خطبه 094-وصف پيامبر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

در وصف انبياء خداوند آنها را در محلى به وديعت نهاد كه برتر از آن مكانى براى وديعت وجود نداشت و آنها را در بهترين قرارگاه جا داد و آنها از پشت پدران ارجمند و ارحام مطهر به وجود آمدند و همين كه يكى از آنها از اين دنيا مى رفت، ديگرى دين خدا را برپا مى داشت.

در مورد رسول الله (ص) و دودمانش تا اين كه تكريم خداوند سبحان، شامل محمد (ص) و خاندان او شد و خداوند محمد (ص) را از برترين مبدا بوجود آورد و نهال او را در جليل ترين دودمان غرس كرد و آن نهالى بود از شجره انبياء كه خداوند پيغمبران امين خود را از آن شجره به وجود آورد.

دودمان او از بهترين دودمانها است و خويشاوندانش از بهترين خويشاوندان.

او موجودى است كه در حرم به وجود آمد و در محيط داراى ساقه شد و مرتفع گرديد.

شاخه هاى اين درخت بلند است و ميوه اش در دسترس نيست و پيشواى كسى است كه تقوى را پيشه نمايد و نور ديدگان كسى است كه براى راهنمايى شدن صلاحيت داشته باشد.

او چراغى است كه روشنايى آن اطراف را منور مى نمايد و ستاره اى است كه نور آن، در جهات مختلف چشمك مى زند و آتش زنه اى است كه برق آن مى جهد.

روش زندگى او رعايت حد وسط است و سنت او مبتنى بر اين مى
باشد كه وسيله راهنمايى نوع بشر فراهم گردد و آنچه بر زبان مى آورد براى اين است كه بين حق و باطل فرق گذاشته شود و هر زمان كه دستورى از طرف او صادر شود براى برقرارى عدالت مى باشد.

خداوند، او را در زمانى فرستاد كه براى فرستادن پيغمبران فترت بوجود آمد و مدتى پيغمبر نبود و چون كسى نيامد تا اين كه مردم را ارشاد نمايد مردم در كارهاى خود دچار لغزش شدند و اقوام بشرى گمراه ماندند.

توصيه به مردم اى مردم كه رحمت خدا، شامل شما باد، اينك كه خداوند رسول خود را بر شما فرستاد نشانه هاى رهبرى پيغمبر را پيروى كنيد و از راهى كه او تعيين كرده است برويد تا اينكه به جايگاه سلامت و رستگارى برسيد.

اى مردم اينك شما در جايى هستيد كه فرصت داريد كه وسايل رضاى خداوند را با اعمال نيكو فراهم نماييد و آنچه بكنيد در نامه هاى اعمال شما به ثبت مى رسد و قلمها براى ثبت اعمال شما در نامه ها آماده است.

اكنون كه بدن سالم و زبان گويا داريد فرصت ثواب را از دست ندهيد و خداوند توبه شما را به سمع قبول تلقى مى نمايد و اعمال نيك شما را مى پذيرد.

خطبه 094-وصف پيامبر

اين خطبه هم مربوط است به فضيلت پيغمبر باعظمت اسلام و تاثير رسالت او از لحاظ تامين رستگارى نوع بشر و بعضى از شارحان نهج البلاغه برآنند كه به يك احتمال اين خطبه جزو خطبه قبل است ولى مرحوم سيدرضى در ماخذهايى كه قبل از او حاوى خطبه هاى حضرت اميرالمومنين (ع) بوده اين خطبه را به طورى مجزى و مستقل ديده و گفتيم كه مرحوم سيدرضى خطبه ها و ساير نوشته هاى اميرالمومنين (ع) را به همان شكل كه در ماخذهاى پيش از خود ديد بدون اين كه در تدوين آنها تصرفى بكند در نهج البلاغه نقل نمود.

خداوند هنگامى او (رسول الله) را عهده دار رسالت كرد كه مردم همه گمراه بودند و از گمراهى كارشان فتنه انگيزى و آتش افروزى از فتنه به شمار مى آمد.

هوى و هوس چنان بر آنان استيلا داشت كه آنها را از راه در برده بود.

