خطبه 162-در توحيد الهى
اين خطبه مربوط است به توحيد و حمد بارى پروردگار از طرف اميرالمومنين (ع) با مضامينى كه مخصوص اسلوب ادبى آن بزرگوار است و گفتيم كه قبل از آن نابغه علم و شجاعت و تقوى هيچ كس با اين مضامين خداوند را وصف و مدح نكرد ولى بعد از او، بسيارى از نويسندگان و دانشمندان و عارفان و شعرا براى وصف و مدح خداوند، از مضامين اميرالمومنين (ع) الهام گرفتند.خداوندى را حمد مى كنم كه خالق بندگان است و گستراننده وسعت خاك و جارى كننده باران در زمينهايى كه داراى نشيب هستند و روياننده گياه و سبز كننده اراضى مرتفع.براى اول او، سرآغازى نيست و براى ازلى بودن (جاويد بودن) وى پايانى وجود ندارد او اول است و لم يزل و باقى است و بى اجل.ناصيه ها براى حمد او، بر خاك گذاشته مى شود و لبها براى ذكر وحدت او گويا مى باشد و در موقع آفريدن موجودات جهان، براى هر يك از آنها شكل و حدى معين كرد تا اين كه هيچيك از آنها به خود وى شباهت نداشته باشند.هيچ وهم (هيچ پندار) نمى تواند به وسيله حركات يا تحديد حدود يا به استعانت ابزارها و ادوات، حدى براى او تعيين نمايد و هيچ كس نمى تواند در مورد او بگويد (در چه زمان) و نمى تواند در مورد او كلمه (حتى)را به كار ببرد و بگويد تا كجا.او آشكار است بدون اين كه بتوان تصور كرد كه از چه آشكار مى باشد و پنهان است بى آنكه بتوان تصور كرد در چه پنهان مى باشد.جسم نيست تا اين كه بتوان حدش را تعيين كرد و در چيزى پوشيده نمى باشد كه بتوان فكر نمود، چه چيز وى را احاطه كرده است.به همه چيز نزديك است بدون اينكه به آنها اتصال داشته باشد و از همه چيز دور است بدون اين كه از آنها انفصال داشته باشد.نيم نگاه بندگان از نظرش پنهان نيست همانگونه كه تكرار گفته هايشان از سمع وى پنهان نمى باشد.اگر كسى بر قله اى صعود كند يا در دره اى فرود بيايد و اگر در شب تاريك قدم بردارد يا در روز روشن راه برود چه در روشنايى ماه (در شب) چه در روشنايى خورشيد (در روز) بر او آشكار است.گردش زمانها و مكانها لحظه اى از نظرش مستور نمى ماند.روى آوردن شب كه روى آورنده است و پشت كردن روز كه پشت كننده است بر او آشكار مى باشد.خداوند قبل از هر زمان بوده و پيش از هر عدد وجود داشته است و آنهايى كه براى اشياء صفت تعيين مى كنند نمى توانند براى او صفتى تعيين نمايند و نمى توانند با هيچ اندازه و مقياس وى را بسنجند براى اين كه اندازه و مقياس و حد درخور مخلوقات است ن
ه خداوند تعالى.آفرينش براى به وجود آوردن اشياء در ازل، از هيچ نمونه و سرمشق استفاده نكرد بلكه، هر چه را كه مى خواست بيافريند بدون نمونه آفريد و به آنها شكل داد و بين مخلوقات تفاوت گذاشت تا اين كه هر مخلوق مشخصات خود را حفظ كند.هيچ موجود نمى تواند از قدرت خداوند سرپيچى كند و او از اطاعت موجوداتى كه آفريده او هستند كوچكترين سود ندارد.خداوند همانطور كه از وضع اموات دوره هاى گذشته آگاه مى باشد از وضع زندگان زمان حال و آينده آگاه است و آگاهى او بر آسمانهاى مرتفع مانند آگاهى اوست بر طبقات زيرين زمين.اى مخلوق بدون نقض (خطاب به انسان است) واى آنكه خداوند تو را در تيرگيهاى زهدان مادر از گل خالص به وجود آورد و در قرارگاه مخصوص، تا مدتى معلوم نهاده شدى و تا موقعى كه خداوند مى خواست با وضع جنين در زهدان مادر بودى و در آنجاچيزى را نمى شنيدى و قدرت پاسخ گفتن نداشتى.تا روزى كه خداوند اراده كرد كه تو را از شكم مادر خارج كند و به سوى دنيايى بياورد كه در آنجا نبودى و نمى دانستى كه در آن دنيا راههاى به دست آوردن سود چيست؟ آيا نمى خواهى بفهمى آن كيست كه به تو آموخت كه پستان مادرت را به دهان بگيرى و شير بنوشى؟ و آن كيست كه تو را در زندگى راهنمايى كرد كه وسايل حاجت خود را به دست بياورى؟ هيهات، تو كه يك مخلوق هستى و مخلوقات را مى شناسى و از اعضاء و جوارح آنها اطلاع دارى نمى توانى بفهمى كه صفات مخلوقاتى كه تو خود يكى از آنها هستى چيست و چگونه فكر مى كنى كه مى توانى به صفات آفريدگار خود پى ببرى.
خطبه 163-اندرز او به عثمان
در دوره خلافت عثمان، مردم از طرز حكومت او ناراضى بودند براى اين كه فقط خويشاوندان و افراد طايفه خود را مورد توجه قرار مى داد و به ديگران توجه نداشت و لذا مردم نزد اميرالمومنين (ع) رفتند و از او خواستند كه به نمايندگى آنها نزد عثمان برود و شكايت آنها را به گوشش برساند و به او بفهماند كه بايستى روش حكومت خود را تغيير بدهد و اصلاح كند و اميرالمومنين (ع) نزد عثمان رفت و چنين گفت: مردم نزد من اجتماع كردند و مرا به عنوان سفير نزد تو فرستادند و تا با تو مذاكره كنم ولى به خدا سوگند كه نمى دانم به تو چه بگويم، زيرا من چيزى نمى دانم كه تو از آن بدون اطلاع باشى و نمى خواهم تو را وادار به كارى بكنم كه آن را نمى شناسى.آنچه ما مى دانيم تو مى دانى و در كارى جلو نيفتاده ايم تا اين كه به تو بگوييم كه خود را به ما برسانى و در يك محل خلوت تصميمى نگرفته ايم تا اين كه اينك تو را از آن تصميم مطلع كنيم.آنچه ما مى بينيم تو مى بينى و آنچه ما مى شنويم تو مى شوى و تو هم مانند ما از اصحاب رسول الله (ص) بوده اى و ابن ابى قحافه (ابوبكر) و ابن الخطاب (عمر) از لحاظ مصاحب بودن با رسول الله (ص) از تو برتر نبودند و تو از لحاظخويشاوندى با رسول الله (ص) از آن دو نفر برتر هستى براى اين كه تو به پيغمبر از لحاظ قرابت نزديكتر از آنها مى باشى به دليل اين كه تو داماد پيغمبر شدى.تو را به خداوند سوگند مى دهيم كه راجع به خودت فكر كن و آخر، تو يك مرد كور نيستى تا اين كه تو را چشم دار بكنيم و نادان نيستى تا اين كه تو را دانايى بياموزيم.تو كه چشم دارى، مى بينى كه راهها روشن است و پرچمهاى دين افراخته مى باشد، پس چرا از راه روشن نمى روى و پرچم دين را تثبيت نمى كنى.نزد خداوند هيچ بنده، برتر از پيشواى عادل كه هدايت شده باشد و هدايت بكند نيست.اين پيشواى عادل كه نزد خدا، افضل است بايستى به سنتهاى معلوم وفادار باشد و بدعتهاى مجهول را در نطفه خفه كند و از بين ببرد.شناختن سنت و بدعت از طرف او اشكال ندارد، براى اين كه هر دو، داراى نشانه هايى هستند كه بى درنگ شناخته مى شوند.بدان كه خداوند يك پيشواى ستمگر را از بدترين بندگان خود مى داند براى اين كه خود در جاده ضلالت قدم برمى دارد و ديگران را هم مانند خود وارد جاده ضلالت مى نمايد و سنتهاى رسول الله (ص) را از بين مى برد و بدعتهايى را كه بايستى دور انداخته شود زنده مى نمايد و من از رسول الله (ص) شنيدم
كه گفت در روز قيامت پيشواى ستمگر را نزد خداوند مى آورند بى آنكه در آنجا كسى حامى او باشد و او را در آتش جهنم مى اندازند و او در آتش آنچنان مى چرخد كه گويى سنگ آسياب در حال چرخيدن است.اينك اى عثمان، من از خداوند مى خواهم كه تو بر اثر اعمالت به دست مردم كشته نشوى و پيشواى مقتول اين امت نباشى زيرا اگر كشته شوى مردم خواهند گفت كه بر اثر كشته شدن او، جنگ و كشتار براى هميشه متداول گرديد و نتيجه اش اين است كه مردم نخواهند توانست كه حق را از باطل تميز بدهند و همه دچار سرگردانى و پريشانى مى شوند.اى عثمان، تو در دوره اى از عمر هستى كه به مرحله شيخوخيت رسيده اى و در اين مرحله خود را مطيع هوسهاى مروان نكن.پس از اين اظهارات، عثمان به اميرالمومنين (ع) گفت با مردم مذاكره كن تا اين كه به من مهلتى بدهند كه من از آنها رفع ظلم كنم.اميرالمومنين (ع) گفت در مورد اين شهر (مدينه) تو نيازمند مهلت نيستى و مى توانى بى درنگ براى رفع ظلم اقدام كنى و در مورد شهرهاى خارج فاصله فيمابين صدور دستورهاى تو و رسيدن دستورهايت به آن شهرها براى مهلت كافى است.
خطبه 164-آفرينش طاووس
اين خطبه را به اسم خطبه طاووس مى خوانند زيرا بيشتر مطالب اين خطبه مربوط به طاووس مى باشد و اميرالمومنين (ع) با قدرت علمى و ادبى خود در اين خطبه طاووس را وصف مى نمايد و قسمتى از اين خطبه در زبان فارسى و زبان عربى ضرب المثل شده و آن نكته اى است كه مولاى متقيان، در مورد پاهاى طاووس (ولى طبق تصور منسوب به خود طاووس) بيان مى نمايد و ضرب المثل اين است كه طاووس بعد از اين كه از زيبايى پرهاى خود هنگام چتر زدن لذت برد همين كه پاهايش را ديد، شادمانى اش از بين رفت و مبدل به اندوه شد چون پاهاى خود را زشت ديد.خداوند بزرگ موجوداتى جالب توجه از حيوان و موات (جاندار و بى جان) آفريد.بعضى از آنها ساكن هستند و حركت ندارند و بعضى ديگر متحرك مى باشند و علم و صفت خداوند در آفريدن اين موجودات به قدرى است كه دارندگان عقول نيرومند قدرت خداوند را براى ايجاد جاندار و بى جان تصديق مى كنند و در قبال وحدت او سر تعظيم فرود مى آورند.از جمله مخلوقات خداوند پرندگان هستند كه داراى اشكال و خصوصيات گوناگون مى باشند و بسيارى از آنها در شكافهاى زمين يا كوهها به سر مى برند و اندام و بالهاى آنها با يكديگر متفاوت است و بعضى از آنهابالهاى بزرگ دارند و در وسعت فضا پرواز مى كنند و خداوند همه آنها را با اشكال مختلف بوجود آورد و استخوانها و مفاصل آنها را در زير پوششى از گوشت و پوست به هم اتصال داد و بعضى از آنها را كه داراى كالبد سنگين هستند از پرواز در ارتفاعات معاف نمود و مقرر كرد كه در ارتفاعات نازل پرواز نمايند.خداوند دسته هاى مختلف پرندگان را داراى پرهايى كرد كه رنگهاى مختلف دارند و بعضى از آنها داراى چند رنگ هستند و در برخى از پرندگان رنگانگ، رنگها مخلوط نشده است.طاووس يكى از پرندگان تعجب آور طاووس است كه خداوند آن را در زيباترين طرز به وجود آورده است.بالهاى اين پرنده مانند نى هاى استخوانى مى باشد كه به اندازه هاى گوناگون به بدن وصل شده و با رنگهاى زيبا مزين گرديده است.وقتى طاووس نر به سوى طاووس ماده مى رود پرهاى خود را كه در حال عادى فرو افتاده و در انتهاى بدن جمع شده همچون يك چتر بلند مى نمايد و مانند يك سايه بان رنگارنگ بالاى سر قرار مى دهد و در آن موقع آن چتر شبيه به بادبان كشتيهاى نهرى (دارين) مى شود كه كشتيبانها آنها را بر مى افرازند.طاووس نر هنگامى كه به طرف طاووس ماده مى رود دم خود را كه چون چتر بالاى سر گرفته از چپ و راست به حركت در مى آورد و مانند جانوران نر ديگر براى باردار كردن جفت خود دچار هيجان مى شود و به همان ترتيب او را باردار مى نمايد.اى كه گفتار مرا مى شنوى، برو و به چشم خود طرز جفت گيرى طاووس نر را با ماده ببين تا اين كه تصديق كنى كه آنچه من مى گويم حقيقت دارد نه آن كه بعضى مى گويند كه طاووس ماده با چشيدن اشك چشم طاووس نر باردار مى شود.چون بعضى مى گويند كه وقتى طاووس نر به طرف طاووس ماده مى رود قطرات اشك در چشمهايش به وجود مى آيد
و طاووس ماده با منقار خود قدرى از آن اشك را مى چشد و آنگاه باردار مى شود و تخم مى گذارد.اين گفته صحت ندارد و طاووس نر و طاووس ماده مانند جانوران نر و ماده ديگر جفت گيرى مى كنند و طاووس ماده باردار مى شود و تخم مى گذارد و موضوع نوشيدن اشك چشم طاووس نر از طرف طاووس ماده، مانند افسانه اى مى باشد كه بعضى راجع به جفت گيرى زاغ مى گويند.بال طاووس گويى داراى مليله هايى مى باشد از نقره خالص كه بر آن دايره هاى رنگ آميزى شده حيرت آور نصب گرديده و آن دايره ها را انگار با زر و زبرجد به وجود آورده اند و اگر بخواهى دايره هاى رنگين پرهاى طاووس را شبيه به رستنيها نمايى پندارى كه مجموعه اى است از گلهاى رنگارنگ بهار در فصل گل و اگر بخواهى آن دايره هاى رنگارنگ و مواج را شبيه به يك پوشاك كنى، بايد بگويى كه جامه اى است از ابريشم مزين به زرو زمرد يا اين كه شباهت به عصب يمانى دارد و اگر بخواهى دايره ها رنگهاى چتر طاووس را به جواهر تشبيه نمايى بايد بگويى كه نگينهاى رنگانگ مى باشد كه اطراف آنها را با سيم خالص مزين كرده اند.طاووس بعد از اين كه چتر مى زند باآرامش و ناز قدم برمى دارد و لحظه به لحظه زيباييهاى خود را از نظر مى گذارند و
آنقدر از آن زيباييهاى رنگارنگ كه چون جواهر ترصيع شده مى باشد شادمان مى گردد كه به قهقه مى خندد.آن خراميدن و شادمان بودن ادامه پيدا مى كند تا اين كه چشم طاووس به پاهايش مى افتد و همين كه پاهاى ناموزون خود را از نظر گذرانيد شادى و قهقهه طاووس از بين مى رود و جاى آن را ناله اى از اندوه مى گيرد و طورى آن ناله حاكى از غم مى باشد كه گويى طاووس براى از بين بردن زشتى پاى خود كمك مى خواهد زيرا پاى طاووس باريك و تيره رنگ و مانند پاى بعضى از خروسان زشت مى باشد و از كنار پاى آن پرنده چترى چون سيخك روييده كه پا را زشت تر و ناموزون تر جلوه مى دهد.بر سر اين پرنده زيبا يك كاكل سبز رنگ ديده مى شود كه براى او مانند تاج مى باشد و قسمت فوقانى گردن مانند دهانه ابريق است و از آن پس به سوى پايين تا ناحيه شكم به رنگ گل بنفش رنگ يا حرير رنگين جلوه مى نمايد.اين پرنده، انگار كه چادرى سياه رنگ بر سر انداخته ولى رنگ سياه آن چادر با رنگ سبز در هم آميخته و هر دو رنگ، موج مى زند و از شكاف گوش خطى ظريف چون خطى كه با قلم كشيده باشند و مانند گل بابونه سفيد رنگ به نظر مى رسد مشاهده مى شود و رنگ سفيد در بين رنگ سياه گردن جلوه اى خاص دارد و ب
ه طور كلى در سراسر بدن اين پرنده نقطه اى نيست كه با شكلها و رنگهاى گوناگون آراستگى و زيبايى نداشته باشد.آن قدر شكوفه ها و گلهايى كه در بدن اين جانور ديده مى شود زيبا است كه پندارى يك باغبان و چمن آراى ماهر بهارى آن شكوفه ها و گلها را به وجود آورده و شك نيست كه بارانهاى بهار و آفتاب تابستان در پروريدن آن دخالت ندارد و اراده پروردگار مى باشد كه آنها را به وجود آورده است.گاهى اين پرنده زيبا، پوشاك رنگارنگ خود را از تن بيرون مى كند و آن زمانى است كه پرهاى طاووس مى ريزد و ريزش پرهاى طاووس مانند ريزش برگ درختان در فصل خزان است كه بعد از آن در بهار مى رويد.پرهاى طاووس هم بعد از اين كه ريخت، بار ديگر مى رويد بدون اين كه اشكال پرها و رنگ آميزى آنها تغيير نمايد و بعد از اين كه روييد مثل گذشته به رنگهاى گل سرخ و زمردين و زرين جلوه گرى مى كند.چگونه، صاحبان عقول و كسانى كه داراى انديشه هاى ژرف هستند مى توانند با اين كه شعراء در وصف اين پرنده شعرها سروده اند به علل شگفتيهاى زيبايى اين پرنده پى ببرند.هيچ عاقل دورانديشى تا امروز نتوانسته است كه به علت جزيى از اجزاى زيبايى اين پرنده پى ببرد براى اين كه هر قسمت از زيبايى
اين مرغ مولود صنعت پروردگار است كه آدميان را در دستگاه ملكوتى اش راه نيست و چشمهاى آدميان فقط رنگهاى گوناگون زيبا را مى بيند بدون اين كه بتواند بگويد كه چگونه به وجود آمده است.پروردگارى را حمد مى كنيم كه انديشه آدمى قادر به ادراك قدرت او در صنع مخلوقات نيست و همان دقت كه در خلقت يك مورچه و حشره كوچك ديگر از طرف او بكار رفته در خلقت ماهيهاى بزرگ و فيلها بكار رفته است و هر موجود جاندارى كه با صنع او به وجود آمده داراى جان مى باشد و به زندگى و جنبش ادامه مى دهد تا زمانى كه مرگ بر او فرودبيايد و از اين جهان برود.بهشت اگر تو با گوش هوش آنچه را كه راجع به بهشت گفته اند بشنوى و با ديده دل اوصاف بهشت را ببينى بى شك از هر چه از لذتها و شهوات كه در دنيا هست دلزده و متنفر مى شوى.در بهشت درختانى مصفا با شاخه هاى انبوه كنار جويبارهاى مشك بيز وجود دارد و از شاخه ها خوشه هايى چون گوهر خوشاب آويخته و انواع ميوه هاى لطيف در بين برگهاى سبز درختان ديده مى ود و هر نوع ميوه، بدون تكلف از طرف كسى كه خواهان آن است به دست مى آيد و كنار كوشكها عسلهاى گوارا و ساير شربتهاى مفرح دايم در گردش است و سكنه بهشت گروهى هستند كه همواره از سلامت و امنيت برخوردارند و هرگز، دچار رنج نقل مكان و سفر و فرقت دوستان نمى شوند.اى شنونده اگر تو مناظر دلنشين بهشت را بشناسى و قلبت آرزومند ديدار آن مناظر و سكونت در كوشكهاى بهشتى باشد طورى روحت براى اينكه هر چه زودتر خود را به بهشت برسانى در پرواز در مى آيد كه ميل دارى كه بدون درنگ به گورستان بروى تااين كه بتوانى زودتر خود را به بهشت برسانى و خداوند ماو شما را مشمول رحمت خود نمايد و در زمره كسانى قرار بدهد كه آرزو دارند در رديف ابرار باشند.
خطبه 165-تحريض به الفت با يكديگر
اين خطبه مربوط است به دستور براى روش رفتار مهتران نسبت به كهتران و هم پيش بينى وضع فلاكت بار بنى اميه كه بيش از قوم اسرائيل بعد از اين كه از مصر خارج شدند، در صحرا سرگردان گرديدند و در مقدمه خطبه صحبت از بيضه نهادن جانور ديگر در لانه شتر مرغ است كه اگر بشكنند گناه دارد و اگر به حال خود بگذارند ممكن است كه بيضه مار باشد و آن جانور گزنده از بيضه خارج شود.آنهايى كه كهتر هستند بايستى از مهتران پيروى كنند و آنها كه مهتر مى باشند بايستى نسبت به كهتران مهربانى نمايد و مانند ستمكاران دوره جاهليت نباشند كه نه دين را فرا مى گرفتند و نه راجع به خدا تعقل مى كردند، مانند نهادن بيضه در لانه شتر مرغها كه اگر بيضه را بشكنند مرتكب گناه شده اند و اگر به حال خود بگذارند بعد از اينكه بضيه ها شكسته شد ممكن است توليد زحمت و خطر نمايد.بنى اميه اول با يكديگر الفت گرفتند و بعد از آن، متفرق شدند و بعضى از آنها به يكى از فروع كه چون شاخه از تنه جدا شده بود چسبيدند و به هر طرف كه آن شاخه تكان مى خورد به همان طرف تكان خوردند.آنگاه خداوند آنها را مانند قطعات ابر پاييزى كه در آسمان پراكنده باشد و بعد جمع شود مجتمع كرد ولى مجتمع كردن آنها نه براى خير بود بلكه همانطور كه اجتماع ابرهاى پاييزى سبب مى شود كه باران ببارد اجتماع آنها هم براى اين است كه روزنه ها گشوده شود و مانند سيلى كه در منطقه دو باغ سبا جارى گرديد آنها را پراكنده كند و ديگر هيچ برآمدگى زمين جلوى سيل را نمى گيرد و حتى كوهها هم مى توانند سيل بند باشند.خداوند آن قوم را در واديها پراكنده مى نمايد و مانند آب چشمه ها كه در يك جا قرار ندارد بى قرار مى كند و دسته اى از مردم را در محل آنها سكونت مى دهد و آنها پس از اين كه به بزرگى رسيدند مانند دنبه اى كه روى آتش بگدازد، گداخته و ذوب مى شوند.متنبه كردن اى مردم آنچه امروز بر سر شما مى آيد ناشى از اين است كه نخواستيد كه در راه حق به يكديگر يارى كنيد و نخواستيد كه براى ضعيف كردن باطل قدم برداريد و در آن راه سستى كرديد.اگر اين اعمال از شما سر نمى زد كسى كه مانند خود شما مى باشد بر شما مسلط نمى شد.شما مانند قوم بنى اسرائيل دچار سرگردانى شده ايد و به جان خود سوگند ياد مى كنم كه بعد از من سرگردانى شما بيشتر خواهد شد براى اينكه حق را در پشت گذاشتيد (به حق پشت كرديد) و از نزديك پرهيز كرديد و به دروغ ملحق شديد.اين را بدانيد كه اگر شما از كسى كه خواهان ارشاد شما مى باشد پيروى نماييد او شما را وارد راه رسول الله (ص) مى كند و شما از زحمت سرگردانى آسوده خواهيد شد و بار سنگين مشقت از گردن شما انداخته مى شود.خطبه 166-در ابتداى حكومتش
شارحان، اين خطبه را جزو خطبه هايى مى دانند كه در آغاز خلافت از طرف اميرالمومنين (ع) ايراد گرديده و در اين خطبه آن حضرت مردم را به قرآن دلالت مى نمايد و يكى از جمله هاى اين خطبه چهارده قرن است كه بين تمام اقوام اسلامى دستور شناختن يك مسلمان گرديده و آن جمله اين مى باشد (فالمسلم من سلم المسلمون من لسانه و يده)- يعنى مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دست او آسوده باشند.به درستى كه خداوند تعالى كتاب هدايت كننده (قرآن) را فرستاد و در آن خير و شر را بيان كرد و شما راه خير را انتخاب كنيد تا اين كه در راه راست باشيد و از راه شر اجتناب نماييد.بجاى آوردن فريضه ها (واجبات) بر شما لازم است تا اين كه خداوند شما را به بهشت ببرد و خداوند حرام را بدون ابهام حرام كرد و حلال را هم بدون هيچ عيب، حلال نمود (يا حلال غير معيوب را حلال كرد) و مقرر داشت كه احرام مسلمانها برتر از تمام احترامات باشد و حقوق مسلمين را با توحيد و اخلاص تثبيت نمود و مسلمان كسى است كه مسلمانها از زبان و دست او آسوده باشند و نبايد يك مسلمان مورد آزار قرار بگيرد مگر از راه حق.براى رفع مشكلات عمومى كه جهت هر يك از شما يك اشكال خصوصى است اقدام كنيد تا اين كه عيب در زندگى شما پيدا نشود و مرگ را فراموش ننماييد و به خاطر بياوريد كه كسانى قبل از شما بودند (ولى همه مردند و امروز نيستند) و موعد مرگ در پشت شما است (و شما را مى راند تا اين كه به رفتن از اين جهان نزديك كند).تخففوا تلحقوا و به درستى كه آخرين شما در انتظار اولين شما مى باشد.در مورد بندگان خدا و شهرها به خداوند تقوى داشته باشيد و بدانيد كه شما مسئوول اماكن و چهارپايان هستيد و از خداوند اطاعت كنيد و در كار خير پيشقدم شويد و به آن مشغول باشيد و هنگامى كه كار شر را مشاهده نموديد از آن دورى كنيد.