ز خانه خارج شود.
خطبه 182-آفريدگار توانا
در اين خطبه اميرالمومنين (ع) مى گويد كه بنده مى تواند به خداى خود وام بدهد و خداوند چند برابر آن وام را به بنده خواهد داد و خداوند احتياجى به بنده خويش ندارد تا از او وام بگيرد بلكه از راه كرم و عطوفت وام بنده را مى پذيرد تا اينكه به او پاداش بدهد.خداوندى را ستايش مى كنم كه بدون اينكه ديده شود شناخته شده و بى آنكه رنج ببرد و ابزارى داشته باشد جمله موجودات جهان را به وجود آورد و آن قدر نيرومند است كه نيرومندان مقابل او سر بر خاك مى گذارند.او مخلوقات خود را در دنيا سكونت داد و رسولان را فرستاد تا اين كه از مقابل ديدگان آنها حجابها بردارند و آنها را از صدمات دنيا برحذر نمايند و حلال و حرام را به آنها بفهمانند و به آنها بگويند كه اگر طاعت كنند به بهشت مى روند و اگر عصيان ورزند دچار دوزخ خواهند شد و به بندگان تفهيم نمايند كه در زندگى آنها ممكن است بزرگى و خوارى (براى آزمايش) بوجود بيايد خدا را آنچنان كه از مخلوقات خود خواست كه او را سپاسگزارند سپاس مى گزارم و او براى هر چيز اندازه اى تعيين نمود و بنا بر مشيت او هر اندازه داراى مدتى است و هر مدت بر طبق يك نوشته معلوم است.قرآن كتاب خدا امر مى كند و نهى مى كند (امر به طاعت مى كند و منهيات را نهى مى نمايد) و گويا است و حجت خدا بر بندگانش مى باشد.خداوند نور قرآن را به مرتبه كمال رسانيد و دين اسلام را با آن كامل كرد و زمانى كه پيغمبر او احكام خدا را كه مايه سعادت نوع بشر است به بندگان ابلاغ كرد و رسالت خود را به اتمام رسانيد خدا روحش را احضار نمود.خداى را همانگونه كه خود او خويش را با بزرگى ياد كرده ياد كنيد و سپاسگزار باشيد كه چيزى از دين خود را بر شما فرو نگذاشت (هر چه بود به شما گفت) و تمام چيزهايى كه سبب رضايت او يا عدم رضايت او مى شود به شما گفته شد.رضايت او تا دنيا باقى است يك شكل مى باشد و عدم رضايت او هم تا دنيا باقى است يك شكل دارد.اين را بدانيد كه اگر خداوند در گذشته، بر كسانى كه مقدم بر شما بوده اند به علتى غضب كرده باشد، و شما آن علت را به وجود بياوريد از شما راضى نخواهد شد و اگر در گذشته به علتى از گذشتگان خشنود بوده، از آن علت بر شما خشم نخواهد گرفت.بر شما است كه راه راست و آشكار را انتخاب كنيد و سخنان نيكوى گذشتگان را بر زبان بياوريد و سپاسگزار باشيد كه خداوند روزى شما را در اين دنيا تامين كرد و ذكر براى شما واجب گرديد (مقصود ذكرهاى واجب مثل نماز است).توصيه به تقوى خداوند به شما توصيه كرد كه تقوى داشته باشيد و فهمانيد بهترين چيزى از بندگان كه رضاى او را حاصل مى نمايد تقوى است بنابراين در درگاه خدايى كه همه چيز شما در دست اوست پرهيزكار باشيد اگر شما بخواهيد كار خود را از خدا پنهان نماييد وى از آن آگاه است و اگر كارهاى آشكار بكنيد آنها را مى نويسد و خداوند مامورينى را براى نوشتن انتخاب كرده كه هيچ حقى را كه بايد نوشته شود ساقط نمى كنند و هيچ باطلى را نمى نويسند و بدانيد كه خداوند براى بندگانى كه از او بترسند راه رهايى از فتنه ها را باز مى گذارد و به او نشان مى دهد كه چگونه از تاريكى خود را به روشنايى برساند و آنچه مورد خواهش ضمير بنده مطيع باشد به او مى رسد و خداوند او را در خانه اى كه منزلگه كرام است جا مى دهد و براى ذكر زيباييهاى خانه همين بس كه عرش خدا سايبان آن خانه است و رضاى خدا نور آن خانه، و در آن خانه فرشتگان به ديدار بنده مطيع مى آيند و رفقاى او در آن جا پيغمبران هستند.