خطبه 026-اعراب پيش از بعثت - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

بعد حضرت چنين گفت: به من خبر دادند كه بسر بر يمن چيره شده و آنجا را مورد تطاول قرار داده و به خداوند سوگند كه من فكر مى كنم كه اين دسته در مدتى كوتاه بر شما غلبه خواهند كرد و زمام امور را به دست خواهند گرفت زيرا با اين كه اين دسته طرفدار باطل هستند متحد مى باشند و شما با اين كه طرفدار حق هستيد اتحاد نداريد و متفرق مى باشيد و با اين كه رهبر شما، حرف حق مى زند شما نسبت به او نافرمانى مى نماييد ولى آنها از حرف باطل رهبر خود فرمانبردارى مى كنند.

آنها كسانى هستند كه در امانت خيانت نمى كنند و آن را به صاحبش مسترد مى دارند ولى شما در امانت خيانت مى كنيد و به صاحبش پس نمى دهيد.

آنها در شهرهاى خود كارهاى مفيد مى كنند و اصلاح مى نمايند ولى شما در شهرهاى خود مبادرت به فساد مى كنيد.

عدم اعتماد من به شما به قدرى زياد است كه فكر مى كنم كه اگر به شما يك ابريق چوبى به رسم امانت واگذار نمايم دسته ابريق از بين خواهد رفت.

خدايا، من انديشه مى كنم كه اين مردم را كسل كرده ام و آنها هم مرا كسل كرده اند و فكر مى كنم كه آنها را در فشار گذاشته ام و آنها مرا در فشار گذاشته اند.

اينك كه چنين است خدايا كسانى را به من واگذار
كه بهتر از اين مردم باشند و كسى را به آنها واگذار كه بدتر از من باشند.

خدايا از تو مى خواهم همانطور كه نمك در آب حل مى شود دلهاى آنان را حل كنى (مقصود از نرم كردن دلها و از بين رفتن لجاجتها مى باشد تا اين كه بتوانند راه راست را تشخيص بدهند).

به خدا سوگند دوست مى داشتم كه به جاى شما كه جم غفير هستيد فقط هزار سوار از قبيله بنى فراس بن غنم مى داشتم كه اگر آنها را احضار كنند مانند ابرهاى تابستان به سويت مى آيند.

توضيح سيدرضى مرحوم سيدرضى، در مورد ابرهاى تابستان يا ارميه الحميم اين طور توضيح مى دهد.

ارميه كلمه اى است كه جمع (رمى) مى باشد و رمى در زبان عربى يعنى ابر و حميم، صفت است به معناى اصلى گرما و به معناى مجازى تابستان و لدا ارميه الحميم، يعنى ابرهاى تابستان و حضرت اميرالمومنين (ع) با بيان اين بيت، سرعت حركت سواران را به سرعت حركت ابرهاى تابستان (به نقل از سروده شاعر در متن) تشبيه كرده است.

اما تشبيه شاعر، بر اين مبنا مى باشد كه ابرهاى تابستان، در جزيره العرب بدون باران است بر خلاف ابرهاى زمستانى كه باران دارد و چون ابر تابستانى جزيره العرب باران ندارد سبك مى باشد و با سرعت حركت مى كند در صورتى كه حركت ابر
زمستانى به سبب اين كه آب دارد، كند است.

خطبه 026-اعراب پيش از بعثت

در قسمت اول اين خطبه حضرت على بن ابوطالب (ع) وضع زندگى اعراب را قبل از اسلام بيان مى نمايد و همانطور كه حضرت مى گويد، اعراب قبل از اسلام يكى اقوام عقب افتاده و جاهل بودند و در فقر و جهل غوطه مى خوردند و آن قدر فقير بودند كه بعضى از آنها توانائى تهيه يك جامه را در سال نداشتند و خرافات بر تمام شئون زندگى آنها حكومت مى كرد و بعثت حضرت رسول الله (ص) و اسلام آنها را وارد شاهراه ترقى كرد و چنان با سرعت پيش رفتند كه هنوز بيست و پنج سال از هجرت نگذشته بود كه بر شرق و غرب دنيا حكومت كردند و قسمت دوم اين خطبه مربوط به شكيبائى و قسمت سوم مربوط است به جنگى كه معاويه بر حضرت اميرالمومنين (ع) تحميل كرد.

