خطبه 191-درباره معاويه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 191-درباره معاويه

در اين خطبه، اميرالمومنين (ع) راجع به معاويه اظهار نظريه مى كند و همانطور كه مولاى متقيان مى گويد معاويه باهوش تر از مولى نبود و در عربستان دانشمندتر و شجاع تر و با تقوى تر از مولى وجود نداشت ولى معاويه مردى بود نادرست كه براى رسيدن به مقصود خود از ارتكاب هيچ عمل منكر خوددارى نمى كرد و مولى، در اين خطبه راجع به او چنين مى گويد: به خدا سوگند كه معاويه باهوش تر و كارآمدتر از من نيست ولى او اهل غدر و نيرنگ و مردى فاجر مى باشد.

اگر غدر و نيرنگ و نابكارى گناه نبود از من كسى باهوش تر و كارآمدتر وجود نداشت اما هر غدر و نادرستى گناه است و هر گناه كفر مى باشد و آن كس كه مرتكب اين اعمال مى شود داراى نشانه و پرچمى است كه روز قيامت شناخته مى شود و به خدا سوگند كه دغل كارى و نيرنگ معاويه در من اثر نمى كند و من در برابر هيچ قدرت بشرى ضعف نشان نمى دهم.

خطبه 192-پيمودن راه راست

اين خطبه مربوط است به قوم ثمود كه عمل يك نفر از مردم آن قوم بدين سبب كه ديگران با آن موافق بودند دامنگير همه افراد آن قوم شد.

اى مردم اگر مشاهده كرديد كه پيروان راه رستگارى كم هستند از قلت آنها وحشت نكنيد زيرا مردم بر سفره اى نشسته اند كه سيرى آن كوتاه است و گرسنگى آن طولانى و حال مردم اين است كه براى دو چيز دور هم جمع مى شوند يكى براى اين كه از چيزى احساس رضايت مى نمايند.

و ديگرى براى اين كه از چيزى احساس عدم رضايت مى كنند و متنفر مى شوند و اين دو باعث مى شود كه مردم در پاداش يا كيفر، شريك يكديگر مى شوند همچنانكه ناقه ثمود را مردى به تنهايى پى زد اما خداوند همه قوم ثمود را دچار عقاب آن عمل نمود زيرا همه آن قوم به آن عمل رضايت داده بودند و خدا گفت (فعقروها فاصبحوا نادمين) و چون مورد كيفر قرار گرفتند محل سكونت آنها آنچنان گرم شد كه مانند گاوآهن سرخ كه در زمين سست فرو برود، آن منطقه سكونت در زمين فرو رفت.

اى مردم بدانيد كه هر كس راه راست را بپيمايد به آبادى مى رسد و آن كه از بيراه مى رود دچار صحراى لم يزرع مى گردد.

خطبه 193-هنگام به خاكسپارى فاطمه

مولاى متقيان (ع) در دو موقع بيش از ساير مواقع اندوهگين شد و اشك تحسر از ديده باريد يكى هنگام ارتحال حضرت ختمى مرتب (ص) و ديگرى بر اثر رحلت حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها و در اين خطبه بر اثر وفات حضرت زهرا (ع) اندوه قلب را به حضرت رسول الله (ص) بيان مى نمايد.

اى رسول الله (ص) سلام من و سلام دخترت كه در ملحق شدن به تو تسريع كرد و اينك در مجاورت تو قرار گرفته بر تو باد.

اى رسول خدا شكيبايى من اينك از دورى برگزيده تو بسيار كم است به طورى كه طاقتم را از دست مى دهم.

درد جدايى از تو اى رسول الله (ص) براى من بسيار سخت و طاقت فرسا بود و در حالى كه كالبد مطهر تو روى سينه من قرار داشت روح مقدست به سوى عليين پرواز كرد و من تو را در قبر نهادم با آن وصف آن مصيبت بزرگ را تحمل كردم چون وديعه تو نزد من بود (مقصود حضرت فاطمه زهرا است) و اينك انا لله و انا اليه راجعون وديعه مسترد گرديد و رهينه پس گرفته شد ليكن اندوه من سپرى نمى شود و شبهاى من به بيدارى خواهد گذشت تا خداوند مشيت كند و مرا در مكانى كه تو در آن هستى جا بدهد.

