خطبه 134-راهنمائى عمر در جنگ - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نصيحت به مردم بدانيد كسانى كه دل به اين دنيا مى بندند از آن سير مى شوند بدون اين كه فكر كنند كه مرگ براى آنها فراغت و آسايش مى آورد.

اما اگر ديده روشن داشته باشند از مرگ نمى ترسند و روشن بينى حكمتى است كه بر قلب مرده آب زندگى و به چشمهاى كور بينايى و به گوشهاى كر شنوايى مى بخشد و از مجموع اينها براى روشن بين سلامت و رستگارى حاصل مى شود.

شما اگر روشن بين باشيد كتاب خدا را مى بينيد و با آن صحبت مى كنيد و هر چه بگويد مى شنويد و مى فهميد كه بعضى از قسمتهاى كتاب خدا، مبين بعضى از قسمتهاى ديگر است و در كتاب خدا تناقض وجود ندارد و در مجموع همه را به راه راست هدايت مى نمايد و هدايت شدگان به راه راست، هرگز از حق جدا نمى شوند.

كسب مال با اين كه با يكديگر دشمنى داريد و نسبت به هم حسد مى ورزيد به ظاهر صلح كرده ايد.

از مشخصات بارز شما اين است كه همه، در آرزوى كسب مال فراوان، شبيه به هم هستيد ولى براى كسب مال بين شما خصومت وجود دارد و شيطان همگى شما را فريب داده و كسى نمى داند كه شما را به كجا مى برد و من از خداوند براى خود و شما استعانت مى جويم.

خطبه 134-راهنمائى عمر در جنگ

در مورد جنگى كه در دوره خلافت عمر بن الخطاب بين ملسمين و روميها درگرفت اختلاف روايت وجود دارد و بعضى برآنند كه آن جنگ در سال ششم خلافت عمر در گرفت و بعضى مى گويند در سال هشتم خلافت او مشتعل شد .

در سال ششم خلافت عمر بن الخطاب امپراطور روم هراكليوس (هرقل) بود اما وى در سال هفتم خلافت عمر، مرد و به جايش (كونستانس دوم) امپراطور روم شد و بايد بدانيم كه مقصود از (روم) در اين خطبه روم صغير است كه اروپائيان به اسم (بيزانس) مى خواندند و مورخان اسلامى اين نام را به شكل (بوزنطيه) وارد كتابهاى خود كرده اند و پايتخت روم صغير يا (بوزنطيه) شهر استامبول كنونى بود كه سلاطين عثمانى آن را به شكل (اسلامبول) متداول نمودند يعنى مدينه اسلام) (مركز سياسى اسلام) چون سلاطين عثمانى خود را خليفه و پايتختشان را مركز سياسى دنياى اسلام مى دانستند و در هر حال جنگى كه در زمان خلافت عمر، بين مسلمين و روميها درگرفت بين مسلمانها و روم صغير مشتعل گرديد و در دوره هاى بعد هم، جنگ بين مسلمانها و روميها همواره جنگى بود كه بين مسلمين و روم صغير درمى گرفت تا اين كه سلطان محمد دوم مقلب به فاتح پادشاه عثمانى استامبول را تسخير كرد و حكومت
روم صغير بعد از تقريبا هزار و يكصد سال منقرض شد و موضوع اين خطبه مشاوره عمر بن الخطاب خليفه دوم با اميرالمومنين (ع) راجع به جنگ با روميها است و عمر يك قشون از سربازان اسلام را به فرماندهى خالد بن وليد و ابوعبيده معروف به جراح براى جنگ با روميها فرستاد و آن دو بعد از نبرد اول، روميها را خيلى قوى ديدند و از عمر بن الخطاب كمك فورى خواستند و عمر تصميم گرفت كه خود به جنگ برود و با اميرالمومنين (ع) مشورت كرد و نظريه مولى در اين خطبه خوانده مى شود.

خداوند به پيروان اين دين (اسلام) گفته است كه آنها را در مقابل دشمن يارى خواهد كرد و حافظ اسرار پيروان اين دين مى باشد.

در روزى كه مسلمين، اندك بودند و در قبال كفار نيروى پايدارى آنها ضعيف بود خداوند آنها را يارى كرد و نگذاشت كه شكست بخورند و همان خداوند كه حى لايموت مى باشد امروز هست.

اينك اى عمر بن الخطاب كه تصميم گرفته اى خود به جنگ بروى بايد به تو بگويم كه اگر عازم جنگ شوى و به قتل رسى در بلاد دور دست اسلام ديگر مردم پناهگاهى نخواهند داشت زيرا زمامدارى وجود ندارد تا اين كه به او مراجعه نمايند.