بعد از هوى و هوس، نخوت مفرط نمى گذاشت كه آنها بتوانند خود را از گمراهى نجات بدهند و اينها دست به هم داده مردم را در جهل مركب فرو برده بودند.

همه در كارها سرگشته بودند و از بلاياى جهل راه نجات نداشتند.

وقتى كه رسول الله (ص) مبعوث به پيغمبرى شد در اندرز دادن به مردم و رهبرى آنان به آخرين حد رسيد (حد اعلاى توانايى خود را براى اندرز
دادن و رهبرى به كار انداخت) و در حالى كه همچنان مردم را اندرز مى داد و به حكمت راهنمايى مى كرد از دنيا رحلت نمود.

خطبه 095-وصف خدا و رسول

اين خطبه را هم بعضى از شارحان نهج البلاغه جزو يكى از خطبه هاى ديگر مى دانند بدون اينكه بگويند جزو كدام خطبه است ولى همه متفق القولند كه از اميرالمومنين (ع) مى باشد و اسلوب كلام منثور اميرالمومنين (ع) به طورى كه تا اينجا و در همين خطبه ديديم و مى بينيم و در خطبه هاى ديگر خواهيم ديد، (در متن عربى) اسلوبى است كه منحصر به آن حضرت است و كسى نتوانسته است و نمى تواند نظير آن را بر زبان قلم جارى كند.

سپاس خدايى را كه اول همه چيز است و قبل از او هيچ چيز نبود و آخر همه چيز است و بعد از او هيچ چيز نيست.

او همواره ظاهر است و هيچ چيز ظاهرتر از او نمى باشد و همواره باطن است و هيچ چيز وجود ندارد كه بيش از او به اشياء نزديك باشد.

در مورد رسول الله (ص) محلى كه او (رسول الله) در آن قرار گرفته بهترين قرارگاه است و او از مبدايى روييد كه شريفتر از آن وجود ندارد و مبدا روييدنش معدن كرامت و مهد سلامت است.

نيكوكارى نيست كه قلبش به سوى او (به سوى رسول الله) كشش نداشته باشد و روشن بينى نيست كه ديدگانش همواره مايل به ديدن وى نباشد.

خداوند به طفيل وجود او دشمنيهاى قديم را (كه بين اقوام عرب بود) از بين برد و آتش خصومت (بين مردم) خاموش گرديد و همه كسانى كه ايمان آوردند داراى وحدت شدند و آنهايى كه ايمان نياوردند پراكنده و تباه گرديدند.

خداوند به وجود او كسانى را كه عزت داشتند ذليل كرد (مقصود بت پرستان هستند) و آنهايى را كه ذليل بودند به مرتبه عزت رسانيد.

كلام او و آنچه بر زبان مى آورد بيان است و سكوت او زبان.

خطبه 096-در باب اصحابش

در اين خطبه اميرالمومنين (ع) از كسانى كه بايستى به دستور او به جنگ بروند شكايت مى نمايد و تاريخ مى گويد كه جاسوسان و عمال معاويه بين سپاهيان اميرالمومنين (ع) بودند و با پول يا تبليغ آنها را وادار به عدم اطاعت مى كردند و يكى از وسايل تبليغ آنها اين بود كه به آنها مى گفتند چرا با شاميان (سربازان معاويه) مى جنگيد در صورتى كه آنها مثل شما مسلمان هستند و نماز مى خوانند و روزه مى گيرند و افراد كم هوش را با اين نوع تبليغ، وا مى داشتند كه سر از اطاعت بپيچند و افراد باهوش را هم با پول از فرمانبردارى و فداكارى باز مى داشتند به طورى كه اميرالمومنين (ع) به شرحى كه در اين خطبه مى خواهيم سخت ناراضى گرديد.

خداوند اگر به ظالم مهلت بدهد و كيفر او را به تعويق بيندازد، هرگز از مجازات وى صرف نظر نمى نمايد و در گذرگاه او حضور دارد تا اين كه نگذارد آب راحت از گلويش پايين برود و هنگامى كه ظالم انتظار ندارد گلويش را مى فشارد.

سوگند به آن كه جان من در دست اوست.