اى رسول الله اينك كه دخترت به تو ملحق گرديده تو را از ظلمى كه از طرف امت تو بر ما رفت، مطلع
خواهد كرد و هر چه در اين خصوص و از حال ما مى خواهى كسب اطلاع كنى از او بپرس در صورتى كه از زمان تو مدتى طولانى نگذشته و ياد تو از خاطره ها نرفته است.

من به شما دو نفر، سلام مى دهم و سلام من به هر دو از روى كمال محبت است نه از روى دلتنگى و اگر بعد از سلام بروم از بى علاقگى و ملالت نيست و اگر توقف نمايم، از اين جهت نمى باشد كه نسبت به لزوم صبر و بردبارى كه خداوند به ما توصيه كرده است بى توجه هستم.

خطبه 194-پرداختن به آخرت

اميرالمومنين (ع) در اين خطبه، چه خوش مى گويد كه بين قضاوت مردم عادى و مردم مقام بالا راجع به مرگ اشخاص چقدر تفاوت وجود دارد و مردم عادى بعد از مرگ يك نفر مى گويند از خود چه مقدار دارايى باقى گذاشت و مردم مقام بالا مى گويند براى تامين سعادت خود چه پيش فرستاد.

اى مردم بدانيد كه دنيا مكانى است كه پايدارى ندارد و بايد از آن گذشت ولى آخرت مكان قرار و باقى ماندن است.

پس از مكانى كه در آن باقى نمى مانيد براى مكانى كه در آن مى مانيد توشه فراهم كنيد و در حضور كسى كه از اسرار شما وقوف دارد (يعنى ذات پاك خداوند) پرده هاى خود را پاره نكنيد (مقصود پرده هاى ايمان است) و قلوب خود را قبل از اين كه چشمهاى شما از اين دنيا برود از آنها خارج كنيد (ضمير خود را قبل از مرگ متمركز در انديشه مربوط به دنياى ديگر نماييد) و بدانيد كه شما براى آزمايش در اين دنيا، به سر مى بريد نه اينكه همواره در اين دنيا باشيد.

وقتى يك نفر مى ميرد مردم مى گويند كه از خود، چه دارايى باقى گذاشت و فرشتگان مى گويند چه پيش فرستاد.

خداوند پدران شما را رحمت كند، قسمتى از آنچه به دست مى آوريد (از ثواب و طاعت و عبادت) پيش بفرستيد كه نفع شما در آن م
ى باشد و نگذاريد كه فرصتى كه در اين دنيا داريد از دست برود كه ضرر خواهيد كرد.

خطبه 195-اندرز به ياران

بار ديگر، اميرالمومنين (ع) در اين خطبه، مردم را از مرگ آگاه مى نمايد و تاكيد آن حضرت در اين مورد نبايد سبب تعجب شود زيرا براى راهوار كردن نوع بشر و ارشاد آنها به سوى تقوى و پرهيز از منهيات هيچ هشدار، موثرتر از يادآورى مرگ نيست زيرا كم هوش ترين فرد بشرى هم مى فهمد كه مرگ وجود دارد و عاقبت او را از اين جهان خواهد برد.

خداوند شما را رحمت كند، براى عزيمت آماده باشيد زيرا شما را براى رحيل، فرا مى خوانند و از مدت توقف خود در اين دنيا كسر كنيد و با هر چه بيشتر از توشه اى كه مى توانيد فراهم نماييد به سوى دنياى ديگر به راه بيفتيد و بدانيد كه در اين سفر در جلوى شما راههاى سخت و ناهموار و منزلهاى مخوف و هولناك وجود دارد و شما مجبور هستيد كه وارد آن منازل بشويد و در آنجا توقف كنيد (مقصود قبر است) و آگاه باشيد كه مرگ طورى از نزديك شما را از نظر مى گذراند (طورى به شما نزديك است) كه گويى چنگالهاى خود را در كالبد شما فرو كرده است اما امور دنيوى او را از نظر شما پنهان نموده است و لذا رابطه خود را با دنيا قطع كنيد و به توشه اى كه از تقوى به دست آورده ايد براى رفتن به دنياى ديگر متكى باشيد.

خطبه 196-خطاب به طلحه و زبير

موضوع اين خطبه مربوط است به پاسخى كه اميرالمومنين (ع) به طلحه و زبير، بعد از اينكه آنها با حضرت بيعت كردند داد چون آنها بعد از اين بيعت، شكوه كردند كه چرا اميرالمومنين (ع) در كار با آنها مشورت نمى كند و مولاى متقيان (ع) در اين خطبه گفت من كه در كارها بى اطلاع نيستم و در هيچ كار وا نمانده ام تا اين كه احساس كنم كه بايستى با شما مشورت كرد و از شما كمك خواست.