خداوند محمد (ص) را مبعوث كرد تا اين كه جهانيان را هشدارى بدهد و آنچه را كه خداوند به بندگان نازل كرده با امانت به آنها ابلاغ نمايد.

اى جماعت عرب آيا شما به خاطر داريد كه قبل از بعثت داراى بدترين كيش بوديد و در ناگوارترين جايگاه زندگى مى كرديد و منطقه زندگى شما، پر از سنگهاى زمخت و خشن و مارهاى خشمگين و غير قابل افسون بود كه براى هيچ چيز گوش شنوا نداشتيد؟ آيا به خاطر داريد كه چه آبهاى آلوده را مى نوشيديد و چه
غذاهاى نامطلوب را مى خورديد و كارتان اين بود كه خون يكديگر را مى ريختيد و رشته خويشاوندى را كه بين شما و اقرباى شما بود مى گسستيد و بتهايى را كه خود برپا كرده بوديد مى پرستيديد و در لجن گناهكارى غوطه مى خورديد؟
قسمت دوم خطبه پس از آن نگاه كردم و ديدم كه غير از اعضاى خانواده ام هيچ كس مددكار من نيست ولى من خواهان مرگ آنها نبودم (نمى خواستم آنها را براى اين كه به من كمك كنند وارد ماجرايى نمايم كه سبب نابودى آنان گردد) لذا در حالى كه خاشاك در چشم داشتم پلك چشمهايم را بستم (وضع خود را به اعضاى خانواده ام بروز ندادم تا از آنها يارى نخواهم) و در حالى كه گلوى من از استخوانى كه در گلو داشتم مسدود بود آب را فرو بردم (وضع خود را به نظر خويشاوندانم نرساندم) و خشم خود را فرو نشانيدم و تلخى زندگى همچون حنظل را تحمل كردم.

قسمت سوم خطبه و او براى بيعت موافقت ننمود مگر به اين شرط كه مزيتى دريافت نمايد.

و در اين مبايعه پيروزى براى فروشنده مباد (فروشنده خير نبيند) و آن كه خريدارى كرده است محكوم به رسوايى شود.

اكنون زمانى است كه جنگ را بسيج كنيد و مهيا براى نبرد باشيد براى اين كه شعله جنگ را افروختيد و كار نبرد بالا گرفته است و شكيبايى را شعار خود نماييد چون آن كس كه صبر را پيشه مى نمايد به نصرت مى رسد.

خطبه 027-در فضيلت جهاد

در مورد اين خطبه دو روايت وجود دارد يكى اين كه حضرت اميرالمومنين (ع) اين خطبه را در شهرك نخيله ايراد كرد و دوم اين كه آن حضرت چون كسالت مزاجى داشت و نمى توانست كه اين خطبه را خود بيان نمايد خطبه را نوشت و به غلام خود گفت كه آن را براى مردم بخواند و راجع به علت ايراد اين خطبه، در پاورقى همين خطبه توضيح داده شده است اما بعد، جهاد درى است از دروازه هاى بهشت و خداوند اين در را به روى ارادتمندان مخصوص خود مى گشايد و هر كس جامه جهاد را در بر مى نمايد همانا جامه تقوى را مى پوشد و بدن را به وسيله جوشن خداوند و سپر محكم او در مصونيت قرار مى دهد و آن كس كه جهاد را ترك مى نمايد خداوند جامه خوارى و خفت را بر او مى پوشاند و در انظار مردم بدون قدر و ارج مى گردد و خردمندى از او دور و حقش ضايع مى شود و نبايد انتظار برخوردارى از داد را داشته باشد.