اين قوم (طرفداران معاويه) بر شما فاتح خواهند شد نه از آن جهت كه آنها براى تحصيل پيروزى شايسته تر هستند بلكه از آن جهت كه براى صاحب خودشان (فرمانده خودشان) با اي
ن كه بر باطل است كوشش مى كنند.

اما شما با اين كه من بر حق هستم دير تكان مى خوريد.

اقوام دنيا از ظلم زمامداران خود بيم دارند و من زمامدارى هستم كه از ظلم رعيت خويش بيمناكم.

به شما دستور مى دهم كه براى جهاد از خانه بيرون بياييد و شما از خانه هاى خود بيرون نيامديد و به شما گفتم كه براى چه جهاد ضرورت دارد و شما گوش فرا نداديد.

گاهى پنهان و زمانى آشكار به شما گفتم كه جنگ لازم است، اما شما دعوتهاى مرا براى جنگ اجابت نكرديد.

به شما براى اين كه به وظايف خود آشنا بشويد اندرز دادم ولى شما اندرز مرا به گوش هوش قبول نكرديد.

اى كسانى كه هنگام حاضر بودن مثل اين است كه حضور نداشته باشيد و اى بندگانى كه خود را ارباب فرض مى كنيد من سعى مى كنم كه به شما حكمت بياموزم (سخنانى كه فايده عملى دارد به شما بگويم) ولى شما از من دورى مى گزينيد و سعى مى كنم كه شما را موعظه نمايم و باز از من كناره مى گيريد.

وقتى به شما لزوم جهاد با افراد سركش را القاء مى كنم هنوز گفتار من به پايان نرسيده پراكنده مى شويد و به وضع سابق بر مى گرديد و اينطور جلوه مى دهيد كه موعظه مرا پذيرفته ايد.

هر روز صبح، من شما را مانند تير، براى به انجام رسانيدن وظائيف
ى كه بر عهده داريد، راست مى كنم ولى وقتى شب فرا مى رسد مى بينم كه از ناراستيها چون قوس كمان، خميده ايد تا آنجا كه آن كه تير را راست مى كند از كار خود عاجز شده و آن كه بايستى چون تير راست باشد مقاومت مى كند و خود را در سختى مى بيند اى مردم شما قومى هستيد كه از لحاظ جسمى حضور داريد و كالبد شما حاضر است، ولى انديشه و عقل شما، غايب مى باشد و هوى و هوس بر شما، غلبه مى كند و آنهايى كه عهده دار اداره امور شما هستند به دست شما گرفتارند.

پيشواى شما مردى است كه فرمانبردار خداست ولى شما از او اطاعت نمى نماييد و پيشواى شاميان مردى است كه از خدا اطاعت نمى كند اما شاميان از او اطاعت مى نمايند.

به خدا سوگند كه شما مرا طورى از خود ناراضى كرده ايد كه ميل دارم در مورد شما با معاويه يك معامله مانند معامله صرافان بكنم و درهم بدهم و دينار بگيرم و معاويه ده تن از شما را از من بگيرد و يك تن از پيروان خود را به من بدهد.

اى مردم كوفه به ثلاث و اثنين شما (به سه خصلت و دو خصلت شما) دچار كسالت شدم گوش داريد و نمى شنويد و زبان داريد و الكن مى باشيد و چشم داريد و نمى بينيد.

نه به هنگام ديدار، آزادگان راستين هستيد و نه به هنگام بلا برادرا
ن مورد اعتماد مى باشيد.

اى كسانى كه خوى شما مانند شتر است، توجه شتربان از شما دور باد.

يك روز، در يك سو جمع مى شويد و روز بعد در سوى ديگر متفرق مى گرديد.

به خدا سوگند آنطور فكر مى كنم كه اگر وضع جنگ داراى اوج شود و تنور كارزار گرم گردد شما مانند زن زائو كه بعد از بچه زاييدن نوزاد خود را ترك نمايد پسر ابوطالب را ترك خواهيد كرد و از او جدا خواهيد گرديد.

من از طرف خداى خود، در كارم، راهنماى مورد اعتماد دارم و از همان راه مى روم كه پيغمبرم رفت و هرگز از اين راه مشخص و روشن منحرف نمى شوم و آن را ادامه مى دهم.

به سوى خاندان پيغمبر خودتان نظر داشته باشيد و ملازم آن خاندان بشويد و از راهى كه آنها مى روند برويد براى اين كه آنها هرگز شما را از راه خارج نمى كنند و دچار تباهى نمى نمايند.

اگر مشاهده كرديد كه خاندان پيغمبر طلب كردند (چيزى خواستند) شما هم بخواهيد و اگر ديديد كه از طلب باز ايستادند شما هم باز بايستيد.

هرگز بر خاندان پيغمبر خود سبقت نگيريد زيرا گمراه خواهيد شد و هيچگاه از آن خاندان عقب نمانيد كه به هلاكت خواهيد رسيد.

من اصحاب (ياران) محمد (ص) را ديده ام و مدتى با آنها محشور بوده ام و هيچ يك از شما را نديدم كه مانند آنها باشيد.

آنها چون تمام شب را در حال قيام و سجده بودند در بامداد با موى نامنظم و چهره غبارآلود به نظر مى رسيدند و هرگز ياد معاد از خاطرشان زدوده نمى شد و گويى از بيم روز حساب، بر منقلى از آتش نشسته اند.

در وسط دو چشم آنها، در منطقه پيشانى، پينه بسته بود و از بس سر بر سجده نهاده بودند آن پينه به وجود آمد.

هر زمان كه صحبت از خداى آنها مى شد چشمهايشان از اشك مرطوب مى گرديد و آنگاه قطرات اشك از چشمهايشان فرو مى ريخت و آنقدر مى گريستند تا اين كه گريبان جامه آنها از اشك مرطوب مى گرديد.

آن
ها، همواره اميدوارى به نتيجه ثواب داشتند معهذا از بيم عقاب مانند درختى كه در معرض باد تند قرار بگيرد بر خود مى لرزيدند.

خطبه 097-در ستم بنى اميه

زمامداران بنى اميه افرادى ستمگر بودند و از عمر بن عبدالعزيز گذشته براى تامين هوسهاى خودشان از هيچ ستم فروگزارى نمى كردند و در دوره زمامدارى آنها، در كشورهاى اسلامى يك قسمت از شهرها و قصبات و روستاهاى آباد، بر اثر ظلم خلفاى اموى و حكام آنها از بين رفت و اميرالمومنين (ع) در اين خطبه ستمكارى آنان را پيش بينى مى نمايد.

به خداوند سوگند كه آنها (بنى اميه) همواره ستمگر هستند و احكام دين را مهمل مى گذارند و آنچه را كه حرام است به شكل حلال جلوه مى دهند و اگر پيمانى منعقد كنند در اولين فرصت آن را مى شكنند و در دوره زمامدارى آنها يك كلبه از خشت و گل و يك خيمه از پشم از ستم آنها مصون نمى ماند و ظلم آنان وارد آن كلبه گلين و آن خيمه پشمين مى شود و در نتيجه، سكنه كلبه و خيمه، ناگزير به ترك مسكن مى شوند و مى روند.

همه كس در دوره حكومت آنها گريان است و بعضى براى دين خود گريه مى كنند و برخى براى دنياى خويش.

همانطور كه بندگان مجبور مى شوند كه مقابل ارباب خود بايستند شما مجبور مى شويد كه مقابل بنى اميه بايستيد و اوامرشان را به موقع اجرا بگذاريد ولو در غيابشان از آنها بدگويى كنيد.

در بين مسلمين، هر يك كه بيشتر به خ
دا ايمان دارد از ستم بنى اميه زيادتر رنج مى برد.

اگر خداوند براى شما ابتلائى به وجود مى آورد شكيبائى را پيشه نماييد و اگر شما را رستگارى مى دهد بپذيريد چون پايان خوب، نصيب پرهيزكاران مى شود.

خطبه 098-در گريز از دنيا

در اين خطبه ، حضرت اميرالمومنين (ع) به مردم اندرز مى دهد كه از دنيا به آنچه براى ادامه زندگى دنيوى آنها ضرورى است اكتفا كنند و دنبال مازاد نروند چون وقتى آدمى براى مازاد دنيوى حرص بزند از عقبى باز مى ماند و افراد عاقل كسانى هستند كه به دنيا و عقبى، هر دو توجه داشته باشند و در حالى كه براى وسايل زندگى تلاش مى كنند براى تامين سعادت اخروى هم تلاش كنند.

حمد خود را براى آنچه تاكنون پيش آمده بجا مى آوريم و هم براى آنچه از اين به بعد پيش خواهد آمد ، عهده دار حمد او مى شويم.

ما از خدا مى خواهيم كه در مورد دين به ما رستگارى بدهد و پس از آن از خدا مى خواهيم كه در مورد سلامتى بدن به ما رستگارى عطا كند.

اى بندگان خدا، توصيه من به شما اين است با اين كه ترك دنيا را دوست نمى داريد اين دنيا را رها كنيد.

شما در اين دنيا، تازه بودن آن را دوست داريد ولى اين دنيا، كالبد شما را كهنه مى كند و مى پوساند و جسم شما را از بين مى برد.

وضع شما در اين دنيا، شبيه است به يك عده مسافر كه راهى را در پيش دارند و تا آنجا كه بتوانند سعى مى كنند كه سريع تر آن راه را طى نمايند تا اين كه به سر منزل مقصود برسند و شما هم در اين دنيا با همان سرعت مى خواهيد خود را به سر منزل آرزوهاى خود برسانيد.

بسيارى از كسان هستند كه اجل آنها معين است معذا با سرعت براى رسيدن به آرزوهاى دنيوى خود مى رانند در حالى كه در قفاى آنها چيزى هست كه دايم آنان را تعقيب مى نمايد (يعنى مرگ) ولى آنها تا روزى كه از دنيا بروند براى نيل به آرزوهاى دنيوى خود اميدوار هستند.

اى مردم، به عزت و افتخار اين دنيا و زينتها و نعمتهاى آن دل مبنديد و شادمان نباشيد و از سختيهاى آن هم آزرده نشويد و ناله نكنيد.

چون عزت و افتخار و زينت و نعمتهاى دنيا زوال مى پذيرد همانگونه كه سختيهاى آن هم از بين مى رود.

در اين دنيا مدتى (زمانى) نيست كه پايانى نداشته باشد و زنده اى نيست ك
ه مبدل به مرده نشود.

آيا در بين آثار گذشتگان چيزى نيست كه شما را به فكر بيندازد كه اين دنيا، سپرى مى شود؟ آيا در دوره حيات پدران گذشته شما و بعد از ممات آنها ، چيزى وجود ندارد كه باعث عبرت شما بشود؟ آيا نمى بينيد آنهايى كه قبل از شما بودند و رفتند هرگز مراجعت نكردند و آيا نمى انديشيد كه بازماندگان شما هم كه بعد از شما زندگى خواهند كرد در دنيا باز نمى مانند؟ ديگر از چيزهايى كه بايستى باعث عبرت شما بشود نظر انداختن به اهل دنيا مى باشد كه اينك در حال حيات هستند و آنها را از نظر بنگذرانيد تا ببينيد كه اوقات خود را چگونه مى گذرانند.

يكى خويشاوندى را از دست داده و بر او مى گريد و ديگرى مى رود تا اين كه به دوستى كه خويشاوندى را از دست داده تسليت بدهد.

يكى دچار يك گرفتارى است و ديگرى براى عيادت كردن به يك بيمار روانى مى باشد.

يكى در حال نزع است و ديگرى با اين كه وى را در حال نزع مى بيند طالب دنيا است و مى كوشد كه به آرزوهاى دنيوى خود برسد در صورتى كه مرگ در كمين اوست و طالب وى مى باشد.

بيشتر از مردم غافل هستند اما چيزى هست كه از هيچ كس غافل نيست و آن گذشتن دنيا و مرگ است كه آينده آن و آنچه باقى مانده چون گذشته مى گذر
د.

اين است كه به شما توصيه مى كنم اى مردم همواره به خاطر بياوريد كه چيزى هست كه لذات را از بين مى برد و خوشگذرانى ناشى از شهوات را منقص مى نمايد و رشته آرزوها را پاره مى كند.

از خداوند درخواست كنيد كه براى سپاسگزارى از نعمتها و احسانها و اداى حق او به شما مدد برساند.

/ 107