نامه 032-به معاويه - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

This is a Digital Library

With over 100,000 free electronic resource in Persian, Arabic and English

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

ذبیح الله منصوری

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

اى پسر من، خداوندى كه خزائن آسمان و زمين در دست او مى باشد راه درخواست حاجت را به روى تو مفتوح كرده و وعده داده كه هر چه از او بخواهند اجابت نمايد و تو بايد از او بخواهى تا مطلوب خود را به دست بياورى و آن خداى بزرگ بين خود و تو واسطه اى انتخاب كرده كه تو مجبور باشى به وسيله او از خدا چيزى بخواهى.

اگر گاهى به راه خطا بروى درب توبه به روى تو باز است و خداوند از لحاظ كيفر تو را در مضيقه قرار نمى دهد و به قدرى خداوند مهربان مى باشد كه هنگام محاسبه، گناه تو را (يك) به شمار مى آورد و كارى نيكو را كه به انجام مى رسانى (ده) محسوب مى نمايد.

نه فقط درب توبه به روى تو باز مى باشد بلكه به روى همه باز است و اگر تو، به سوى خداوند بروى او تو را مى بيند و صدايت را مى شنود و لذا هر حاجت را با او درميان بگذار و آنچه در دل دارى به او بگو و اگر روزگار با تو سر عدم مساعدت دارد شكايت را نزد خداوند ببر و بدان كه تو از كسى طلب مساعدت مى كنى كه غير از او نيكوكارى بزرگ و مقتدر وجود ندارد و اوست كه به همه سلامت بدن و طول عمر و روزيهاى وسيع مى بخشد و مفتاح خزائن رحمت و بخشايش او در دستهاى تو است و تو در هر موقع مى توانى با
مفتاحى كه در دست دارى گنج رحمت و كرم او را بگشايى و در هيچ موقع نبايد از تاخير اجابت استدعاى خود به درگاه خداوند نااميد باشى چون گاهى ممكن است كه ايجاب استدعاى يك بنده از طرف خداوند به تاخير بيفتد اما دليل بر اين نيست كه او بخواهد بنده خود را نااميد كند بلكه در آن تاخير مصلحتى وجود دارد و آنگاه خداوند بيش از آنچه بنده اش خواسته در دنيا يا عقبى به وى عطا مى كند.

گاهى بنده اى از خداوند خود درخواست عطيه اى مى نمايد اما درخواست به اجابت نمى رسد و نبايد در بنده حس نوميدى به وجود بيايد زيرا ممكن است كه علت عدم ايجاب اين باشد كه هر گاه تقاضاى بنده پذيرفته شود در دين و ايمان او تزلزل به وجود بيايد و به همين جهت تو هر وقت از خداوند درخواستى مى كنى بايد متوجه باشى كه تقاضايت، مقرون به پاكى باشد تا اين كه زيانى از آن به تو نرسد.

اى فرزند بدان كه دارايى براى تو باقى نمى ماند و تو هم براى دارايى باقى نمى مانى
و خداوند تو را براى دنيايى آفريده كه جاويد است نه براى اين دنيا كه دوام ندارد و تو در اين جهان براى عدم آمده اى نه براى پايدار بودن و از اين جهت به اين دنيا آمده اى كه راه به سوى مرگ دارى و هيچ كس توان گريختن از مرگ را ندارد و آن كه مرگ را جستجو مى نمايد آن را از نظر دور نمى دارد براى اينكه در اين دنيا امرى است انجام شدنى.

اى فرزند چون مرگ حتمى است از مرگ ناگهانى يعنى مرگى كه تو در فكرش نبودى بيم داشته باش چون ممكن است كه تو در حال ارتكاب گناه باشى و به خود وعده بدهى كه توبه مى كنم و به سوى خدا مى روم و ناگهان مرگ به تو حمله ور گردد و بين تو و عزم تو فاصله به وجود بياورد كه در آن صورت ، فرصت از دست مى رود و تو نخواهى توانست توبه و استغفار نمايى.

اى پسر من، طورى به ياد مرگ باش و آنچه بعد از مرگ براى تو پيش مى آيد به خاطر داشته باش كه وقتى مرگ به سوى تو آمد تو غافلگير نشوى و با اراده قوى او را بپذيرى و آوخ اگر از ياد مرگ غافل بمانى و او ناگهان به تو حمله كند و تو را از پا در آورد.