اين است كه بايد به سوى روز بازگشت رو بياوريد و تا موقعى كه زنده هستيد طاعت را از دست ندهيد چون به زودى دوره عمر به پايان مى رسد و مرگ نمايان مى شود و بعد از اين كه عمر به انتها رسيد ديگر موقعى براى توبه وجود نخواهد داشت.شما هم روزى را خواهيد ديد كه اگر طاعت را ترك كرده باشيد مانند كسانى مى شويد كه در قرآن از آنها ياد شده و آنها مى گويند خدايا ما را به دنيا برگردان تا اين كه عمل صالح را به انجام برسانيم.شما، در اين دنيا، مسافرانى هستيد كه به شما اطلاع دادند كه بايستى از اين جهان برويد و تا موقعى كه در اين دنيا هستيد توشه اى براى جهان ديگر فراهم نماييد.شما اگر آن توشه را فراهم كنيد، خواهيد توانست كه دنياى ديگر را آسوده بگذرانيد و در غير آن صورت گرفتار آتش خواهيد شد و آيا پوست نازك شما مى تواند لهيب آتش را تحمل نمايد؟ پس به خودتان ترحم كنيد و
از تجربه هايى كه در اين دنيا از سختيها تحصيل كرده ايد عبرت بگيريد (تا بدانيد كه سختيهاى دنيا ديگر چقدر طاقت فرسا است).آيا ديده ايد كه وقتى خارى در پاى يكى از آشنايان شما در اين دنيا فرو مى رود چگونه او را بى تاب مى كند؟ آيا ديده ايد كه وقتى زخمى بر او وارد مى آيد يا يك ريگ داغ بيابان وى را مى سوزاند چگونه ناله بر مى آورد؟ پس حال خود را در دنياى ديگر وقتى كه بين دو طبقه از آتش (از بالا و پايين) قرار گرفته ايد و قرارگاه شما سنگ سوزان و همنشين شما شيطان است در نظر بياوريد؟ آيا مى دانيد كه وقتى مالك جهنم عليه آتش به خشم درمى آيد چگونه در آتش، تلاطم به وجود مى آيد و يك قسمت از آتش قسمت ديگر را فرو مى كوبد و خشم مالك جهنم، عليه آتش، آنقدر شديد است كه وقتى به غضب در مى آيد پاره هاى آتش در دروازه هاى جهنم از فرط بيم مى جهند و مى نالند.اى پير سالخورده كه بر اثر فرتوت شدن تمام اعضاى بدنت در حال ارتعاش است آيا فكر مى كنى كه وقتى گردن بندهاى آتش را به گردنت آويختند و دستها و پاهاى تو با زنجيرهاى آتشين بسته شد و فلزات تفته در بدنت فرو رفت و گوشت بازوهايت را از بين برد چه حال به تو دست مى دهد؟ پس اى بندگان خدا اينك كه سلامت هستيد فكر دوره ناخوشى را بكنيد و اينك كه از رزق زياد برخورداريد فكر دوره كم يابى باشيد و قبل از اين كه راه عبور شما بسته شود خود را آزاد نماييد.اى بندگان خدا، از خواب خود بكاهيد و بگذاريد كه شكمهاى شما بر اثر نخوردن غذاى زياد لاغر شود و پاهاى خود را به كار بيندازيد (كوشش كنيد) و اموال خود را در راه خدا انفاق نماييد و قسمتى از راحتى و آسايش اين دنياى خود را فداى تحصيل راحتى در دنياى ديگر كنيد (كه با اين عمل نسبت به خود انفاق مى نماييد) و از لحاظ انفاق نسبت به خودتان بخل بر شما چيره نشود.خداوند تعالى مى گويد: (اگر خدا را يارى بدهيد او به شما يارى مى دهد و گامهاى شما را محكم و بى تزلزل مى نمايد).و نيز خداوند مى گويد: (هر كس كه به خداوند قرض الحسنه بدهد خدا، ثواب اين عمل را براى وام دهنده زياد مى كند و پاداش كريم
