمومنين (ع) بعد از دريافت نامه معاويه تعجب كرد و گفت از مردى چون او بعيد است كه خود به فكر نوشتن اين نامه افتاده باشد (و در واقع عمروعاص از روى حيله او را وادار به نوشتن نامه كرد) و آنگاه در جوابش نوشت كه نامه تو واصل شد و نوشته بودى كه اگر من و تو مى دانستيم اين جنگ داراى چه بدبختيها است مبادرت به پيكار نمى كرديم، ولى بدان كه جنگ من با تو هنوز به نهايت نرسيده و بايستى به انتها برسد و آگاه باش كه من اگر در راه خدا و نبرد با دشمنان بارى تعالى هفتاد بار كشته و سپس زنده شوم باز به جنگ ادامه خواهم داد.

اين قسمت از پاسخ اميرالمومنين (ع) در متن نامه نيست ولى در شرح ابن ابى الحديد وجود دارد و متن نامه اى كه مولاى متقيان در پاسخ معاويه نوشت از موضوع حكومت شام شروع مى شود.

اما اينكه از من درخواست كرده اى كه حكومت شام را به تو بدهم آگاه باش چيزى را كه در گذشته به تو ندادم امروز به تو نخواهم داد (چون امروز هم مثل گذشته براى دريافت آن صالح نيستى ).

نوشته اى كه مردان عرب از دو طرف دچار هلاكت مى شوند و بدان كه هر كس
در راه حق به هلاكت برسد به بهشت مى رود و آن كه در راه باطل كشته شود راهى جهنم مى گردد.

نه تو در ترديد، ثابت تر از من در يقين هستى و نه اهل شام در امر دنيا حريص تر از مردم عراق در موضوع آخرت مى باشند ( دنياپرستى تو به پاى خداپرستى من نمى رسد و دنياپرستى مردم شام، به پاى آخرت پرستى مردم عراق نمى رسد).

گفته اى كه ما هر دو فرزندان عبد مناف هستيم اما (اميه) چون هاشم و (حرب) مانند عبدالمطلب و ابوسفيان مثل ابوطالب نبود.

بدان كه هيچ مهاجر مانند آزاد شده نيست و كسى كه از لحاظ تبار آلودگى دارد مانند كسى نيست كه از خاندان پاك مى باشد.

راستگو و صحيح العمل، مانند دروغگو و بد عمل نيست و مومن صميمى چون منافق رياكار نمى باشد و آوخ بر فرزندى كه پدرى را پيروى نمايد كه كافر بوده و در آتش جهنم سوزد.

ما داراى خصائل و مكارم پيغمبرى هستيم و با آنها هر كس را كه برتر است خوار مى كنيم (مقصود مشركان گردن كش هستند) و هر كه را كه خوار است عزيز مى نماييم.

خداوند اعراب را وارد دين خود كرد و دسته هايى از آنها از روى رضا وارد دين شدند و دسته اى از ناگزيرى، دين را پذيرفتند و شما، جزو دسته اى بوديد كه از روى دنيا پرستى يا به سبب بيم از مرگ دي
ن را پذيرفتند و در همان زمان پيشوايان دين، نايل به موفقيت شدند و مهاجران بزرگوار رخت سفر بستند و تو نگذار كه شيطان در وجودت رخنه كند و از تو بهره مند شود.

نامه 018-به عبدالله بن عباس

نامه اى به عبدالله بن عباس حاكم بصره عبدالله بن عباس كه پسرعموى اميرالمومنين (ع) بود از طرف او حاكم بصره شد و با طايفه (بنى تميم) كه عده اى زياد از آنها شيعه و از وفاداران مولاى متقيان (ع) بودند بد رفتارى كرد و از طرف آن طايفه نامه اى به اميرالمومنين (ع) نوشته شد و از بد رفتارى عبدالله بن عباس شكايت كردند و مولاى متقيان (ع) اين نامه را به عبدالله بن عباس نوشت.

اى پسر عباس آگاه باش كه بصره محل شيطان و مكان فتنه است و لذا سزاوار باشد كه با مردم آن ديار طورى رفتار كنى كه مهربانى تو آنها را راضى و خشنود كند و ترس از دلشان برود.

اطلاع مربوط به بد رفتارى تو نسبت به طايفه (بنى تميم) به من رسيد و بايد بدانى كه در اين طايفه اگر يك ستاره افول كرده ستاره اى ديگر جاى آن را گرفته (همواره افراد برجسته در اين طايفه وجود داشته اند) و از اين مردم يك قطره خون، بيهوده جارى نشده و كسى نسبت به آنها كينه نداشته و ما با آنها داراى نسبت خويشاوندى هستيم و خويشاوندى ما با آنها مستلزم نيكويى و قطع رابطه ما با آنها مستلزم گناه است .

اى پسر عباس كه خداوند تو را رحمت كند، اختيار دست و زبان خود را از دست مده و به خاطر بياور
كه ما در عمل و حرف انباز هستيم (چون تو از طرف من حاكم هستى، من شريك اعمال تو هستم) و طورى رفتار كن كه همواره از تو ياد نيكو براى من باقى بماند و عقيده من نسبت به تو متزلزل نشود والسلام.

نامه 019-به يكى از فرماندهان

براى رعايت حال كشاورزان غيرمسلمان اين نامه را اميرالمومنين (ع) به شكل بخشنامه براى حكامى نوشت كه در قلمروى حكومت آنها عده اى از كشاورزان غير مسلمان، يعنى كشاورزان ذمه اى كه تحت حمايت اسلام بودند زندگى مى كردند و به آنها گفت كه با رعاياى غير مسلمان كه تحت حمايت اسلام هستند به خوبى رفتار نمايند.

كشاورزان منطقه اى كه تو در آنجا حكمفرما هستى از سختى و خشنونت تو شكايت كرده اند و من شكايت آنها را مورد مداقه قرار دادم و فكر كردم كه چون مسلمان نيستند شايد شايستگى آن را ندارند كه تو به آنها نزديك شوى (با آنها گرم بگيرى) ولى نبايد از آنها دور گردى براى اين كه با اسلام پيمان بسته اند (تحت حمايت اسلام هستند) و لذا رفتار تو با آنها نبايد سخت و خشن و نه خيلى نرم باشد و طورى با آنها رفتار نما كه نزديكى و دورى با هم قرين شود ان شاءالله (اگر خدا بخواهد).

نامه 020-به زياد بن ابيه

نامه اى به قائم مقام حاكم بصره اين نامه از طرف اميرالمومنين (ع) به (زياد بن ابيه ) نوشته شد كه قائم مقام حاكم بصره يعنى قائم مقام عبدالله بن عباس شد و (زياد بن ابيه) يعنى (زياد، پسر پدرش) چون هويت پدر او معلوم نبود و خود او مى گفت كه پسر ابوسفيان است.

به درستى و راستى به خداوند سوگند ياد مى كنم كه اگر به من اطلاع برسد كه تو از اموال مسلمانها (از بيت المال) كم يا زياد، چيزى بدون دستور من به ديگرى داده اى طورى تو را تحت فشار مسئووليت قرار خواهم داد كه تهيدست گردى و كمرت زير بار پرداخت آنچه برداشته اى خم شود و نزد مردم بى ارج شوى.

/ 107