اى فرزند مبادا فريب دنيا و فريب اهل دنيا را بخورى و خداوند در قرآن تو را از فريبهاى دنيا آگاه كرده و آنهايى كه خواهان دنيا هستند همچون سگهاى درنده و سباع شكار كننده هستند و عده اى از عده ديگر به شدت نفرت دارند و هر كه داراى قدرت مى باشد ديگران را مى خورد و آنهايى كه زور و نفوذ دارند و كوچكان و زيردستان را از پا در مى آورند.

بعضى از اهل دنيا همچون چهارپايانى هستند كه آنها را در اصطبل ببندند و مانند آنها غير از خوردن و خفتن كارى نمى كنند (هيچ عمل خير و هيچ نوع احسان از آنها ديده نمى شود) و بعضى ديگر چون چهارپايانى مى باشند كه آنها را رها كرده اند و در بيابانها هر چه پيدا كنند مى خورند و شبانى نيست كه آنها را هدايت نمايد و آنها طورى مجذوب جلوه هاى دنيا هستند كه گويى آفريدگار آنها دنيا مى باشد و دنيا هم پيوسته آنها را مى فريبد و آنچه هرگز به فكر آنها نمى رسد مرگ است.

اى پسر من، اگر اندكى صبر را پيشه نمايى تا اين كه تاريكى شب زايل گردد و روز فرا برسد خواهى ديد كجاوه هايى كه بايستى مسافران را ببرند مى رسند و مسافران بر آن سوار مى شوند و در قفاى كجاوه هاى ديگر كه از پيش به حركت درآمده بودند به حركت درمى آيند در حالى كه كجاوه هاى قبل، هنوز به سرمنزل نهايى نرسيده اند (اين گفته كنايه از مرگ است و هر روز، مرگ عده اى از مردم دنيا را مى برد و آنها را در قفاى كسانى كه روز قبل مرده بودند به حركت در مى آورد در صورتيكه هنوز رفتگان روز قبل به سر منزل نهايى كه روز حشر و حساب است نرسيده اند).

آن كه سوار يك شتر مى باشد و آن حيوان روز و شب راه مى پيمايد شايد تصور مى كند كه ساكن است در صورتى كه او نيز مانند مركوب خود روز و شب راه مى پيمايد و وضع ما در اين دنيا در مورد مرگ همچون كسى است كه مركوبش روز و شب راه مى پيمايد و او خود را ساكن فرض مى نمايد و مرگ هم پيوسته ما را به سوى دنياى ديگر مى برد.

اى پسر من، اين را بدان كه تو اگر در دنيا داراى آرزوهاى وسيع باشى به آنها نمى رسى همانطور كه قبل از تو ديگران به آرزوهاى وسيع خود نرسيدند زيرا مرگ آنها را در ربود همانطورى كه تو را مى ربايد.

پس شرط عقل اين است كه دنبال آرزوهاى وسيع و موهوم نروى و در كارهايى كه ناگزير براى تحصيل معاش مى كنى سختگير نباش چون هر جد و جهد منتهى به ثروت نمى شود و اى بسا تكاپو و جديت كه سبب از بين رفتن ثروت مى گردد.

اى پسر من، به هوش باش كه روح خود را براى هدفهاى دنيوى خفيف نكنى و توجه كن كه روح تو پيوسته طاهر باشد و هرگز براثر جلوه گرى نعمتهاى اين دنيا و مقام و مرتبه دنيوى آلوده و خفيف نشود زيرا هر قدر از نعمتها و مرتبه هاى دنيوى به تو برسد، در قبال آلودگى و خفت روح تو بدون ارزش است و چون خداوند تو را آزاد آفريده بندگى
هيچ كس را جز پروردگار نكن زيرا بندگى خداوند كمال آزادى است.

چه ارزش دارد آن سود و نيكويى كه نتيجه اش ضرر ديدن باشد و چه فايده دارد آن رفاه و استراحتى كه عاقبتش زحمت و بدبختى طولانى است؟ اگر مى توانى هرگز كسى را بين خدا و خود واسطه قرار مده و به اندك كه خداوند به تو مى دهد بساز چون اندكى كه خداوند به تو مى دهد بهتر از اموال فراوان است كه خلق به تو بدهند گو اين كه آنچه آنها به تو مى دهند مال خدا باشد.

افسوس نخور كه چرا بر اثر سكوت تو چيزى به تو نرسيده است زيرا زيان آنچه بر اثر سكوت و حرف نزدن به تو نرسيد خيلى كمتر از آن است كه بر اثر پر حرفى به تو مى رسد (عنان سخن را همواره نگاه دار زيرا زيان پر حرفى و از دست دادن اختيار كلام خيلى بيش از سكوت است).