دريافت خواهد كرد).خداوند از روى احتياج و ناتوانى از شما قرض نخواسته و او كسى است كه لشكرهاى سماوات و زمين از اوست و عزيز و حكيم است و او كسى است كه گنجينه هاى آسمان زمين مال اوست و او غنى و حميد مى باشد.اگر خداوند از شما وام خواسته براى اين است كه مى خواهد آزمايش كند تا معلوم شود كه عمل كدام يك از شما نيكو مى باشد.پس به اعمال نيكو قيام كنيد تا اين كه در دنياى ديگر از همسايگان خدا بشويد.خداوند براى همسايگان خود در دنياى ديگر به قدرى قايل به ارزش است كه آنها را با رسولان خود دوست مى كند و به فرشتگان دستور مى دهد كه به زيارت آنها (به ديدن آنها) بروند و گوشهايشان را از صداى وحشت انگيز لهيب آتش مصون مى دارد و نمى گذارد كه هرگز مزاج آنها دچار درد و رنج شود و اين فضل خداست كه به هر كس بخواهد عطا مى كند و خدا داراى فضل عظيم است و آنچه بايستى به شما بگويم، مى گويم و شما صداى مرا مى شنويد و از خداوند براى خود و شما يارى مى خواهم و همه كارها را به او وا مى گذاريم و او در تمام كارها براى ما كافى است.
خطبه 183-خطاب به برج بن مسهر
شاعرى از خوارج به اسم برج بن مسهر، هنگامى كه اميرالمومنين (ع) مشغول صحبت بود، شعار خوارج را سر داد و گفت لاحكم الالله و اميرالمومنين (ع) خطاب به او گفت اسكت قبحك الله يا اثرم يعنى (اى زشت سيرت كه خدا تو را تقبيح كند ساكت باش) و كلمه اثرم بر وزن اعلم در زبان عربى به معناى كسى است كه دندان جلوى او افتاده باشد و معناى مجازى آن زشت سيرت است و برج بن مسهر طائى، يعنى از قبيله طى بود و بعد از اين كه با صداى بلند به طورى كه اميرالمومنين (ع) شنيد گفت لاحكم الالله، مولاى متقيان خطاب به او چنين گفت: ساكت باش، خدا تو را تقبيح كند اى زشت سيرت.به خداوند سوگند در آن موقع كه نور حق دميد تو آن قدر كوچك بودى كه كسى به تو توجه نداشت و نمى توانستى صداى خود را بلند كنى ولى همين كه باطل به حركت درآمد و نعره زد تو ناگهان مانند يك شاخ بز بدون ارزش روييدى و سر بلند كردى.خطبه 184-به همام درباره پرهيزكاران
مردى از اصحاب اميرالمومنين (ع) موسوم به همام كه مردى زاهد بود گفت يا على، براى من بگو كه متقيان چه نوع اشخاص هستند؟ اميرالمومنين (ع) در جواب او لحظه اى درنگ كرد و بعد گفت اى همام پرهيزكار باش و نيكويى كن اما اين پاسخ آن مرد را قانع نكرد و اميرالمومنين (ع) را سوگند داد تا اين كه متقيان را براى او وصف نمايد و مولاى متقيان (ع) بعد از حمد خداى تعالى و صلوات بر رسول الله (ص) چنين گفت: خداوند سبحان مخلوقات خود را خلق كرد بدون اين كه احتياجى به طاعت آنها داشته باشد يا از طغيان و نافرمانى آنها بترسد براى اين كه اگر مخلوقات اطاعت مى كردند سودى عايد خداوند نمى شد و اگر نافرمانى مى نمودند ضررى به خدا نمى رسيد.بعد از اين كه خداوند مخلوقات را آفريد مواضع آنها را تعيين كرد و هر دسته از مخلوقات را فراخور وضعشان در جايى قرار داد و معيشت آنها را تعيين نمود.