آيا آگاه نيستيد كه من روز و شب، در خفى و جلى، به شما گفتم كه با اين قوم بايد مبارزه كنيد و به شما هشدار دادم كه نگذاريد كه اين قوم مقدم بر جنگ شود بلكه خودتان براى جنگ قدم پيش بگذاريد چون قسم به خداوند هر جامعه كه در كشور خود بجنگد دچار شكست مى شود.

ليكن شما آن قدر وظايف را از سر خود باز كرديد و تكليف را بر ديگران گذاشتيد تا اين كه از هر طرف بر شما تاختند و وطنتان را به تصرف درآوردند و برادر غامد به انبار حلمه ور گرديد و آنجا را ويران كرد و حسان بن حسان بكرى را كشت.

به من اطلاع داده اند كه يكى از مردان آن سپاه وارد خانه زنى شده كه به موجب پيمان تحت حمايت اسلام بوده و تمام وسايل زينت آن زن را از خلخال و دستبند و گوشواره و گردن بند با ستم از آن زن گرفته و زن بيچاره به جز جيغ زدن و استرحام وسيله اى براى دفاع از خود نداشته و مردان متجاوز بعد از ستمگرى و غارت بدون اين كه زخمى شوند مراجعت كرده اند.

اگر يك مرد مسلمان بعد از اين فاجعه جان بسپارد سزا مى باشد و من يك چنين مردن را شايسته مى دانم.

عجبا، عجبا كه قلب من از تاثر مى ميرد و جان من از اندوه، مى كاهد چون مى بينم كه اين گروه با اين كه بر باطل هستند معهذا با يكديگر اتفاق دارند و شما با اين كه بر حق هستيد در بين شما نفاق و پراكندگى حكمفرما مى باشد.

بنابراين سزاوار زشت رويى هستيد و شايستگى داريد تا اين كه قلبتان پر از اندوه باشد و تير بلايا به سوى شما پرتاب گردد و هنگامى كه شما را مورد غارت قرار مى دهند دست روى دست مى گذاريد و وقتى با شما مى جنگند در گوشه اى مى خزيد و دست در نمى آوريد و مى بينيد كه آنها از اوامر خداوند سرپيچى مى نمايند اما رضايت مى دهيد كه هر چه مى خواهند بكنند.

در فصل تابستان به شما دستور مى دهم كه برخيزيد و به آن قوم ستمگر حمله ور شويد و شما مى گوييد كه اكنون ايام تابستان و هوا گرم است و فرصت بده تا اين كه حرارت از بين برود و بعد خواهيم جنگيد.

هنگامى كه در فصل زمستان براى شما فرمان جنگ صادر مى نمايم مى گوييد اينك فصل شتا و سرما مى باشد و بگذار كه دوره برودت منقضى شود و آنگاه به جنگ برويم.

اين عذرها كه مى آوريد و از گرما و سرما مى گريزيد در واقع، گريختن از جنگ است و شما كه اين قدر سست هستيد كه از گرما و سرما فرار م
ى كنيد به خدا سوگند كه از شمشير بيشتر خواهيد گريخت.

شما به ظاهر چون مردان هستيد ولى در حقيقت مردنما مى باشيد و توانايى شما به اندازه كودكان و پرده نشينان استواى كاش كه با شما آشنايى به هم نرسانده بودم براى اين كه آشنائى با شما سبب پشيمانى مى شود و بعد از آن افسوس به بار مى آورد.

خداوند جان شما را بگيرد كه قلب مرا خونين كرديد و سينه ام را از غيظ آكنديد و جامهاى تعب را يكى بعد از ديگرى بر من پيموديد و فرمانهاى مرا اطاعت نكرديد و مرا تنها گذاشتيد و آن قدر اين روش را ادامه داديد تا اين كه جماعت قريش گفتند كه فرزند ابى طالب مردى دلير است اما از علم جنگ بدون بهره است.

خداوند پدر آنهايى كه اين را مى گويند بيامرزد.