لذا به جاى اين كه خود به ميدان جنگ بر وى يك مرد جنگ آور را به فرماندهى انت
خاب كن و عده اى از سربازان آزموده و جنگ ديده را براى كمك به قشون اسلام با او بفرست و اگر خداوند خواست كه وى بر دشمن غلبه نمايد كه منظور تو حاصل مى شود و اگر ديگرى غلبه كرد تو در جاى خود خواهى بود و همچنان امور مردم را اداره خواهى كرد و مسلمين به تو مراجعه خواهند نمود.

خطبه 135-نكوهش مغيره

اين خطبه جنبه عتاب دارد و از اين جهت از طرف اميرالمومنين (ع) ايراد گرديد كه بين مولاى متقيان و عثمان خليفه سوم گفتگويى شد و (مغيره بن اخنس) كه حضور داشت به عثمان گفت كه جواب دادن به على بن ابوطالب (ع) را به من واگذارد و به موجب يك روايت، برادر (مغيره بن اخنس) كه مشرك بود در جنگ احد، به دست اميرالمومنين (ع) كشته شد و به همين جهت (مغيره) نسبت به مولى كينه داشت و اميرالمومنين (ع) پس از اين گفته ( مغيره) را شنيد اين خطبه را ايراد كرد.

اى ملعون زاده واى كسى كه نسلى از تو باقى نمانده واى درختى كه نه ريشه دارى، نه شاخه و ميوه، آيا تو مى خواهى به من جواب بدهى؟ قسم به خداوند كه او كسى را كه تو پشتيبانش باشى به عزت نخواهد رسانيد و آن كس كه به تو تكيه نمايد تا اين كه برپا خيزد هرگز برپا نخواهد خاست.

از حضور ما دور شو و خداوند مسكن تو را دور گرداند و بعد از اين كه رفتى هر چه مى خواهى بكن و خداوند از تو نگذرد اگر بعد از اين كوچكترين توجه به من بكنى.

خطبه 136-در مسئله بيعت

اميرالمومنين (ع) در اين خطبه دسته اى از مردم را مورد نكوهش قرار مى دهد كه براى منظورهاى شخصى با او بيعت كردند نه براى پيشرفت دين خدا و از آنها مى خواهد كه روش باطنى خود را تغيير بدهند و براى راه حق با وى همكارى نمايند.

بيعت شما با من بدون منظور شخصى نبود و كار من و شما، به هم شباهت ندارد و من براى تحصيل رضايت خداوند اداره امور شما را بر عهده گرفتم ولى شما براى مقاصد شخصى به سوى من آمديد.

اى مردم روش باطنى خود را تغيير بدهيد و هواى نفس را زير پا بگذاريد و با من همكارى كنيد و به خدا سوگند كه اگر بر هواى نفس غلبه نماييد و به من يارى بدهيد من حق مظلوم را از ظالم خواهم گرفت و مانع از اين خواهم شد كه ستمگر بتواند به ظلم خود ادامه بدهد و او را به سوى قرارگاه حق خواهم كشانيد ولو از مبادرت به حق ناخشنود باشد.

خطبه 137-درباره طلحه و زبير

اين خطبه مربوط است به دشمنى (طلحه) و (زبير) با اميرالمومنين (ع) و اين كه آنها مولاى متقيان را متهم به كشتن عثمان كردند در صورتى كه خودشان در قتل او دخالت مستقيم داشتند و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) مى گويد كه چگونه او را مجبور نمودند تا بيعت آنان را بپذيرد.

به خداوند سوگند كه آنها (طلحه و زبير) از هيچ تهمت ناروايى نسبت به من مضايقه نمى كردند و نمى خواستند كه بين من و خودشان با انصاف رفتار نمايند.

آنها نسبت به من حقى را مى خواهند كه خودشان آن را زير پا گذاشتند و براى خونخواهى خونى كوشش مى نمايند كه خودشان آن خون را بر زمين ريختند.

اگر من در ريختن آن خون شريك آنها بوده ام آنها هم به جرم خونريزى مستوجب كيفر هستند (نه اين كه خود را صاحب خون بدانند و دعوى خونخواهى كنند).

و اگر من در آن خونريزى شركت نداشته ام آنها را بايستى به جرم خونريزى به كيفر رسانيد و اگر آنها دعوى عدالت مى نمايند بايد بدانند كه اولين گام كه براى عدالت بر مى دارند بايد اين باشد كه خودشان را مورد مجازات قرار بدهند.

آنچه من مى گويم بر مبناى بصيرت من است و من هرگز يك موضوع را به ديگران غير از آنچه هست جلوه نداده ام.

آنها دسته اى هس
تند طاغى و در بين آنها عده اى آزار دهنده و عده اى از اقربا وجود دارند و با شبهه اى كه حق را در حجابى مى پوشاند خود را پوشانيده اند و آن شبهه خواستن خون عثمان مى باشد كه حقيقت را در زير حجاب قرار داده است.