در بين مخلوقات خدا، اهل تقوى مردمى هستند كه فضيلت دارند براى اين كه همواره عملشان نيكو و زندگى آنها از روى اعتدال و ميانه روى است و پيوسته فروتن مى باشند و از آنچه خدا حرام كرده مى پرهيزند و دل به علم سودمند مى دهند و اگر گرفتار بلا شوند براى نجات خود به خدا اميدوار مى شوند بدون آنكه بى تابى و ابراز عجز كنند و هنگامى كه در آسايش و وفور نعمت به سر مى برند چون از خدا مى ترسند مثل اين است كه در بلا هستند و از آنها غرور و طغيان سر نمى زند.طورى از اميد ثواب و ترس مجازات خواهان مرگ هستند كه اگر نمى دانستند كه اجل، مقرر است، روحشان لحظه اى در كالبد آنها برقرار نمى ماند و غير از خداوند كه در نظرشان بزرگ است همه چيز براى آنها كوچك جلوه مى كند.طورى با بهشت مانوس هستند كه گويى آن را ديده اند و طورى از جهنم مى ترسند كه پندارى در آن به سر برده اند.قلبهايشان محزون است (اندوهگين هستند كه چرا به قدر كافى ثواب نمى كنند) و هيچ كس دچار شر، از آنها نمى شود و داراى بدنهاى نحيف هستند و حاجاتشان در زندگى كم و نفس آنها عفيف مى باشد و روزهاى قليل عمر را با شكيبايى به سر مى برند زيرا مى دانند بعد از آن، استراحت طولانى خواهند داشت.دنيا آن افراد متقى را به سوى خود فراخواند و آنها دعوت دنيا را نپذيرفتند و اگر دنيا خواست آنها را برده خود بكند جان را فدا كردند تا اين كه از بردگى دنيا رهايى يابند.آنها (اهل تقوى) هنگام شب به نماز مى ايستند و قرآن را با ترتيل (با ملايمت و فهم كامل كلمات و
آيات) مى خوانند و قلوب خود را با تلاوت آيات قرآن تلطيف مى كنند و داروى هر نوع بيمارى خود را از قرآن مى طلبند و هنگامى كه به آيه اى مى رسند كه در آن صحبت از تشويق است دلشان در طلب آن به تپش در مى آيد و آنچه در آن آيه وجود دارد انگار كه مقابل چشمشان است و هنگامى كه به آيه اى از قرآن مى رسند كه صحبت از بيم و عذاب است طورى به وحشت در مى آيند كه پندارى خود را در آتش مى بينند و صداى آتش را مى شنوند و از بيم به ركوع مى روند و در صورت و پيشانى و كف دستها و زانو و حاشيه پاها را بر خاك مى گذارند و به درگاه خداوند استغاثه مى كنند.هنگام روز، آنها (افراد با تقوى) مردمى هستند دانا و شكيبا و پرهيزكار و ثوابكار، و وقتى آنها را مى بينند تصور مى كنند كه بيمار هستند ولى آنها بيمار نمى باشند و از كارهاى ثواب كوچك خود راضى نيستند و اعمال ثواب بزرگ را هم بزرگ نمى دانند.آنها كسانى هستند كه نفس خود را متهم مى نمايند براى اينكه مى ترسند كه در اعمال ثواب، كوتاهى كرده باشند و اگر كسى آنها را مورد مدح قرار بدهد مى گويند آنطور كه من خود را مى شناسم مداح مرا نمى شناسد و خداى من، مرا بهتر از خودم مى شناسد و مى گويند خدايا مرا مسئوول مدحى
كه از من مى كنند ندان و بهتر از آن كن كه مردم تصور مى نمايند و گناهانى را كه مرتكب شده ام و مردم از آن آگاه نيستند بر من ببخشاى.از علايم او (اهل تقوى) اين است كه در دين ثابت قدم و در اعمال زندگى محتاط و شكيبا و در ايمان داراى يقين است براى تحصيل دانايى حريص است و براى تحصيل زخارف دنيوى كم اعتناء و عبادت را با فروتنى به انجام مى رساند و اگر تنگدست شود تظاهر به فزونى نعمت مى كند و اگر دچار شدت شود، صبر را پيشه مى نمايد و جز روزى حلال نمى طلبد و نشاط او در اين است كه راه راست را بپيمايد و دور از هر نوع طمع مى باشد و خوشى او در اين است كه عمل صالح به انجام برساند.روز را مى گذراند و با شكرگزارى به شب مى رساند و شب را با ذكر الهى روز مى كند.