ظرفى را كه در دست دارى محكم نگاه دار و توجه كن كه دستگيره و ريسمان آن محكم باشد چون آنچه در دست دارى و متعلق به تو است بسى بهتر از اين است كه براى ظرف ديگر دست به سوى مردم دراز كنى و نگاه داشتن آنچه دارى بهتر از آن است كه براى افزودن بر آن از ديگران خواهش نمايى (با قناعت زندگى كردن بهتر از تحصيل مال فراوان از ديگران و از دست دادن آنها است) و طعم نادارى تلخ مى باشد اما گواراتر از اين است كه آدمى دست حاجت به سوى ديگران دراز كند و يك شغل كم درآمد ولى مقرون به درستى و پاكدامنى بهتر از يك شغل پر درآمد است كه توام با گناه باشد.

راز خود را به ديگران افشا نكن و هيچ كس براى نگاه دارى راز مطمئنتر از خود تو نيست.

اين را بدان كه هر كوشنده و جديت كننده اى به مقصود نمى رسد (كوشش و سعى بايستى بر مبناى صحيح و براى منظور عاقلانه باشد تا اين كه نتيجه مفيد بدهد) و بر
طبق يك قاعده كلى هر كس كه زياد حرف مى زند ياوه گو مى شود و كسانى كه كم حرف هستند ولى مى توانند بينديشند عاقبت به حقيقت مى رسند.

دوستان خود را از بين افراد نيك انتخاب كن و از مصاحبت با افراد بد بپرهيز.

زنهار كه هرگز طعام حرام نخورى زيرا غذايى است بسيار ناگوار و زنهار بر كسانى كه زيردست تو هستند ستم نكنى زيرا ستم بر زيردستان بدترين ستمها مى باشد.

ملايمت و مدارا در هر كار ضرورت دارد مگر زمانى كه ملايمت و مدارا سبب تهور و خشونت حريف مى شود كه در آن زمان بهترين مدارا و ملايمت، خشونت و سختگيرى بر حريف است.

بعضى از دردها وسيله درمان است و بعضى از درمانها وسيله توليد درد و بيمارى است.

كسانى هستند كه صالح براى نصيحت كردن نمى باشند ولى پند مى دهند و كسانى هستند كه نصيحت مى كنند ولى پند آنها به قصد خيانت است و تو از هر دو بايستى بپرهيزى.

از آرزوهاى دور و دراز (كه مطابق موازين عقلى نيست و آدمى توانايى حصول آن آرزوها را ندارد) بپرهيز ، چون آنگونه آرزوها را كردن، كار افراد نادان و بى هوش است و هر آرزو مى بايستى مبتنى بر عقل و دانايى باشد كه از آنها تجربه به دست مى آيد و تجربه مفيد آن است كه به آدمى سود بدهد و نگذار كه فرصت
از دست برود و آنگاه دچار اندوه از دست دادن فرصت بشوى و تا فرصت دارى در هر كار خير و هر كار كه به سود آخرت باشد بكوش.

هر كس كه تكاپو مى كند، پاينده نيست و هر مسافر كه عزيمت مى نمايد به منزل باز نمى گردد.

براى يك بنده خدا در اين جهان كارى بدتر از اين نيست كه تقوى را از دست بدهد و اميد رستگارى در آخرت از دستش برود.

اى پسر من بدان كه آنچه مقدر است كه به تو برسد خواهد رسيد (براى تحصيل مال فراوان خود را دچار تعب نكن) و بازرگانانى هستند كه براى تحصيل سود فراوان خود را دچار رنج مى كنند ولى سود نمى برند و ديگران با درآمد اندك، نتيجه زياد به دست مى آورند (زيرا خداوند به درآمد كم آنها بركت مى دهد).

از افراد پست مساعدت نداشته باش و از دوستى با افرادى كه در مظان اتهام هستند بپرهيز (چون يك چنين افراد همواره سود خود را در نظر دارند ولو به زيان دوستان آنها باشد).

تا وقتى كه شتر جوان اين دنيا، مركوب تو مى باشد.

زندگى را بر خود سخت نگير و طورى شتر خود را با سرعت نران كه از پا درآيد و به اميد تحصيل سود فراوان خود را دچار رنج و خطر دايمى نكن و مواظب باش كه شتر جوانى كه مى رانى تو را به راه عصيان نكشاند.

وقتى يك برادر يا يك دوست به شكل تعرض از تو جدا مى شود تو براى اينكه با او آشتى كنى مقدم شو و اگر از تو دور مى گردد تو نزديكى را پيشه كن و اگر خشم مى نمايد تو لطف نشان بده و اگر درشتى مى نمايد تو نرمى را پيش بگيرد و اگر سعى مى كند كه معايب تو را آشكار نمايد تو محاسن او را بازگو كن و طورى رفتار نما كه گويى تو بنده او هستى و او مولى و بخشاينده تو مى باشد و اگر اين طور بكنى، خود از ثمرات نيك رفتارى و ملاطفت خويش برخوردار خواهى شد.

اما آنچه در اين خصوص به تو توصيه كردم مربوط به كسانى است كه اهل هستند و شايستگى مهربانى و تواضع تو دارند و در مورد كسانى كه شايستگى لطف و مهربانى تو را ندارند نبايد اين طور رفت
ار كنى.

اى پسر من، با كسى كه دشمن دوست تو مى باشد دوستى نكن چون اگر با وى دوست بشوى با دوست خود دشمنى كرده اى.

در هر موقع كه زبان براى نصيحت به برادر يا دوست خود مى گشايى آنچه را كه بخير و صلاح او مى باشد بر زبان بياور و در بند آن نباش كه او، از اندرز تو، راضى يا ناراضى مى شود.

وقتى كه خشمگين مى شوى غضب خود را به تدريج در وجود خويش از بين ببرد و من در مدت عمر خود نوشيدن هيچ شربت را لذيذتر از اين نيافتم كه مى توانستم خشم خود را فرو ببرم.

وقتى يك نفر بر تو خشمگين مى شود و درشتى مى كند تو در قبال او نرمى را انتخاب كن چون نرمى تو، سبب مى شود كه وى از خشونت خود پشيمان گردد و در مورد تو نرمى پيش بگيرد.

در مورد دشمن خود، روش احسان را پيش بگير كه از بين دو پيروزى بر دشمن، بهترين آن است.

اگر مقتضيات زمان تو را وادار كرد كه رشته دوستى را با كسى قطع كنى آن رشته را به كلى قطع ننما، و قسمى از آن را براى تجديد دوستى باقى بگذار تا اگر دوست سابق تو پشيمان شود و درصدد برآيد عهد دوستى را تجديد كند، بتواند به سوى تو بيايد.

هر كس كه در مورد تو نيك بين است و فكر مى كند كه تو شخصى نيكو و خيررسان هستى نيك بينى او را محترم بشمار و
كارى نكن كه نظريه وى راجع به تو تغيير نمايد.

آگاه باش كه چون بين تو و برادرت دوستى وجود دارد تو نبايد كه حق برادرت را به او نرسانى و به همين قياس چون بين تو و اعضاى خانواده ات دوستى وجود دارد تو بايد آنها را از حقوقى كه مخصوص آنها مى باشد محروم نمايى و آنان از لحاظ وضع زندگى پريشان باشند.

وقتى حسى مى كنى كه يك نفر از تو دورى مى گزيند و ميل ندارد كه با تو آميزش نمايد براى دوستى به او نزديك مشو چون سبب خوارى تو مى شود و هنگامى كه مورد ظلمى قرار مى گيرى نبايد كه آن ظلم طورى بر تو نامطلوب بيايد كه توان تحمل را از تو سلب كند و به خاطر بياور كه آن كس كه به تو ستم مى كند بدون ترديد از طرف كردگار مورد عقوبت قرار خواهد گرفت و تو كه مورد ستم قرار گرفته اى از خداى خود پاداش دريافت خواهى كرد.

هر كس كه به تو نيكى مى كند، بايد از تو نيكى ببيند و سزاوار نيست كسى كه تو را با نيكوكارى خود شادمان كرده از تو عملى ببيند كه او را غمگين نمايد.

اى پسر من، بدان كه روزى دو گونه يكى آنكه تو براى طلب آن مى روى و ديگرى آن كه روزى به سوى تو مى آيد تا اين كه تو را پيدا كند.

اين است كه در موقع احتياج نبايد براى طلب روزى فروتنى كرد و هنگام وسعت روزى و بى نيازى نبايد خشونت و ستمگرى نمود و اين دو بسيار نكوهيده است.

سهم تو، از روزى و مال جهان به اندازه اى است كه بتوانى، دوره عمر خود را در اين دنيا براى فراهم كردن توشه آخرت بگذرانى و اگر براى آنچه از دستت رفته ناشكيبايى مى كنى براى آنچه به تو نرسيده ناشكيبايى كن و اندوهگين بودن براى آنچه از دست تو رفته دور از خردمندى است.

تو نبايد مانند كسانى باشى كه لازمه تاثير نصيحت در آنها اين است كه دچار رنج بشوند و آدمى با چهارپا فرق دارد و مثل آن حيوان نيست كه به وسيله چوب آن را را هوار كنند.

وقتى كه دچار اندوه مى شوى با شكيبايى و نيك بينى اندوه را از خود دور كن و در زندگى راه راست را انتخاب نما و ميانه رو باش زيرا آن كه راه راست و ميانه روى را كنار بگذارد خود را دچار اندوه و ستم مى كند.

دوست تو بايد چون تو باشد (آن قدر به هم نزديك باشيد كه فردى واحد را تشكيل بدهيد) و لذا كسى كه با تو يگانه نيست نمى تواند دوست
تو باشد.

از هوى و هوس بپرهيز براى اين كه پيروى از هوس كردن مانند آن است كه آدمى خود را نابينا كند.

چه بسيار از اشخاص دور كه به انسان نزديك هستند و چه بسيار افراد نزديك كه از آدمى دور مى باشند.

آن كس كه دوست ندارد غريب است (ولو در وطن خود زندگى كند).

كسى كه به حق پشت نمايد دچار راه تنگ مى شود (براى اينكه راه حق وسعت دارد و مستقيم است و عبور از آن آسان مى باشد) و آن كس كه به مرتبه اجتماعى خود قانع باشد همواره احترامش محفوظ مى ماند.

براى تو فرزند، هيچ رشته اى براى بدست آوردن، مفيدتر و محكم تر از رشته اى نيست كه بين تو و خداوند وجود دارد و از كسى كه نسبت به تو بى ملاحظه باشد و بخواهد به آبروى تو لطمه وارد آورد بپرهيز چون او دشمن تو است.

حرص نسبت به مال دنيا وقتى به مرحله اى برسد كه سبب درماندگى و تباهى آدمى گردد محروم شدن از مال دنيا بهترين وسيله براى اصلاح آدمى است.

اگر داراى نقطه ضعف هستى آن را در نظر خلق آشكار مكن و چه بسيار افراد دانا كه با داشتن چشمهاى بينا در راه خود دچار گمراهى شدند و چه بسيار افراد نادان كه وقتى رشته محكم خدايى را به دست آوردند توانستند به موفقيت برسند.

هرگز تعمد در بدى و نيز هرگز تقدم د
ر كار ناپسند نداشته باش و هر قدر كه كار ناپسند به تاخير بيفتد بهتر است چون هر زمان كه بخواهى مى توانى مبادرت به آن بكنى.

از صحبت نادان بپرهيز و بدان كه جدا شدن از نادان تو را به سوى الفت با دانا راهنمايى مى كند.

آن كه از دنيا آسوده خاطر است و فكر مى كند كه هرگز دنيا به او بدى نخواهد كرد دچار بدى و خيانت دنيا خواهد شد و آن كس كه ايام عمر خود را براى استفاده دنيوى خيلى گرانبها و عزيز مى داند دچار خوارى خواهد گرديد زيرا وضع دنيا به يك منوال نيست و چه بسيار كماندارانى كه نمى توانند تيرى را به هدف بزنند و چه بسيار پادشاهانى كه از سلطنت مى افتند و با افتادن آنها اوضاع كشورشان ديگرگون مى شود.

قبل از اين كه به سفر بروى دقت كن كه همسفر تو چگونه است و قبل از اينكه خانه اى خريدارى كنى دقت كن كه همسايه ات چگونه مى باشد.

از بر زبان آوردن سخن خنده آور ولو از ديگرى نقل بشود خوددارى كن.

از مشورت كردن با زنان خوددارى نما براى اينكه راى آن سست است و بر آنها حجاب بگذار تا اينكه هنگام خروج از منزل حجاب داشته باشند و هرگز بيگانه غير قابل اعتماد را به خانه ات راه مده و ورود يك چنان بيگانه دشوارتر از بيرون رفتن زن از خانه است و هرگز زنها را مامور به انجام رسانيدن كارى نكن كه توانايى به انجام رسانيدن آن را ندارند زيرا زن يك گل معطر مى باشد و از يك گل ظريف و معطر كارهاى پر زحمت ساخته نيست و در ابراز محبت نسبت به زن افراط مكن زيرا ممكن است از ديگرى (كه شايسته تخفيف كيفر و صرف نظر كردن نيست) نزد تو شفاعت كند.

از سوءظن نسبت به زن و تعصب افراطى در مورد او خوددارى كن زيرا آن سوءظن و تعصب افراطى يك زن پاك را به سوى راه ناپاكى راهنما مى شود.

وقتى عده اى زيردست تو كار مى كنند براى هر يك از آنها كارى معين را در نظر بگير كه اگر كوتاهى كردند بتوانى آنها را مورد سئوال قرار بدهى و كسى نتواند به استناد اين كه كارى معين ندارد كار خود را به ديگران محول كند.

همواره با خانواده خود با كمال مهربانى رفتار كن و مواظب باش كه از حيث معاش مرفه باشن
د چون آنها مانند دو بال هستند و تو با آنها پرواز مى كنى و ماند ريشه تو مى باشند و تو به وسيله آنها استوار هستى و مانند دوستت مى باشند كه هنگام تهاجم دشمن به يارى ات مى شتابند.

اى فرزند، من دين و دنياى تو را به خدا مى سپارم و از خداوند، براى تو، در اين دنيا و دنياى ديگر امروز و در آينده، بهترين مشيت خداوند را مسئلت مى نمايم.

والسلام

نامه 032-به معاويه

براى اينكه معاويه دست از فريفتن مردم بردارد اين نامه را اميرالمومنين (ع) به معاويه نوشته تا او را از فريفتن مردم متنبه نمايد و به او بفهماند كه دست از فريب كارى بردارد.

تو عده اى زياد از مردم را فريب دادى بطورى كه زندگى آنها دستخوش باتلاقها شد و در آنها غرق شدند و وبال بدبختى از سرشان گذشت.

بر اثر فتنه انگيزى و فريب كارى تو، گروهى از مردم، از راه مستقيم بركنار شدند و به حق پشت كردند.

ولى در بين آن عده كه تو آنها را فريب دادى معدودى چشم گشودند و بينا شدند و با بصيرت راه مستقيم را يافتند و به تو پشت كردند و به سوى خدا رفتند.

اما آن دسته كه تو آنها را فريب دادى دچار بدبختيها و كيفر شدند و تو اى معاويه از مجازات خدا بترس و اختيار خود را از دست شيطان بيرون بياور زيرا بطور حتم دنيا تو را ترك خواهد كرد و عقبى به تو نزديك مى شود.

نامه 033-به قثم بن عباس

نامه اى خطاب به حاكم مكه شارحان نهج البلاغه نوشته اند كه در زمان حج، معاويه عده اى زياد از طرفداران خود را به سوى مكه فرستاد تا در آنجا عليه اميرالمومنين (ع) و له معاويه، تبليغ كنند و به همين جهت مولاى متقيان (ع) اين نامه را براى قثم بن عباس- بن مطلب حاكم مكه (كه از طرف حضرت حاكم مكه شده بود) نوشت تا او را آگاه نمايد كه مواظب اعمال فرستادگان معاويه باشد.

از مغرب (يعنى از شام ) نامه اى به من نوشته اند و در آن گفته اند كه گروهى از مردم شام كه قلبهاى كور و گوشهاى ناشنوا و چشمهاى نابينا دارند عازم مكه شده اند.

آنها كسانى هستند كه از راه باطل مى خواهند حق را بجويند و خداوند تبارك را وا گذاشته اند و بندگى خلق را كنند.

آنان كسانى مى باشند كه به دستاويز دين، از دنيا بهره مند شوند و دنيا فانى را كه هيچ كس در آن باقى نخواهد ماند در قبال دنياى باقى معامله مى نمايند در صورتى كه هيچ كس جز از راه تقوى به سعادت نمى رسد و كيفر نافرمانى بدبختى مى باشد.

اما تو، در مورد آنچه اختيارش با تو مى باشد با استقامت اقدام كن و با خردمندى شخصى كه مطيع زمامدار و پيشوايش باشد بر كارها مسلط باش و نكند اقدامات تو طورى باشد كه
در پايان مجبور به عذر خواهى شوى و هنگام موفقيت در شادمانى افراط مكن و در موقع سختى روحيه خود را از دست مده.

والسلام.

/ 107