حکمت 272
آن كه مى داند كه هنگام مسافرت راهى طولانى در پيش دارد وسايل و احتياجات سفر را فراهم مى كند.حکمت 273
ديدن، فقط به وسيله چشمها نمى باشد و بسيار اتفاق مى افتد كه چشمها فريب مى دهند، ولى آن كه با عقل خود مى بيند فريب نمى خورد (فقط به احساسات نبايد متكى بود و به عقل بايد رجوع كرد).حکمت 274
بين شما و اندرز، يك مانع از غرور وجود دارد (غرور نمى گذارد كه شما از اندرز بهره عملى به دست بياوريد).حکمت 275
در بين شما افراد نادان، عجول مى شوند و تندروى مى كنند و افراد دانا كار را به تاخير مى اندازند.حکمت 276
دانايى، راه عذر را مسدود مى كند (افراد دانا نمى توانند در امور مربوط به دين متوسل به عذر بشوند چون همه چيز را مى دانند).حکمت 277
وقتى كسى را با عجله احضار كنند مهلت مى خواهد و كسى كه با عجله احضار نشود به تاخير مى اندازد (اين كلام مربوط به مرگ است و آن كه مرگ خود را نزديك مى بيند مهلت مى طلبد تا از گناهان توبه كند ولى كسى كه فرصت دارد توبه را به تاخير مى اندازد).حکمت 278
درباره هر كسى كه گفتند خوشا به حالش، چندى بعد، روزگار او را در هم كوبيد.حکمت 279
از اميرالمومنين (ع) راجع به قدر (مترادف با قضا) پرسش كردند و او گفت بحث كردن در مورد قدر راهى است تاريك و داخل آن نشويد و دريايى است عميق و در آن غوص نكنيد و از اسرار خدا مى باشد (و با بحث راجع به آن) خود را دچار زحمت ننماييد.حکمت 280
وقتى خداوند بنده اى را بى مقدار مى كند راه علم را بر او مى بندد.حکمت 281
در گذشته من يارى داشتم) كه در نظرم بزرگ بود براى اين كه دنيا را كوچك مى ديد و علاقه اى به غذا خوردن نداشت و داراى آرزوهاى دراز نبود و اگر چيزى مى يافت از آن زياد سود نمى برد و كمتر صحبت مى كرد و وقتى لب به سخن مى گشود بر هر گوينده اى غلبه مى نمود و همه سئوال كنندگان را راضى مى كرد.آن يار چون متواضع بود ديگران او را ضعيف مى پنداشتند، اما هنگامى كه موقع كار فرا مى رسيد چون شير درنده و مار زهردار بود.هرگز دلايل خود را بر زبان نمى آورد مگر زمانى كه نزد قاضى حضور مى يافت.در هر كار كه مى ديد نظير آن، داراى عذرى مى باشد ايراد نمى گرفت و عذر ديگرى را مى شنيد.از هيچ درد و بيمارى نمى ناليد مگر هنگامى كه درمان مى پذيرفت.كارى را كه مى گفت به انجام مى رسانيد و اگر كارى را نمى توانست به انجام برساند راجع به آن چيزى نمى گفت.گاهى ممكن بود كه در سخن بر او غلبه كنند اما در خاموشى كسى به وى غلبه نمى نمود و در شنيدن كلام ديگران حريصتر از آن بود كه خود چيزى بگويد.اگر براى او، دو كار رو مى نمود، در هر دو دقت مى كرد تا بداند كه كدام يك به هوى و هوس نزديكتر است و از آن كه مقرون به هوس بود پرهيز مى نمود.اينك منبه شما توصيه مى كنم كه از او پيروى كنيد و اين صفات را فرا بگيريد و اگر نتوانيد يكباره، تمام اين صفات را بياموزيد باز، عمل كردن تدريجى به آنها بهتر از اين است كه هيچ عمل نكنيد.