آيا در بين همه آنهايى كه چنين مى گويند كسى هست كه تجربه اش در جنگ بيش از من باشد يا در بين آنها كسى هست كه بيش از من در جنگ سابقه داشته باشد؟ روزى كه من براى اولين مرتبه قدم به ميدان كارزار گذاشتم هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود و اينك شصت سال از عمرم مى گذرد و در تمام اين مدت در جنگ بوده ام و چگونه مى توان گفت كه مردى اين چنين، در جنگ بدون تجربه است.

اما وقتى كه يك فرمانده جنگى فرمانبردار نداشته باشد و د
ستورهايش را اجرا نكنند تدابير جنگى اش مفيد واقع نمى شود.

خطبه 028-اندرز و هشدار

در پنجمين جمله اين خطبه، حضرت اميرالمومنين (ع) مى گويد (الا وان اليوم المضمار) يعنى اى مردم آگاه باشيد كه اينك روز مضمار است و مضمار در زبان عربى يعنى محل تمرين براى ضمر و ضمر در زبان عربى يعنى پرورش اسب براى اسب دوانى و به طورى كه شارحان نهج البلاغه گفته اند اعراب براى پرورش اسب جهت اسب دوانى برنامه اى مخصوص داشته اند و مدت برنامه به روايتى چهل روز و به روايتى شصت روز بوده و بعد از آن مدت، كه هر روز، اسب تحت پرورش قرار مى گرفته آنرا وارد ميدان اسب دوانى مى كردند و البته موضوع خطبه مربوط به اسب دوانى نيست و حضرت اميرالمومنين (ع) مضمار را فقط براى تشبيه بيان كرده است.

اما بعد، دنيا به شما پشت مى كند و اطلاع مى دهد كه از شما وداع خواهد كرد و آنگاه دنياى ديگر (دنياى آخرت) خود را به شما نشان مى دهد و ناگهان آن را مشاهده مى كنيد.

آگاه باشيد كه اينك روز مضمار (روز تمرين) است و فردا روز مسابقه و آن كه در مسابقه، سبقت بگيرد، بهشت نصيبش خواهد شد و آن كه عقب بيفتد دچار آتش (جهنم) مى شود.

آيا اينك كسى وجود ندارد كه از خطاهاى خود استغفار كند و به خداوند نزديك شود؟ آگاه باشيد كه قبل از بروز تباهى براى رستگا
رى خود كارى مفيد به انجام برسانيد.

آگاه باشيد كه اكنون شما در روزگار اميدوارى به سر مى بريد اما در وراى اين ايام، مرگ وجود دارد.

هر كه در روزهاى اميدوارى كه هنوز مرگ فرا نرسيده براى رستگارى خود كارى را به انجام برساند سودمند خواهد شد و مرگ براى او زيان نخواهد داشت.

اما آن كس كه در ايام اميدوارى از كارهايى كه او را رستگار مى كند كوتاهى نمايد از آن كوتاهى زيان خواهد ديد و مرگ او را آسيب خواهد رساند.

آگاه باشيد كه اعمال شما در روزهاى خوشى بايستى مانند اعمال شما در روزهايى كه شادى نداريد و دچار اضطراب هستيد باشد (يعنى خوشى و كامرانى نبايد شما را دچار غفلت كند).

آگاه باشيد كه من هيچ موهبت را چون جنت (بهشت) نديده ام كه آرزومند آن دچار خواب شود و هيچ دهشت را مانند آتش (جهنم) نديدم كه گريزندگان از آن به خواب روند.

آگاه باشيد هر كس كه از روى پيروى راه حق سودمند نشود و آن راه را تعقيب ننمايد دچار باطل خواهد شد و بدون ترديد از پيروى راه باطل زيان خواهد ديد.

آن كس كه صراط مستقيم هدايت را كه سبب رستگارى است نبيند، بى شك گرفتار وادى گمراهى خواهد شد و نتيجه گمراهى هلاكت است.

آگاه باشيد كه شما افراد بشر به امر پروردگار، از
اين دنيا سفر خواهيد كرد و بايستى براى اين سفر توشه فراهم كنيد.

من براى شما از دو چيز بيش از هر چيز ديگر بيمناك هستم اول اين كه پيروى از هواى نفس بكنيد و دوم اين كه آرزوى دور و دراز داشته باشيد.

اين دو را از سر به در كنيد تا بتوانيد در دنيا براى آخرت توشه اى فراهم نماييد تا در آن دنيا، به وسيله آن توشه، خود را حراست كنيد و از خطر برهانيد.

توضيح مرحوم سيدرضى راجع به اين خطبه سيدرضى، رحمت الله عليه، راجع به اين خطبه چنين مى گويد: اين كلام، براى اين است كه مردم را از هواى نفس باز بدارد و به آنها بفهماند كه آرزوهاى دراز، مومن را از فراهم كردن توشه آخرت باز مى دارد.

در اين كلام مختصات بيان حضرت اميرالمومنين (ع) كه در فصاحت و ايجاز بى نظير است، به خوبى محسوس مى شود.

تشبيه (الا وان اليوم المضمار)، (و غدا السباق) با وجود كوتاهى كلام معنايى وسيع را مى رساند و اگر ديگرى بخواهد همين مفهوم را بيان كند به طورى كه معناى آن در روح خواننده جا بگيرد بايستى كلمات زيادتر و حتى كلمات بسيار را به كار ببرد.

حضرت اميرالمومنين (ع) در كلام (و السبقه الجنه و الغايه النار) بلاغت را آشكار مى نمايد و براى بهشت كلمه (سبقت) را به كار مى
برد اما براى جهنم، كلمه غايت را بيان مى كند چون سبقت به معناى پيشى گرفتن است و آدميان همواره براى كارهاى مطلوب و مفيد، سعى مى كنند كه پيشى بگيرند و كسى براى يك كار نامطلوب و زيان بخش و رنج آور، بر ديگران پيشى نمى گيرد و رفتن به جهنم يك كار مطلوب و مفيد نيست كه افراد بخواهند بر ديگران سبقت بگيرند و اگر حضرت اميرالمومنين (ع) مى گفت (السبقه النار) كلام او بليغ شمرده نمى شد و گفت (و الغايه النار) و كلمه غايت مفهوم پايان كار را مى رساند بدون اين كه معين شود كه پايان كار، مطلوب و محبوب هست يا نيست و پايان يك كار ممكن است خوب يا بد باشد.

تعبير (و السبقه الجنه و الغايه النار) كلام حضرت اميرالمومنين (ع) را بسيار بليغ كرده است.

آنگاه سيدرضى چنين مى گويد: در بعضى از نسخه ها (السبقه الجنه) با ضم حرف سين در كلمه سبقه نوشته شده است در صورتى كه ما به طور متعارف، كلمه سبقه را با فتح حرف سين، مى نويسيم و مى خوانيم.

كلمه سبقه با ضم حرف سين در زبان عربى در مورد كسى به كار مى رود كه از حيث به دست آوردن مال يا يك سود كلان، بر ديگرى پيشى گرفته باشد.

بنابراين، معناى كلمه سبقه، با ضم حرف سين نيز پيشى گرفتن، منتها در جمع آورى مال و ب
ه دست آوردن سود مادى است و لذا مفهوم آن، خيلى نزديك به مفهوم كلمه سبقه با فتح حرف سين مى باشد چون هر دو، به معناى پيشى گرفتن است.

خطبه 029-در نكوهش اهل كوفه

بعد از جنگ نهروان، معاويه بن ابوسفيان براى اين كه حضرت اميرالمومنين (ع) را از لحاظ سياسى و هم از لحاظ روحى ناراحت كند، يكى از سرداران خود موسوم به ضحاك بن قيس را با سه هزار و به روايتى با چهارهزار مامور تاخت و تاز در قلمروى حكومت حضرت اميرالمومنين (ع) كرد و دستور داد هر كس را كه توانستى به قتل برسان و او هم در منطقه ثعلبيه به يك كاروان از زوار حج حمله كرد و عده اى را كشت و هر چه كاروانيان داشتند غارت نمود و آنگاه در منطقه قطانه برادرزاده عبدالله بن مسعود را با تمام كسانى كه با وى بودند به قتل رسانيد و مى دانيم كه عبدالله بن مسعود يكى از اصحاب رسول الله (ص) بود.

پس از اين كه آن خبرهاى ناگوار به حضرت اميرالمومنين (ع) رسيد به مردم گفت براى جنگ آماده شويد ليكن مردم براى اجراى دستور آن حضرت تمايلى نشان ندادند و اميرالمومنين (ع) بر منبر رفت و اين خطبه را ايراد كرد و پس از اين خطبه در مردم هيجان بوجود آمد و (حجر بن عدى) با چهار هزار تن به جنگ ضحاك بن قيس رفت و او نتوانست پايدارى نمايد و بعد از اين كه نوزده تن از سربازانش به قتل رسيدند گريخت و به شام كه قلمرو حكومت معاويه بود مراجعت كرد و از سپاه حجر بن
عدى دو تن كشته شدند.

اى مردم، شما كسانى هستيد كه جسمهايتان با هم مجتمع است ولى بين قلوب شما، فاصله وجود دارد (داراى قلوب واحد نمى باشيد).

وقتى صحبت مى كنيد و آدمى گوش به سخنان شما مى دهد پندارى كه كلام شما، مى تواند سنگهاى بسيار سخت را بشكافد، اما عمل شما با حرفتان سنخيت ندارد و به قدرى عمل شما سست است كه دشمنان شما را به طمع مى اندازند كه بر شما غلبه كنند.

وقتى در محافل نشسته ايد و حرف مى زنيد، دعوى مى نماييد كه چنين خواهم كرد و چنان خواهم كرد، اما وقتى روز جنگ فرا مى رسد مى گوييد از چه راه مى توان گريخت! آن كس كه از شما دعوتى بكند (براى كارهاى جدى) اميدوار به سرفرازى نيست و قلب كسانى كه غمخوار شما مى باشد هرگز آرام نخواهد گرفت.

شما مانند مقروضى هستيد كه نمى خواهد قرض خود را بپردازد و امروز و فردا مى كند و شما هم بدون عذر معقول از من مهلت مى طلبيد.

آن كس كه از بى ارادگى و خوارى ذليل است چگونه مى تواند جلوى ستمگرى را بگيرد و حق جز با كوشش و جديت به دست نمى آيد.

شما كه از خانه خود محافظت و دفاع نمى كنيد از كدام خانه دفاع خواهيد كرد و شما كه با رهبرى چون من به پيكار نمى رويد بعد از من با كدام رهبر وارد ميدان
جنگ خواهيد شد؟ آن كس كه شما او را فريفته ايد فريب خورده واقعى است و به خداوند سوگند كسى كه بخواهد با معاونت شما كارى را از پيش ببرد مانند تيراندازى است كه در مسابقه تيراندازى تير پوچ (تير بدون جايزه) نصيبش گردد.

) كسى كه به اتكاى شما، بخواهد در كارزار به سوى دشمن تير بيندازد با تير شكسته بدون پيكان تير خواهد انداخت.

من شما را آزمودم و به خداوند سوگند كه ديگر قول شما را باور نمى كنم و چشمداشتى به كمك شما ندارم و دشمن را به استناد كمك شما نمى ترسانم.

آيا خود مى فهميد كه شما را چه مى شود؟ آيا در فكر هستيد كه بدانيد داروى بيمارى شما چيست؟ آيا در فكر هستيد كه به روش درمان خود پى ببريد؟ آخر آن قوم هم كسانى مانند شما مى باشند (چرا از اعمال آنها عبرت نمى گيريد؟) شما كسانى هستيد كه قول مى دهيد بدون اين كه ادراك كنيد كه معناى قول دادن چيست.