در شب بيمناك است و در صبح مسرور و از اين بيمناك مى باشد كه شب را به غفلت گذرانيده و از اين مسرور مى باشد كه در بامداد رحمت الهى شامل او گرديده و اگر نفس او چيزى بخواهد كه از منهيات است از ايجاب درخواست نفس خوددارى مى كند.روشنايى چشم او از چيزى است كه زوال ناپذير است و علم را با حلم و قول را با عمل قرين مى كند.آرزويش نزديك مى باشد (در دنيا آرزوهاى كوچك دارد) و تزلزل او در زندگى اندك است (فقط براى چيزهاى كوچك مردد مى شود مثل اين كه فى المثل از اين ميوه يا آن ميوه بخورد).قلب او همواره دار
اى فروتنى است و نفس او پيوسته قانع است و با غذايى كم مى سازد و هيچ كار دنيوى را به خود سخت نمى گيرد.دينش محفوظ مى باشد و شهوت در او مرده و هرگز خشمگين نمى شود و همه به خير او اميدوار هستند و همه از شر وى محفوظ مى باشند اگر در بين افراد غافل زندگى كند، از آگاهان است و اگر در بين افراد آگاه زندگى نمايد فكر مى كند كه غافل مى باشد (براى اين كه تظاهر نمى كند).از كسى كه نسبت به وى ظلم مى كند صرف نظر مى نمايد و كسى كه او را محروم نمايد مورد عطيه وى قرار مى گيرد.وقتى كه از او كناره مى گيرند او با كسى كه كناره گرفته گرم مى گيرد و هرگز ناسزا نمى گويد و پيوسته با نرمى صحبت مى كند.كار ناپسند وى را كسى نمى بيند و كار پسنديده اش به نظر همه مى رسد و در رويدادهاى بزرگ با طمانينه است و در هر واقعه ناگوار خوددارى مى كند و هنگام وسعت نعمت شكرگزار است و با دشمن ستمگرى نمى نمايد و هرگز دوست را نمى رنجاند و ضرورت ندارد كسى عليه او شهادت بدهد چون قبل از شهادت، به گناه خود اعتراف مى نمايد.اگر چيزى به او سپرده شود، در امانت خيانت نمى نمايد و اگر چيزى را به او بگويند تا به خاطر داشته باشد فراموش نمى كند.هرگز كسى را با زشتى نام
نمى برد و همسايه از او آزار نمى بيند و از مرگ ديگران خرسند نمى شود و در كار ناصواب مقدم نمى شود و از راه حق قدم بيرون نمى گذارد.در موقع سكوت از سكوت خود غمگين نمى گردد و هنگام خنديدن صداى خنده اش بلند نمى شود و اگر مورد ظلم قرار بگيرد شكيبايى را پيش مى گيرد تا خداوند ستمگر را به سزايش برساند.خود او، همواره از خويش در رنج است اما ديگران از او در آسايش هستند و خود را به رنج مى اندازند براى اين كه بتواند وسيله راحت ديگران را فراهم نمايد.اگر از كسى دورى نمايد براى اين است كه بتواند به وظايف عبادت خود قيام نمايد و اگر به كسى نزديك شود از روى محبت مى باشد و هرگز خودبينى و غرور او را از مردم دور نمى نمايد و فريب و حيله سبب نزديكى وى به مردم نمى شود.وقتى كه كلام اميرالمومنين (ع) به اينجا رسيد همام از هوش رفت و در حال بيهوشى جان سپرد.اميرالمومنين (ع) گفت به خداوند سوگند كه من بر جان او بيم داشتم و بعد گفت چنين است تاثير موعظه موثر وقتى به اهلش گفته مى شود.يكى به او گفت يا اميرالمومنين پس چرا اين موعظه در تو اين اثر را نكرد و اميرالمومنين (ع) در جوابش گفت بى انديشه سخن گفتى و بدان كه هر اجل داراى وقتى است و داراى
سببى و نه آن وقت مى گذرد و نه آن سبب به ديگرى تجاوز مى نمايد و لذا ديگر از اين گونه سخن نگو چون اين سخن را شيطان به تو القاء كرده است.