مردم فهميده اند كه اين تهمت، يك بهتان ناروا مى باشد و زبان آنهايى كه تهمت ناروا مى زنند از بيخ بريده شده است.

به خداوند سوگند كه من براى آنان بركه اى پر از آب فراهم مى كنم با اين وضع كه آنها نتوانند در حال تشنگى از آن بركه سيراب شوند و ناگزير باشند كه تشنه از بركه برگردند.

شما، مانند مادرانى كه تازه وضع حمل مى كنند و با علاقه زياد به فرزندان خود توجه مى نمايند به طرف من آمديد و گفتيد بيعت، بيعت.

من براى اين كه شما با من بيعت نكنيد نخواستم دستم را بگشايم و شما كف دست مرا گشوديد و من دستم را عقب بردم و شما دستم را براى بيعت جلو آورديد.

خدايا آنها رشته خويشاوندى را گسستند و به من ظلم كردند و عهدى را كه با من بسته بودند زير پا گذاشتند و مردم را عليه من تحريك و آنها را وادار به طغيان نمودند.

خدايا آنچه را كه آنها بسته اند تو باز كن و آنچه را كه خواستند استوار كنند ويران نما و مگذار كه آنها بتوانند به اميد خود برسند.

من قبل از اين كه جنگ برپا شود از آنها خواستم كه در عاقبت كار خود بينديشند و رشته اى را كه پاره كرده اند گره بزنند (مقصود رشته بيعت است) ولى آنها نپذيرفتند و كفران نعمتهاى الهى را كردند و عاقبت كار خود را در نظر نگرفتند.

خطبه 138-اشارت به حوادث بزرگ

شارحان نهج البلاغه عقيده دارند كه در اين خطبه، منظور اميرالمومنين (ع) از اين جمله كه مى بينم چون جانورى در شام نعره بر مى آورد عبدالملك بن مروان است كه بعد از پدرش در شام (سوريه) خليفه شد و مدت خلافتش نسبت به ساير خلفاى اموى بالنسبه طولانى بود چون بيست سال با ستمگرى خلافت كرد و حكام او از جمله الحجاج معروف، عده اى زياد از مردم بى گناه را كشتند و مى گويند كه مسجد (قبه الصخره) را در بيت المقدس در دوره خلافت عبدالملك بن مروان ساخته شد.

بعد از اين كه مردم زمانه راه راست رستگارى را رها كرده، از هواى نفس پيروى كنند و قرآن را طورى تفسير نمايند كه مطابق با تمايل خودشان باشد او مردم را وارد راه رستگارى مى نمايد و نشان مى دهد كه بايد راى و تمايل خود را مطيع قرآن كنند.

مى بينم كه چنگ خود را به شما نشان مى دهد و مانند درنده اى غضبناك دندانهايش را آشكار مى نمايد و در آن موقع ماده شترى كه پستانهايش پر از شير بود، داراى شيرى بدمزه و تلخ مى شود.

بدانيد كه فردايى كه شما از وقايع آن بدون اطلاع هستيد فرا خواهد رسيد و يك زمامدار غير از آن قوم، زمام امور را به دست خواهد گرفت و سران آن قوم را كيفر خواهد داد و چنان نفوذ خواهد داشت كه زمين براى او خزائن خود را بيرون خواهد آورد و كليد دفينه هاى خويش را به او خواهد سپرد و او به شما چگونگى اجراى عدالت را نشان خواهد داد و كتاب خدا و سنت رسول الله (ص) را كه از نظرها افتاده بود باز خواهد گردانيد.

پندارى مى بينم كه او در شام برپا خاسته و چون جانورى وحشى نعره بر مى آورد و آنگاه پرچمهاى خود را در منطقه كوفه مى نشاند.

او مانند ماده شترى است كه دوشنده شير را با دندان مجروح مى كند و آنقدر كشتار مى نمايد كه زمين از سركشتگان مستور مى شود و شهرها از تهاجمهاى او ويران مى گردد و بر اثر ستم و سختگيرى او، شما طورى در جهان پراكنده مى شويد كه جز اندكى از شما، به اندازه سورمه در چشم، در دنيا باقى نمى ماند.

اين وضع ادامه خواهد يافت تا روزى كه قوم عرب به خود بيايد و به مسئوليت خويش پى ببرد.

اگر نمى خواهيد كه اين دوره تاريك براى شما پيش بيايد به سنت رسول الله ( ص) پايبند باشيد و آثار درخشنده آن سنت را محترم بشماريد و به عهدى كه بقيه نبوت (دنباله وظايف نبوت) بر آن قرار گرفته استوار بمانيد و بدانيد كه شيطان رجيم راههاى فريب خوردن را براى شما هموار و آسان مى كند تا اين كه شما در قفاى او بيفتيد و پيرو او بشويد.

/ 107