براى يك موضوع كوچك خشمگين شديد و موضوع بزرگ را نگفته گذاشتيد و چرا صريج به من نمى گوييد كه من در چه مورد كه شما حق داشتيد مانع از اين شدم كه به حق خود برسيد و چرا نمى گوييد كه من چه را به خود اختصاص دادم و شما را از آن محروم كردم؟ و در چه موقع يكى از مسلمين، موضوعى را براى رسيدگى به من محول كرد و من از رسيدگى به آن ناتوان يا نادان بودم يا اين كه به خطا راى صادر كردم.

خدا گواه است كه من علاقه اى به خلافت و ولايت نداشتم و شما بوديد كه مرا به آن كار كشيديد و بعد از اين كه عهده دار خلافت شدم نظر به كتاب خدا انداختم و به آنچه در آن كتاب براى ما مقرر گرديده و آنچه سنت رسول الله (ص) مى باشد عمل كردم و در اجراى احكام كتاب خدا و سنت پيغمبر، احتياجى به
راى شما و كسانى غير از شما نداشتم چون در احكام كتاب خدا و سنت پيغمبر دستورى نديدم كه در مورد آن بى اطلاع باشم و خود را نيازمند مشاوره با برادران مسلمان ببينم و اگر آن احتياج پيش مى آمد از مشورت كردن با شما و ديگران خوددارى نمى كردم.

اما در خصوص آنچه راجع به دستور من در مورد تقسيم اموال به طور مساوى بين مسلمانان در خاطر شما هست بايد بگويم كه من در اين مورد بر طبق تمايل خود كه متكى به هوس باشد دستورى صادر نكرده ام و دستور من منطبق با احكامى است كه ما و شما در دست داريم و رسول الله (ص) آن احكام را آورده است.

بنابراين ديگر بحثى در اين مورد نداريم چون در موضوعى كه خداوند دستور آن را صادر كرده بحث نمى كنم و به خدا سوگند كه شما و ديگران نبايستى در اين مورد مرا مورد نكوهش قرار دهيد و اميدوارم كه خداوند قلوب ما و شما را به سوى خود متوجه نمايد و به همه شكيبايى عطا كند.

رسول الله (ص) گفت خدا رحمت كند مردى را كه بعد از ديدن يك حق، به آن يارى كرد و خدا رحمت كند مردى را كه بعد از ديدن يك ظلم مانع از آن گرديد و خدا رحمت كند مردى را كه به حق دار كمك كرد تا اين كه به حق خود برسد.

خطبه 197-منع از دشنام شاميان

اميرالمومنين (ع) خود مظهر اخلاق نيكو و تقوى بود از ناسزا گفتن در تكلم و تحرير، نفرت داشت و به همين جهت در اين خطبه بعد از اين كه شنيد بعضى از سربازان او، در روزهاى جنگ صفين به سربازان معاويه ناسزا مى گويند ناراضى شد و آنها را اندرز داد كه از ناسزا گفتن خوددارى نمايند.

من عقيده دارم كه براى شما زشت است كه نسبت به آنها ناسزاگو باشيد اما اگر اوصاف آنها را بيان كنيد و وضع حالشان را روشن نماييد جواب گفته ايد و هم عذر شما پذيرفته تر است و به جاى اين كه ناسزا بگوييد آنها را طرف خطاب قرار بدهيد و اظهار كنيد خدايا از جارى شدن خون ما و خون آنها جلوگيرى كن به طورى كه بين ما و آنها صلح برقرار شود و آنها را به راه راست ارشاد نما تا آن كس كه حق را نمى شناسد آن را بشناسد و آن كس كه در خصومت و گمراهى اصرار دارد، دست از آن بردارد.

خطبه 198-بازداشتن امام حسن از ...

اميرالمومنين (ع) در جنگ صفين گفت (املكواعنى هذا الغلام) يعنى به جاى اينكه مرا احاطه كنيد اين پسر را احاطه كنيد و منظورش از اين پسر حسن بن على (ع) فرزندش بود نه براى اين كه مى ترسيد پسرش كشته شود بلكه براى اين كه نسل خاندان رسالت قطع نگردد و مرحوم سيدرضى گفته است جمله (املكوا عنى هذا الغلام) در زبان عربى از لحاظ فصاحت بى نظير است.