شما كسانى هستيد كه بدون رعايت پرهيزكارى عمر خود را در غفلت مى گذرانيد و خواهان ترقى و برترى هستيد بدون اين كه حقى براى آن داشته باشيد (بى آنكه براى ترقى كوشش كنيد).

خطبه 030-درباره قتل عثمان

عثمان در روز اول محرم سال 24 هجرى به خلافت رسيد و روز هيجدهم ذيحجه سال 35 هجرى كشته شد و لذا دوازده سال خلافت كرد و روزى كه خليفه شد هفتاد سال از عمرش مى گذشت و روزى كه به قتل رسيد هشتاد و دو ساله بود ولى به موجب تواريخ تمام فرق اسلامى با استبداد و تبعيض خلافت مى كرد و در حاليكه عده اى زياد از مسلمانها با فقر به سر مى بردند او افراد قبيله بنى اميه را كه افراد قبيله او بودند طورى سير نگاه مى داشت كه نعمتهاى خدا را تفريط مى نمودند و در سالهاى آخر خلافتش چند بار براى رفع مشكلات سياسى متوسل به حضرت اميرالمومنين (ع) شد و آن حضرت اشكالات را رفع مى نمود تا اين كه بر اثر سوء حكومت عثمان، بين مسلمين تفرقه به وجود نيايد و بعد از اين كه روش استبدادى و تبعيض عثمان مسلمين را به ستوه آورد باز هم به سبب سالخوردگى عثمان نمى خواستند او را به قتل برسانند و به او گفتند از خلافت كناره گيرى كند تا ديگرى كه براى خلافت صالح است اداره امور مسلمين را بر عهده بگيرد ولى عثمان گفت او از طرف خدا مامور خلافت شده و نمى تواند آن وظيفه را بر زمين بگذارد و آخرين واقعه اى كه مسلمين را نسبت به عثمان خشمگين كرد اين بود كه بعد از اي
ن كه خانه خليفه سوم از طرف مسلمانها محاصره شد يكى از اصحاب پيغمبر به نام نير بن اياز به خانه عثمان رفت كه از او بخواهد كه از خلافت كناره گيرى نمايد و عثمان، بر لب بام خانه آمد و در حالى كه نير بن اياز در كوچه با وى صحبت مى كرد يكى از سربازان عثمان از بام خانه تيرى به سوى نير پرتاب كرد و او را به قتل رسانيد و مسلمين از عثمان خواستند كه قاتل را به آنها تسليم نمايد و عثمان گفت او را تسليم نمى كند و آنگاه محاصره كنندگان به خانه عثمان حمله كردند و او را به قتل رساندند و در اين خطبه ، حضرت اميرالمومنين (ع) با بيانى صريح مى گويد كه دخالتى در قتل خليفه سوم نداشته است.

اگر من امر صادر مى كردم كه او را به قتل برسانند، قاتل او بودم و اگر مانع از آن عمل مى شدم از ياران وى به شمار مى آمدم و هيچ يك از اين دو نمى باشم.

شخصى كه به كمك او برخاست نمى تواند دعوى كند كه كسى وى را از پا درآورد كه من بر او برترى دارم و آن كس كه او را از پا درآورد نمى تواند بگويد كسى كه به او كمك نمود برتر از من است.

اينك من فاجعه مربوط به او را براى شما آشكار مى كنم (علت كشته شدن او را بيان مى نمايم).

او روش حكومت استبدادى را پيش گرفت و بر آن رو
ش باقى ماند و اين كار او، بد بود.

و اما شما، شكيبايى را از دست داديد و بى تابى كرديد و نداشتن شكيبايى و بى تابى بد بوده است و خداوند كه قاضى حقيقى است در مورد آن حاكم كه با روش استبدادى حكومت مى كرد و كسانيكه شكيبايى نداشتند و بى تابى كردند، حكم صادر خواهد نمود.

/ 107