خطبه 185-در وصف منافقان
در اين خطبه، اميرالمومنين (ع) مردم را از دورويى برحذر مى نمايد و ذات مبارك او چون مظهر صدق و صفا و يكرويى بود از مردم دورو، و متملق و منافق سخت نفرت داشت.خداوند را به سبب آنچه به ما توفيق طاعت داد حمد مى كنيم و نيز او را به سبب آنچه ما را از معصيتها نهى نمود حمد مى نماييم و از او مسالت مى نماييم كه رحمت خود را بر ما تمام كند و ما همواره به او توسل داشته باشيم و شهادت مى دهم كه محمد (ص) بنده و فرستاده خداوند است و او براى اين كه بندگان خداوند را رستگار و بهشتى كند، هر كار دشوار را تحمل كرد و شرنگ اندوه را نوشيد و حتى خويشاوندان و نزديكانش با او دورويى كردند و براى جنگ با او بر مركبهاى خود مهميز كشيدند تا اين كه از دورترين مناطق خود را براى پيكار به او برسانند.اى بندگان خدا به شما سفارش مى كنم كه در درگاه خداوند داراى تقوى باشيد و توصيه مى نمايم كه از اهل نفاق بپرهيزيد براى اين كه آنها در حالى كه خود گمراه هستند گمراه كننده مى باشند و در حالى كه خود مى لغزند ديگران را مى لغزانند.آنها به هر رنگى در مى آيند و به هر عملى دست مى زنند و قول آنها مورد اعتماد نيست و براى فريب دادن مردم، هر نوع خدعه را به كار مى برند.چهره آنها (صورت آنان) تميز و سالم ولى قلب آنها بيمار است.وقتى كه صحبت مى كنند، آدمى تصور مى كند كه كلام آنها دوا و بيانشان وسيله شفا مى باشد ولى عمل آنها يك درد بى دوا به شمار مى آيد.هيچ فراخى در معيشت و نيكبختى نيست كه آنها به آن حسد نورزند و مى كوشند كه مردم را در بلا بيندازند و اميدها را مبدل به نااميدى نمايند.در راه ديگران به خاك مى افتند و موافق ميل قلبى آنها حرف مى زنند تا اين كه راه به قلب آنها پيدا كنند و براى راضى كردن ديگران در غم آنها اشك از ديده روان مى سازند و در ثناخوانى افراط مى كنند و اگر از كسى چيزى بخواهند با اصرار و پافشارى مطالبه مى كنند و اگر از عيب كسى مطلع شوند آن عيب را در روى او مقابل روى ديگران مى گويند تا وى را رسوا نمايند و اگر به آنها اجراى عدالت موكول شود بر خلاف حق حكم صادر مى نمايند و مقابل هر حق، يك باطل، و مقابل هر راست يك دروغ و مقابل هر قائم يك مايل آماده دارند (مقابل هر خط عمودى و راست كه كنايه از صداقت است يك خط مايل و يك خط كج كه كنايه از ناراستى است دارند) و مقابل هر زنده يك كشنده و مقابل هر در يك كليد و در هر شب يك چراغ آماده دارند تا اينكه بتوانند به وسيله ايجاد نااميدى در دلها به مطامع خود برسند و بازار خدعه و فريب خويش را رواج كنند و فريب و دروغ و خدعه خود را براى اينكه بازار پيدا كند زينت مى دهند و باطل را با لباس حق ملبس مى نمايند و راه آن قدر پيچ و خم دارد كه اگر كسى وارد آن شد، هرگز راه راست را پيدا نمى كند و اين افراد دورو و منافق و اهل نيرنگ از پيروان شيطان هستند و كانون ملتهب آتش جهنم (اولئك حزب الشيطان، الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون).