خطبه 114-در طلب باران
اين خطبه، از طرف اميرالمومنين (ع) براى طلب باران ايراد گرديده و به همين جهت مرحوم سيدرضى اسم خطبه را استسقاء گذاشته كه در زبان عربى به معناى طلب آب است و سيدرضى مى گويد كه در مقدمه خطبه (انصاحت جبال) از اصطلاحات مخصوص اميرالمومنين (ع) است به معناى اين كه كوههاى ما شكافت (از خشكى) و در زبان عربى وقتى جامه اى شكافته شود مى گويند انصاح الثوب و (انصاح النبت ) هم در زبان عربى گفته شده يعنى وقتى گياه خشك گردد ليكن انصاحت جبالنا به معناى شكافتن كوههاى ما از اصطلاحات مخصوص اميرالمومنين (ع) مى باشد.خدايا كوههاى ما از خشكى شكافت و زمين ما مستور از غبار شد و دواب ما (چهارپايان ما) از تشنگى بى تاب شدند و در ربضهاى خود سرگردان گرديدند و همچون زمانى كه كودك خود را از دست داده باشند از ته دل مى نالند و رفتن به مراتع خشك و آبشخورها آنها راسخت افسرده كرده است.خدايا، بر ناله گوسفندان و نفير شتران و سرگردانى آنها هنگام رفت و آمد در چراگاه ترحم كن.خدايا ما با شتران گرسنه و لاغر خارج شديم (از خانه ها) و به سوى تو آمديم تا اين كه از ابرهاى باران ريز برخوردار شويم ولى آن ابرها تخلف كردند و به ما باران ندادند و اينك از تو كه ملجاء اميد غمگينان و فريادرس حاجتمندان هستى مى خواهيم كه ما را مورد رحمت قرار بدهى و التماس داريم كه ما را به گناهانى كه كرده ايم مواخذه و كيفر قرار ندهى و ترحم خود را با ابرهاى بارده و بهار پر آب بر ما ارزانى نما تا اين كه گياهان با طراوت برويد و ديده از ديدار صحراى سبز روشن گردد.خدايا با ابرهاى باردار و سيراب كننده و با بركت به ما آب عطا فرما به طورى كه بر حيوان و گياه گوارا باشد و گياهان از آن برويد و ساقه و شاخه هاى گياه با برگهاى شاداب ثمر بدهد و اگر اين رحمت تو شامل ما گردد براى بندگان ناتوانت حيات بخش است و زمين خشك احياء خواهد شد.خدايا به ما از راه كرم، از جانب خود آب ده تا اين كه در زمينهاى مرتفع ما، گياه سبز شود و آب به سوى زمينهاى كم ارتفاع جارى گردد و پيرامون اراضى ما گياهان مفيد برويد و ميوه هاى درختان ما فراوان شود و چهارپايان به راحتى زندگى كنند و مردم اراضى دوردست هم از بركات واسعه تو اى خداوند بهره مند گردند و جانوران وحشى صحراها هم از آن آب بهره ببرند.خدايا، براى ما چنان بارانى بفرست كه قطرات آن از شدت باريدن قطرات ديگر را كنار بزنند.خدايا ابرهايى كه مى فرستى آن گونه نباشند ك
ه از درخشيدن برق آنها بارانى نبارد و جز نسيم سرد و بى آب چيزى نصيب ساكنان زمين نشود.خدايا تو پروردگارى هستى كه تنزل الغيث من بعد ما قنطوا و تنشر رحمتك و انت الولى الحميد (بعد از اين كه نااميد شدند باران مى فرستى و رحمت خود را شامل همه مى كنى و تو با صفات كامل، ولى همه بندگان مى باشى).
خطبه 115-در اندرز به ياران
در اين خطبه كلمه اى است به شكل وذحه كه مرحوم شريف رضى آنرا (خنسفا) ترجمه كرده و اين ترجمه قسمت آخر خطبه را كه كلمه وذحه در آن است يك پيشگويى صحيح نموده چون بعد از اين كه يك خنفسا حجاج بن ابو يوسف ثقفى را گزيد او بيمار شد و بعد مرد و خنفسا كه بايستى با ضم حرف اول تلفظ شود، حشره اى است كه نيش آن زهرآلود مى باشد و گويا از نوع عنكبوتهاى زهردار است كه در ايران انواع بومى آنرا به اسم رطيل (يا رتيل) مى خوانند و ما در مورد نوع خنفسا از لحاظ جانورشناسى يقين نداريم و مرجعهاى لغوى كه در دسترس ما است خنفسا را حشره اى كوچكتر از جعل و سياه رنگ و بد بو وصف كرده اند بدون اين كه از لحاظ طبقه بندى حيوانى نوع آن را تعيين نمايند و مى دانيم كه در كتب لغوى گذشتگان نوع جانوران از لحاظ طبقه بندى علمى تعيين نمى شد و در اين خطبه از گفته اميرالمومنين (ع) مبنى بر اين كه به زودى غلامى (پسرى) از بنى ثقيف بر شما چيره خواهد شد منظور حجاج است كه در دوره امويان، مدتى حاكم عراق بود و در تواريخ مى خوانيم پنجاه هزار تن را به دستور او به قتل رسانيدند، غير از كسانى كه از شكنجه مردند.او (رسول الله) را فرستاد تا اين كه مردم را به سوىحق دعوت كند و او بدون كوتاهى احكام خداوند را به مردم ابلاغ كرد و بدون اين كه عذرى بياورد در راه دين خدا جنگيد.او پيشواى تمام كسانى بود كه تقوى داشتند و نور چشم كسانى بود كه راه راست را پذيرفتند.اگر شما از آنچه در غيب است اطلاع داشتيد زندگى عادى را رها مى كرديد و راه بيابان را پيش مى گرفتيد و اموال خود را بدون متولى و مستحفظ رها نمى نموديد و آب گريه از چشمهاى شما روان مى شد و بر سر و سينه خود مى زديد و طورى اندوه بر شما مسلط مى شد كه جز به خود به چيز ديگر فكر نمى كرديد.اما شما بر اثر فراموشكارى آنچه را كه به شما گفتند فراموش كرديد و به آنچه براى شما منع شده بود بى اعتنا گرديديد.انديشه شما اينك پريشان شده و كارهاى شما متشتت گرديده است.من بر اثر آنچه در شما مى بينم مى خواهم كه خداوند بين من و شما جدايى به وجود بياورد و كسانى را به من نزديك نمايد كه براى من شايسته تر از شما هستند.در گذشته، قومى بودند كه به خدا، انديشه اى نيكو داشتند و شكيبايى را از دست نمى دادند و آنچه مى گفتند بر حق مى گفتند و زير بار ظلم نمى رفتند.آنها كه همواره راه حق را مى پيمودند آن را به نهايت رسانيدند و در دنياى ديگر با قدر و منزلت زيست مى كنند و به نعمتهاى خوب دست يافته اند.سوگند به خداوند غلامى (پسرى) از طايفه بنى ثقيف بر شما مستولى مى شود كه دامن كشان راه مى رود و سبزه شما را مى خورد و چربى شما را آب مى كند
.اى خنفسا.
خطبه 116-موعظه ياران
آيا اين خطبه، قسمتى از خطبه ديگر اميرالمومنين (ع) بوده است يا اين كه يك خطبه مستقل به شمار مى آيد و مرحوم سيدرضى در اين خصوص توضيحى نمى دهد و اين خطبه را به همين شكل در مرجعهاى قبل از خود ديده و نقل كرده است.نه اموال خود را در راه كسى كه آن را وسيله معاش شما قرار داد بذل كرديد و نه جان خود را در راه دين آن كه جان شما را آفريده به خطر انداختيد.با يارى خدا بين بندگان او داراى احترام شديد اما احترام خدا را بين بندگان او نگاه نداشتيد.پس وقتى در خانه هايى سكونت مى كنيد كه قبل از شما ديگران در آن خانه ها سكونت داشتند عبرت بگيريد و همچنين از جدا شدن از نزديكترين برادرانتان متنبه بشويد.خطبه 117-ستودن ياران خود
شارحان نهج البلاغه مى گويند كه اين خطبه بعد از اين كه جنگ جمل به پايان رسيد ايراد شده است و لحن بيان اميرالمومنين (ع) در اين خطبه با يك قسمت از خطبه ها كه داراى جنبه انتقاد از مردم مى باشد تفاوت دارد و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) همراهان خود را مورد قدردانى قرار مى دهد و از آنها مى خواهد كه با اندرز، او را يارى بدهند.شما، مردانى هستيد كه در راه حق مساعدت كرديد و برادران دينى من مى باشيد و مانند سپر در روز سختى دفاع نموديد و شما يارانى هستيد كه آن قسمت از چيزها را كه نمى خواهم مردم نااهل بدانند و جز اسرار من است حفظ مى كنيد.با كمك شما است كه من كسانى را كه از دين اسلام برمى گردند مى زنم و به كسانى كه از دين اطاعت مى كنند اميدوارم.انتظار دارم كه با اندرزهاى خود كه مى دانم كه نقص و غش در آن راه ندارد و از شك و ريب منزه مى باشد و به من عنايت كنيد (يارى كنيد) و به خداوند سوگند كه من براى مردم خيرخواه ترين زمامدار مى باشم.خطبه 118-تحريض مردم به جهاد
مردم كم اطلاع كه از مقتضيات زمامدارى و اقتضاى جنگ بدون اطلاع بودند به اميرالمومنين (ع) گفتند اگر مى خواهى كه ما به جنگ برويم تو جلو حركت كن تا ما تو را تعقيب نماييم در صورتى كه به خوبى مى دانستند كه او مردى نيست كه از جنگ بترسد و اين خطبه را اميرالمومنين (ع) خطاب به مردم ايراد كرد.چرا خاموش هستيد و چيزى نمى گوييد.و عده اى از آنان گفتند يا اميرالمومنين توبه راه بيفت كه ما با تو به راه خواهيم افتاد.اميرالمومنين (ع) گفت چه مى گوييد؟ شما نه موفق به تحصيل رشد شده ايد و نه از مقصد آگاه مى باشيد؟ و چگونه قابل قبول است كه من در اين موقع كه مى خواهم عده اى از دليرترين و پايدارترين شما را براى قشون انتخاب كنم، از كشور بروم؟ چگونه شايسته است كه من در اين موقع امور قشونى و امور كشور و بيت المال و وصول مالياتهاى زمين و كارهاى قضايى بين مسلمين و رسيدگى به كارهاى متداعيين را در اين جا مهمل بگذارم و با شما بعد از قشون ديگر به راه بيفتم.خروج من در اين موقع از اين جا شبيه به خروج يك كماندار بدون تير است كه با تركشى خالى از پيكان به راه بيفتد.من محور آسياب هستم و آسياب به اتكاى محور خود مى چرخد و اگر من كه اينك در اينجا ثابت هستم اين جا را رها كنم و بروم آسياب نا منظم مى شود و سنگ زيرين آسياب جابجا مى گردد.اينكه شما مى گوييد كه من به راه بيفتم تا اين كه شما با من بياييد يك راى ناصواب است.اگر من اميدوار نبودم كه در جنگ با دشمن شهيد مى شوم و اگر ديدن دشمن براى من ممكن بود، پا در ركاب مى كردم و مى رفتم و مى جنگيدم و از شما كه مردمى هستيد طعان (طعنه زن) و عياب (عيب جو) و حياد (بى اعتناه به حق) و رواغ (اهل حيله) و مثل باد شمال و جنوب در تغيير مى باشيد دور مى شدم.هرگاه شماره سپاه شما هعم زياد باشد چون از لحاظ همكارى قلبى اندك هستيد (روحيه همكارى شما بد است) فايده اى بر سپاه شما مترتب نيست.من وظيفه راهنمايى شما را بر عهده گرفتم و راهى را به شما نشان مى دادم كه در آن راه كسى تباه نمى شود مگر اينكه از راه خارج گردد و در آن راه هر كس كه داراى پشتكار و استقامت باشد به بهشت مى رود و آن كس كه پايش بلغزد و از راه راست خارج شود روانه جهنم خواهد گرديد.
خطبه 119-بيان فضيلتهاى خود
در اين خطبه اميرالمومنين (ع) به مردم مى گويد كه بهترين ميراث كه يك تن مى تواند باقى بگذارد عمل نيك است كه نام نيك را تضمين مى نمايد نه اموال فراوان، و اموال فراوان كه از آدمى بماند نصيب ميراث خوارانى مى شود كه حتى از مرده تشكر نمى كنند كه آن اموال را براى آنها گذاشته است.خداوند گواه است كه من از ابلاغ و ايفاى به وعده ها و فهم كامل كتاب خدا برخوردار شدم و درهاى حكمت و منابع نورانى دين، نزد ما دودمان رسول الله ( ص) است.آگاه باشيد كه مقررات دين اسلام يكى مى باشد و راههاى آن نيز مستقيم است و هر كس كه در راههاى دين به حركت درآيد به مقصود مى رسد و هر كس كه در راههاى دين توقف نمايد و گامها براى پيشرفت بر ندارد دچار گمراهى مى شود و نتيجه اش براى او پشيمانى است.اى مردم براى روزى جد و جهد نماييد كه ذخيره ها را بايستى براى آن روز، روى هم گذاشت و در آن روز، آنچه در افراد پنهان است آشكار مى شود (تمام اعمالى كه از آدمى سر زده و هر انديشه كه داشته آشكار مى گردد).اگر عقلى كه امروز داريد براى شما مفيد نباشد عقل بعد از مرگ براى شما سودى نخواهد داشت .از آتشى كه حرارت آن زياد و عمق آن آتش ناپيدا است و زيور آن آهن گرم است و آشاميدنى آن آب زهرآلود بترسيد.اين را بدانيد ميراث پسنديده انسان عمل نيكو مى باشد كه سبب نام نيك مى شود و اگر از كسى ياد خير و نام نيكو بماند بهتر از ميراث فراوان است كه نصيب ميراث خواران مى شود بدون اين كه از آن كه مال را براى آنها گذاشته متشكر باشند.خطبه 120-درحكميت
يك قسمت از اين خطبه در يكى از خطبه هاى گذشته مذكور افتاده و در اين خطبه، سئوالى كه از اميرالمومنين (ع) كردند و در يكى از خطبه هاى گذشته بود، تكرار شده و اميرالمومنين (ع) بيش از خطبه گذشته در جواب پرسش كننده توضيح داده است.مردى از اصحاب اميرالمومنين (ع) برخاست و گفت تو ما را از حكميت نهى كردى و بعد به ما گفتى كه حكميت را بپذيريم و كدام يك از اين دو امر تو صحيحتر بود؟ اميرالمومنين (ع) دست را بر دست زد و چنين گفت: اين كيفر كسى است كه احتياط را از دست داده است.بعد اميرالمومنين (ع) گفت به خدا سوگند، وقتى كه من آن دستور را به شما دادم براى اين بود كه مى ديدم كه شما از امرى كه خداوند آن را بر خير و مصلحت مى داند، امتناع مى نماييد در صورتى كه اگر موافقت و پايدارى مى كرديد من راهنمايى شما را بر عهده مى گرفتم و اگر مى ديدم كه به راه كج مى رويد راه شما را اصلاح مى نمودم و پيروزى با شما بود.اما در آن موقع كه شما خواهان جنگ نبوديد با مساعدت كدام دسته از شما مى توانستم كار را به انجام برسانم ؟ من در آن موقع و بعد از آن مى خواستم كه شما را درمان كنم ولى شما يك بيمارى بدون درمان هستيد و مى خواهيد كه خار مغيلان را كه بر پاى فرو رفته با خار بيرون بياوريد و چگونه مى توان خار را با خار بيرون آورد.خداوندا، پزشكانى كه عهده دار مداواى اينان شدند افسرده گرديدند و آنهايى كه براى اينان با ريسمان آب از چاه مى كشيدند، از خستگى كار را ترك كردند.كجا هستند آنهايى كه از جان و دل اسلام را پذيرفتند و به آن عمل كردند و قرآن را خواندند و به جهاد رفتند و مانند ماده شترانى كه به فرزندان خود رسيده باشند با شادمانى شمشير از نيام كشيدند و بعضى به قتل رسيدند و برخى زنده ماندند ولى زنده ماندن آنها هم قطارانشان را شادمان نمى كرد همانگونه كه از مرگ ديگران عزادار نمى شدند زيرا در نظر آنان مرگ در راه حق بهتر از زنده ماندن بود.اگر به آنها گفته مى شد كه فلان، در كارزار به قتل رسيده غمگين نمى شدند زيرا مرگ، هنگام جهاد، در نظرشان سعادت جاويد بود.در بين مسلمانان گروهى ديگر وجود داشتند كه از روزه گرفتن شكمهايشان به پشت چسبيده و لبهايشان از فرط ذكر نماز و ساير ادعيه خشك شده و رنگ چهره شان از بيدارى شب براى عبادت زرد گرديده بود.امروز هم از اين گونه مسلمين صميمى وجود دارند و اينها هستند برادران من كه بعضى در گذشته به بهشت رفتند و بعضى در آينده
به جنت مى روند و بايستى خواهان ديدارشان باشيم.شيطان براى اين كه شما را از راه در ببرد راههاى خود را به شما نشان مى دهد (اين طور نشان مى دهد كه عبور از آن راهها آسان است) و مى كوشد تا چيزهايى را كه سبب بسته شدن شما به دين است يكايك بگشاييد و اتحاد شما را مبدل به تفرقه كند.بنابراين از وسوسه ها و تحريكهاى شيطان پرهيز كنيد.و از كسى كه به شما اندرز مى دهد گوش شنوا داشته باشيد و آنرا به كار ببنديد.
خطبه 121-خطاب به خوارج
اين خطبه هم مربوط به وقايع جنگ صفين است اما بعد از انقضاى آن جنگ، و در اين خطبه اميرالمومنين (ع) ابراز تاسف مى نمايد كه چرا بايستى در اسلام وضعى پيش بيايد كه گروهى از مسلمين مجبور بشوند با گروهى ديگر از مسلمانها كه راه حق را رها كرده، راه باطل را پيش گرفته اند بجنگند.اميرالمومنين (ع) گفت آيا شما همه با ما در صفين بوديد.دسته اى گفتند بوديم و دسته اى گفتند نبوديم.اميرالمومنين (ع) اظهار كرد آنهايى كه در صفين بودند از آنهايى كه در آنجا نبودند جدا شوند و هر يك دسته اى جداگانه را تشكيل بدهند.آنگاه گفت سكوت كنيد و به گفتار من گوش بدهيد و آنچه را كه مى گويم به خوبى ادراك نماييد و از هر كس كه گواهى خواستم گواهى بدهد.سپس گفتارى طولانى را آغاز كرد و از جمله اظهار نمود وقتى آنها، به قصد فريب دادن شما، از روى خدعه قرآنها را بر سر نيزه كردند شما گفتيد كه برادران دينى ما به كتاب خدا متوسل شده اند و از ما مى خواهند كه از جنگ دست بكشيم و گفتيد كه ما بايد پيشنهاد آنان را بپذيريم و به جنگ خاتمه بدهيم.در آن موقع من به شما گفتم كه اين آغاز كار مى باشد و پايان كار اين است كه پشيمان خواهيد شد و دچار ظلم خواهيدگرديد پس آنچه را كه شروع كرده ايد (جنگ) ادامه بدهيد و در راه جنگ توقف ننماييد و براى جنگ دندانها را به هم بفشاريد (عزم خود را براى جنگ جزم كنيد) و لاتلتفتوا الى ناعق نعق (به صداى چهارپا توجه نكنيد) چون اگر به آن صدا توجه كنيد سبب از راه به در بردن مى شود اما اگر توجه نكنيد خفيف مى گردد و از بين مى رود.اما گفته من در شما اثر نكرد و حكميت وارد مرحله عمل شد و شما براى آن بسيار كوشيديد در صورتى كه اگر نمى خواستم با حكميت موافقت كنم نزد خداوند مسئول نبودم چون امرى واجب از طرف من ترك نشده بود و كتاب خدا با من است و از روزى كه با كتاب خدا تماس حاصل كردم تا امروز از من جدا نشده است.ما با رسول الله (ص) بوديم و با او جنگيديم و مرگ اطراف سرما و پدران و فرزندان و برادران و ساير خويشاوندان ما مى چرخيد ولى با هر مرگ عزم ما جزم تر مى شد و فرمان حق را اطاعت مى كرديم و زخمهاى جنگ را با صبر و استقامت تحمل مى نموديم.ولى اكنون چون انحراف و كجى و شبهه و تاويل نادرست وارد اسلام شده وضعى پيش آمده كه مجبور شده ايم با برادران اسلامى خود بجنگيم.اينك اميدواريم كه خداوند تفرقه ما را مبدل به اتحاد نمايد و بر مبناى آنچه از علايق دين،
بين ما باقى مانده است ما را با هم مربوط كند.