شما به جاى اين كه مرا احاطه نماييد اين پسر را احاطه كنيد تا اين كه فكر مرا مشوش ننمايد (بر اثر مشغول شدن فكرم را مشوش نكند) و من دريغ دارم كه اين دو را (يعنى حسنين عليهما السلام را) به سوى مرگ بفرستم زيرا در آن صورت نسل خاندان رسول الله (ص) قطع مى شود.

خطبه 199-درباره حكميت

افرادى كه از علم جنگ و زمامدارى اطلاع نداشتند اميرالمومنين (ع) را وادار به ترك جنگ و قبول حكميت كردند بعد هم اعتراض نمودند چرا چنين كرده است و اميرالمومنين (ع) چنين گفت: اى مردم، دستورهايى كه من براى شما صادر مى كردم به گونه اى بود كه دوست مى داشتم (به گونه اى كه مطابق با صلاح مى ديدم) تا اين كه جنگ شما را ضعيف كرد (زيرا نخواستيد كه پيرو صواب انديشى من باشيد).

به خداوند سوگند كه جنگ از طرف شما شروع شد و شما بوديد كه آن را ترك كرديد و در اين جنگ، دشمن شما از شما ضعيف تر گرديد.

من ديروز امير بودم و امروز مامور هستم و ديروز مردم را از موضوعى نهى مى كردم و امروز، مرا نهى مى كنند.

من متوجه شدم كه شما زنده ماندن را دوست داريد (نمى خواهيد در جنگ از بين برويد) و به همين جهت نمى خواهم شما را وادار به كارى بكنم كه آن را دوست نمى داريد.

خطبه 200-در خانه علاء حارثى

اميرالمومنين (ع) در بصره براى عيادت به منزل علاء بن زياد حارثى رفت و مشاهده نمود كه خانه اش بيش از ميزان احتياج او و عائله اش وسعت دارد و او را اندرز داد كه وظايف نوع پرورى را به انجام رساند تا آن خانه وسيع بر او، گوارا باشد و برادرش را كه ترك زن و فرزندان كرده بود مورد نكوهش قرار داد و گفت به سوى زن و فرزندان خود برگرد.

با اين خانه وسيع در اين دنيا چه مى كنى؟ و آيا فكر نمى نمايى كه در آخرت بيشتر به يك چنين خانه اى احتياج دارى؟ اگر مايل هستى با دارا بودن اين خانه با وسعت خانه آخرت خود را هم آماده نمايى در اين خانه ميهمان را بر سفره بنشان و خويشاوندان را در آن جا بده و حقوق شرعى آن را به كسانى كه بايستى به آن حقوق برسند بپرداز كه در آن صورت براى آخرت خود هم خانه اى وسيع تامين كرده اى.

علاء بن زياد گفت اى اميرالمومنين (ع) من از برادرم عاصم بن زياد نزد تو شكايت دارم.

اميرالمومنين (ع) پرسيد شكايت تو از او چيست؟ علاء گفت برادرم روپوشى ژنده پوشيده و از دنيا كناره گرفته است.

اميرالمومنين گفت او را نزد من بياوريد و عاصم را نزد وى آوردند و اميرالمومين به او گفت تو دشمن نفس خود هستى و تحت تاثير يك بدگهر
قرار گرفته اى و چرا به زن و فرزندانت ترحم نمى نمايى.

آيا تو تصور مى كنى خداوند كه بسيارى از چيزها را بر تو حلال كرده ميل ندارد كه تو از آن اشياء حلال استفاده كنى و اگر اين تصور را كرده اى سخت اشتباه مى نمايى و اين طرز تفكر تو اهانت است چون خداوند چيزهايى را بر تو حلال كرده و تو خود آنها را به خويش حرام كرده اى عاصم گفت اى اميرالمومنين، ولى تو هم شخصى هستى كه لباست همواره خشن است و غذايت پيوسته نامطلوب.

اميرالمومنين گفت واى بر اين نوع قضاوت تو، زيرا من مثل تو نيستم و خداوند بر امامان دادگستر اين گونه لباس پوشيدن و غذا خوردن را واجب كرده تا نفس خود را برابر با طبقه ضعيف بدانند و طبقه ضعيف جامعه از رنج و مشكلات فقر خود به ستوه نيايد و تباه نشود.

/ 107